چهارشنبه ۱۲ آذر ماه روز جهانی معلولین است؛ افرادی که از بدو تولد و یا در اثر حادثه ای خاص سلامتی اندام خود را از دست داده اند. اگر با چنین افرادی در سطح شهر روبرو نشده اید حتما بیننده یک قسمت از سریال «وضعیت سفید» حمید نعمت الله بوده اید و «ناصر شهریاری» بازیگر معلول آن را به یاد می آورید. ناصر شهریاری که خود را یک سینماگر می داند تا یک بازیگر در منزل خود میزبان خبرنگار سینماپرس بود تا گپ و گفتی صمیمی انجام شود؛ جالب اینجا که وی برخلاف باور ما علاوه بر اطلاعات معمول حوزه های مختلف هنری تحلیل های خوبی نیز از وضعیت کنونی مدیریت سینما و تلویزیون داشت. متن کامل صحبت های این سینماگر دوست داشتنی را در ادامه می خوانید:
آقای شهریاری چرا بعد از سریال «وضعیت سفید» کمتر در عرصه بازیگری دیده میشود؟
من بازیگر نیستم، من خودم را یک سینماگر می دانم چون کار من نوشتن است و مدتی است تصمیم گرفته ام به نوشتن بازگردم ضمن اینکه تاکنون یک فیلم نامه را به رشته تحریر درآورده ام. من یک فیلم نامه با عنوان «۲۴ ساعت مرخصی» ساخته ام که داستان یک جوان معلولی را روایت می کند که از طرف خداوند برای ۲۴ ساعت سلامتی کامل به دست می آورد.
دوست داشتید آن جوان معلول شما باشید و برای ۲۴ ساعت سلامتی کامل به دست بیاورید؟
خیر؛ حتی جالب است بدانید زمانی که فیلم نامه را می نوشتم اصلا به یاد خودم و مشکلی که دارم نبودم و جالب تر اینکه اصلا دلیلش را هم نمی دانم. واقعا نمی دانم چرا دوست نداشتم آن جوان سالم فیلم نامه ام باشم. اگر کسی قرار باشد فیلم زندگی من را بسازد دوست دارم آن فرد حمید نعمت الله باشد چرا که با او کار کرده ام و ۴ سال است که او را از نزدیک می شناسم و می دانم چه انسان با اخلاقی است. کار کردن با حمید نعمت الله بسیار لذت بخش است، ای کاش نعمت الله روزی زندگی واقعی من را به تصویر بکشد.
این معلولیت چه محدودیت های اجتماعی برایتان به دنبال داشته است؟
محدودیت ها و مشکلات زیادی دارم اما یکی از مهمترین آن ها رفتن من به سینما است چرا که علاقه زیادی به هنر و سینما دارم و دوست دارم تمام فیلم ها را ببینم. معمولا همه فیلم ها را در همان زمان جشنواره فیلم فجر و در برج میلاد می بینم اما برخی فیلم هایی که در گروه هنر و تجربه به نمایش در می آیند را هم دوست دارم بیبنم. من هنوز فیلم «ماهی و گربه» شهرام مکری را ندیده ام به دلیل اینکه سینماهای هنر و تجربه به لحاظ مکانی از من دور هستند. ای کاش یکی از سانس های سینماهایی به مانند سینما شاهد و یا سینما ماندانا که به لحاظ مکانی به من نزدیک هستند و در شرق تهران قرار دارند را به بخش هنر و تجربه اختصاص می دادند تا امثال من هم می توانستد فیلم های این گروه را بیبنند.
یعنی توقع شما از مسئولین فرهنگی فقط اختصاص یک سانس از سینمای نزدیک به شما برای تماشای فیلم های گروه هنر و تجربه است؟
خیر؛ اما این برای من مهم تر است. من بارها این حرف ها را زده ام اما هیچ تاثیری بر تصمیمات مدیران نداشته است. من فقط یک توقع از مسئولین دارم و آن اینکه من را حمایت و بیمه کنند. من برای گرفتن ۱ کارت برای رفتن به جشنواره و تماشای فیلم ها باید ۷ ماه دوندگی کنم. آیا این انصاف است؟ در حال حاضر ۲ برادر من به امور مالی زندگی ام رسیدگی می کنند. اگر برادرهای من نبودند چگونه زندگی من به لحاظ مالی تامین می شد؟!
دوست دارید یک فضایی به مانند برخی از کشورها برای افرادی چون شما مهیا شود تا بتوانید به مانند انسان های معمولی صبح به سر کار بروید و عصر به منزل بازگردید؛ این باعث می شود معلولیت شما برای خودتان کم رنگ و کم اهمیت شود. مثلا در یک مرکزی که از افراد معلول نگه داری می کنند مشغول به کار شوید؟
معلوم است که دوست دارم فعالیت کنم چون در خانه بودن به من انرژی خوبی نمی دهد، من حرف شما را کاملا قبول دارم چون من توانایی های بالقوه ای به مانند خبرنگاری، داستان نویسی برای کودکان و ... دارم. جالب است بدانید من برای یک روزنامه معتبری که نام آن را نمی آورم کار می کردم و به خاطر دارم با زنده یاد خسرو شکیبایی برای فیلم «سالاد فصل» یک گفتگوی مفصلی انجام دادم، آن ها گفتگوی من را با نام خودشان چاپ کردند و حتی حق التحریری هم به من ندادند. این رفتارها من را سرخورده کرد. رفتار برخی از ما ایرانی ها در بحث گذشت و ایثار چندان پسندیده است.
