شهاب شهرزاد به خبرنگار سینماپرس گفت: «چند متر مکعب عشق»، فیلمی از جنس سینماست و سینمایی است از جنس شعر. ببینید عنوان فیلم، چقدر هوشمندانه انتخاب شده «چند متر مکعب عشق»! این شاید ساده ترین نمونه برای نزدیک شدن سینما به «شعر حجم» است، که شما را بلافاصله، دعوت می کند به تماشا. یعنی هم حجم را و هم فضا را ترسیم می کند... هم ایماژ می سازد، هم ضربه را بهنگام و درست می زند، هم برای تصویر آماده می شود، هم کار را با مخاطبش تمام نمی کند.
این منتقد و روزنامه نگار در ادامه بیان داشت: این، تمام توصیفی است که برای بیان حال زیبایی شناسانه فیلم نیاز داریم. فیلم، به یک قاعده مندی فُرمیک دست پیدا می کند به صورتی که تمام عناصر و اشیاء، در پیوند با یکدیگر، به ساختاری واحد در روایت می رسند که فیلم را به جستوجوی کشف حجمی برای نقب زدن و پریدن از واقعیت به ورای واقعیت می خیزاند.
شهرزاد تصریح کرد: این گرایش شاعرانه و نوجو، از همان ابتدا، و در طول زمان به ظاهر کند روایت، تا لحظه های هولناک و هراس انگیز پایان فیلم تداوم پیدا کرده است. رد این حجم گرایی را از آلونک های حلبی فیلم و تونل آبگرفته ای که محل اختفای افاغنه است بگیرید تا به معبد جان برسید...؛ به کانتینری که باید به اقتضای هویت ذهنی، چیزی را با خود راه ببرد، با خود بکشاند، اما عشق را سربسته و بی توقف نگه داشته و در ایستایی، انباشتگی و خفقان ناگزیرش، می بلعد...
وی گفت: زاویه ورود به جهان فیلم، و بینش، دقیقاً همان چیزی است که آن را با آثار به ظاهر مشابه متفاوت کرده است. بنابراین اگرچه فیلم سینمایی «چند متر مکعب عشق»، در نگاه اول و در شکل ابتدایی داستان، مثلا به فیلم سینمایی «باران» ساخته مجید مجیدی شباهت پیدا کند، اما به سرعت، از سانتی مانتالیسم و احساساتیگری که در لایه های پنهان فیلم مجید مجیدی موج می زند، دوری می گزیند و در مختصاتی جدا بافته جای می گیرد.
شهرزاد یادآور شد: این جا هم عشق، جهان نازیبا و دهشتناک متن را برای آدم هایش تحمل پذیر کرده است. در «باران» هم عشق کارگر ایرانی به دختر افغان، مسیر اصلی ماجر است. اما این جا، فیلم پیوسته ، پوسته ها و لایه ها را ورق می زند و جا به جا به حال آدم ها و خاستگاهشان، نزدیک تر می شود و همچنان که ابعاد جامعه شناسانه و روانشناسانه اعتراض آمیزش را در سطوح گوناگون قصه به تماشا می گذارد، تراژدی زندگی ناگزیر در حجمی تنگ و نفسگیر را به تصویر می کشد تا فیلم را به اتمسفر و جایگاهی فراتر از داستان چند خطی اش برهاند...
وی گفت: تلخی تنگنایی فروکشنده و کشنده را به مخاطبش می چشاند تا اشتیاق رهایی و پرواز را در ناخودآگاه او بگستراند... تاریکی را به کوری مطلق می کشد تا به دل نور بزند... فریاد ناکوکش را به آسمان می رساند تا دریچه ای به عمق معنای سکوت باز کند...
این منتقد در ادامه افزود: فیلم، با مخاطبش رفیق و همراه است. پس کنار او می ایستد نه رو به روی او. با ما قدم می زند نه در پیشگاه ما نمایش نمی دهد؛ دست دراز می کند تا برای مخاطبش نقش بسازد یعنی شما، تماشا کننده نیستید، دارید فیلم را پیش می برید، دارید بازی ها را تکمیل می کنید، دارید نفس به نفس، فضا را ترسیم می کنید... این است که فیلم بی ستاره و شعر بی شعبده، شما را به مشارکت می خواند... نه این که فقط پل می زند به سوی شما، وا می داردتان که از روی پل عبور کنید و در فضاهای ملتهب، با شخصیت ها هم تصمیم شوید... به فاعلیت مطلق برسید... اوج بگیرید... و در اتمسفری که پراکنده اید، به انهدام و بی نفسی برسید...
شهرزاد ادامه داد: شما را در جستجوی فضایی برای تنفس، شریک می کند و می گذارد تا به درک، به تفاهم به درد نزدیک و نزدیک تر شوید تا جایی که دست به صندلی بفشارید، با تمام وجود... اما خود را درست مثل آدم هایی که روی پرده ساخته اید و قدم به قدم با خود به محبسی بی روزن کشانده اید، اسیر و منفعل ببینید... بکوبید و دری به رویتان باز نشود... بکوبید تا روزنی از دل خویشتن، از درون، به آسمان آبی باز کنید... تا از هرچه حجم عبور کنید و به جایی برسید که به دیواره و کرانه نمی رسید... آن قدر که واقعیت بی آبرو را خجل کنید.
وی گفت: فیلم، همان طور که گفتم به شعر حجم نزدیک شده است؛ با همان نوجویی، و با همان بی پروایی. به همین خاطر، تلخ و پرخشونت و پر از ناساییدگی است و مگر نه این که «شعر حجم، شعر حرفهای قشنگ نیست»؟ شعر حجم، شعر كمال است و به همان اندازه: «در كمالش وحشیاست و در كشف زیبایی خشونت میكند».
شهاب شهرزاد در پایان این گفتگو خاطرنشان کرد: در عین حال، شاعر حجم، کار را با مخاطبش تمام نمی کند. همچنان که در این جا فیلم، خودش موضوع خودش است، چیزی تمام نمی شود... همه چیز تداوم یابنده و در حرکت است؛ چه روی پرده و چه در ذهن مخاطب، پس از ترک سالن نمایش. فیلم، شما را در لذتی شریک می کند که جریان رایج سینمای ایران در این تمام این سال ها، شما را از آن بی نصیب کرده است: لذت بیرون جهیدن از تنگنای سه بعد. لذت تماشا و بال گشودن به کشفی تماشایی؛ بی آن که جای پایی و نشانه ای به جا بگذارید.
ارسال نظر