چرا چنین عقیده ای دارید؟
برای اینکه از من معلول هم نمی گذرند و می خواهند از من سوء استفاده کنند. وقتی از خانه بیرون می روم به من می گویند شما همان بازیگر معلول هستید و من می گویم خیر او برادر دوقلوی من است. اگر حقیقت را بگویم می خواهند از من سوء استفاده کنند. خیلی از مردم چه زن و چه مرد من را آزار داده اند به گونه ای که به لحاظ روحی به من نزدیک می شوند و بعد یکباره من را مورد تمسخر قرار می دهند؛ به همین دلیل ترجیح می دهم از خانه بیرون نروم و در خانه ماندن هم من را کسل می کند.
کمی از این فضا دور شویم و به سینما که شما به آن علاقه دارید بازگردیم؛ اولین باری که مقابل دوربین فیلم برداری قرار گرفتید را به یاد دارید؟ چند سالتان بود؟
بله یادم است، الان ۳۷ سال دارم و ۵ سالم بود؛ اما از سال ۷۴ به بعد به طور جدی وارد سینما شدم و با کارگردانانی چون داریوش فرهنگ برای سریال «راه شب»، مسعود آب پرور برای تله فیلم «مرخصی» ، داریوش بابائیان و ... کار کرده ام. شما گفتید سینما را دوست دارم! بله خیلی به آن علاقه دارم اما باید این واقعیت را هم بگویم که سینما کم و بیش نامرد است، سینما از دور قشنگ است اما واقعیت آن چیز دیگری است و وقتی وارد آن شدید متوجه بی مهری های زیاد آن خواهید شد. این وضعیت نه تنها برای من که برای همه بازیگران و سینماگران چنین است. در حال حاضر فقط حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست که خودم را مدیون آن ها می دانم با من ارتباط دارند و هیچ کدام از سینماگران دیگر که با آن ها کار کرده ام سراغی از من نمی گیرند و وقتی خودم با آن ها تماس می گیرم جواب تلفن من را نمی دهند و من مجبور می شوم با تلفن کارتی به آن ها زنگ بزنم تا پاسخگوی تماس من باشند، فقط دوست دارم بدانم چرا به تماس های من پاسخ نمی دهند؟ مگر من چه توقع غیر معقولی از آن ها دارم که این گونه با من رفتار می کنند؟
چرا خود را مدیون هادی مقدم دوست می دانید؟
برای اینکه هادی سینما را به من آموخت، دوست دارم زمانی برسد که فقط بخشی از محبت های او را جبران کنم.
فکرمی کنید زندگی شخصی شما آن قدر جذابیت دارد که یک فیلمساز آن را به فیلم تبدیل کند؟
{کمی فکر می کند و با لبخند} سوال های سختی می پرسید! اول از همه باید بگویم که خیلی دوست دارم زندگی من فیلم شود اما کسی برای این کار قدم برنمی دارد شاید فکر می کند ممکن است فیلمش فروش نکند در حالی که فکر می کنم زندگی من آن قدر جذابیت برای تبدیل شدن به یک فیلم را دارد که حتی از فروش خوبی هم برخوردار شود.
گفتید تمام فیلم ها را در جشنواره فیلم فجر تماشا می کنید، فیلم های دیگری که در طول سال اکران می شوند را هم می بینید؟
در طول سال هم به سینما می روم اما یک نکته وجود دارد که مانع از رفتن من به سینما می شود و آن اینکه کیفیت فیلم ها روز به روز کاهش پیدا می کند به طوری که دوست دارم سینما به دهه ۶۰ و ۷۰ خود بازگردد چرا که فیلم های آن زمان به لحاظ داستانی از کیفیت بالایی برخوردار بودند. اما الان اکثر فیلم ها داستان جذابی برای مخاطب ندارند البته باید بگویم مقصر اصلی این موضوع افت کیفی فیلم ها خود سینماگران و مدیران آن هستند به مانند اینکه شما یک غذایی را درست می کنید و خودتان هم آن را خراب می کنید. وضعیت سینمای الان کشور هم همین است. حتی وضعیت شبکه نمایش خانگی و تلویزیون هم رو به ابتذال است. وقتی سریالی به مانند «وضعیت سفید» حرفی برای گفتن داشته باشد مخاطب را جذب خود می کند، من این حرف را براساس بازی خود نمی زنم بلکه براساس واکنش مردم و منتقدین می گویم. معتقد هستم فیلمی را نباید بی دلیل بزرگ کنند باید اجازه دهند خود فیلم بزرگی خود را ثابت کند. اجازه دارم کمی وارد سیاست بشوم؟
بله بفرمایید..
{می خندد} نترسید اگر از کارتان اخراج شدید من برای شما کار پیدا می کنم!! زمانی می گفتند شمقدری باید عوض شود، آیا الان با عوض شدن شمقدری اتفاق مثبتی در سینما رخ داده است؟ شمقدری انسان به شدت خوبی است و مدیریت ایشان را بیشتر از مدیریت ایوبی قبول دارم. آیا با مدیریت ایوبی مردم دیگر «کلاه قرمزی» و «شهر موشها» نمی بینند؟ آیا واقعا ایوبی سینما را درست کرده است؟
و حرف آخر شما...
من ۲ حرف برای گفتن دارم؛ اول اینکه چرا فقط معلولیت من را نشان می دهند؟ من از بازی در سریال «هزاران چشم» به شدت پشیمانم اما اگر زمان به عقب بازگردد باز هم در سریال «وضعیت سفید» بازی خواهم کرد. و نکته دوم و حرف پایانی من این است که هنرمندان را تا زمانی که زنده هستند دریابیم. چرا عظیم جوانروح و مرتضی پاشایی بعد از مرگشان این قدر عزیز شدند در حالی که وقتی در میان ما بودند حرفی از آن ها زده نمی شد؟
نظرات