عزیزخانی در اولین فیلم حرفه ای خود که قرار است در سینمای داستان گو مورد ارزیابی قرار بگیرد با وامداری به سینمای عباس کیارستمی که استاد و مشاورش بوده است به سمت تولید یک فیلم مستند-داستانی رفته و از این رو «روز مبادا» به هیچ عنوان در میان فیلم های حاضر در بخش اصلی جشنواره جایی ندارد. این فیلمساز جوان ضمن وامداری به سینمای عباس کیارستمی تا حدودی به سینمای علیرضا داوود نژاد نیز نگاهی داشته و از این رو از تمامی اعضای خانواده اش برای بازی در این فیلم بهره جسته است! در میان بازیگران فیلم سینمایی «روز مبادا» تنها هدیه تهرانی است که برای لحظاتی در فیلم حاضر می شود و یکی از نقش های فرعی فیلم را بازی می کند!
عزیزخانی در این فیلم قصد داشته روابط درون خانوادگی قشر طبقه متوسط شهرنشین را مورد ارزیابی قرار دهد که برای پرداختن به این بستر مهم دست به تولید اثری زده که به صورت کاملاْ مستند تصویربرداری شده و در کنار آن داستانکی را نیز گنجانده است. «روز مبادا» در مورد دختر فیلمسازی به نام فائزه است که به کلاس فیلمسازی می رود. مادر او روزی خواب می بیند و به زعم خود اینگونه آن خواب را تعبیر می کند که به زودی خواهد مرد و از این رو به آماده شدن خودش برای مرگ کمک می کند.
مادر این دختر به فکر همه چیز هست! از گرفتن و سرخ کردن ۵۰ کیلو سبزی قورمه برای اینکه بعد از مرگش شوهر و فرزندانش تا مدتی برای پختن قورمه سبزی آماده باشند تا رفتن به مسجد محل و خریدن نماز و روزه های قرضی خود که در دوران کودکی و نوجوانی از انجام آن ها غفلت کرده است. تصاویری که به دلیل مستند بودن و کشدار بودن بیش از حد برای مخاطب به شدت خسته کننده به نظر می رسند و کمتر کسی می تواند با آن ها ارتباط برقرار کند.
عزیزخانی در این میانه حتی به صورت کاملاْ زیرکانه و در زیرلایه های پنهانی فیلم خود و در نشان دادن تصاویری از روحانی مسجد محل و آدم هایی که به این مکان مقدس رفت و آمد می کنند، گویی قصد آن را دارد تا این افراد را با دیدگاه و تفکری متحجرانه به مخاطبان خود نشان دهد!
حال و هوای این فیلم به شدت زنانه است و هیچ بعید به نظر نمی رسد که تا چند سال آینده این فیلمساز بتواند جا پای برخی از فیلمسازان «فمینیست» حاضر در ایران بگذارد که همواره در آثار خود در صدد تخریب مردان بوده اند. کارگردان در این فیلم تمامی سعی خود را به کار گرفته تا زن اصلی فیلم را زنی درد کشیده، مغموم و افسرده نشان دهد و در نقطه مقابل از شوهر او فردی دیو سیرت را توصیف کند که حتی حاضر نیست برای دلخوشی این زن یک گوسفند قربانی کند و همیشه به فکر مال اندوزی است! «روز مبادا» فیلمی است که به دغدغه بحران میانسالی زنان در جامعه اشاره می کند و جالب آن است که اغلب زنان در فیلم او از زندگی خود راضی نیستند و عمر خود را که برای زندگی و شوهران شان صرف کرده اند، عمری حرام شده می دانند!
زنان در «روز مبادا» بر این تصور هستند که زندگی شان هیچ ثمره ای نداشته و به همین دلیل از گذشته خود حسرت می خورند. معلوم نیست فیلمساز چرا به وجه های خوب زندگی زنان در فیلمش هیچ اشاره ای نداشته است و مایل بوده که همه چیز را بسیار تلخ و سیاه جلوه دهد؟ شاید به دلیل همین رویکرد فیلمساز است که زنان در این فیلم آنچنان که باید برای فرزندان خود به عنوان یک مادر ایفای نقش نمی کنند و به آن توجهی ندارند و نمی توانند به اولادهای خود به عنوان ثمره زندگی شان نگاهی داشته باشند! که این امر به صورت کاملاْ زیرکانه می تواند با مساله استراتژیک فرزند آوری در جمهوری اسلامی ایران منافات داشته باشد و به نوعی بینندگان این فیلم را تشویق به عدم فرزند آوری کند.
جالب این است که عزیزخانی در یکی از مصاحبه های خود نیز اعلام کرده که این فیلم را بر اساس اقتباسی از یک مجموعه داستان به قلم خودش که هیچگاه مجوز انتشار از وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت نکرده است، ساخته است! که توجه به این امر مهم و همچنین تولید چنین فیلم های ضد مخاطبی که تنها برای قشر انتلکتوئل می تواند جالب توجه باشد و هیچ اثر مثبتی برای رشد و اعتلای سینمای ایران به همراه ندارد می تواند گوشزدی برای مدیران سازمان سینمایی در دولت تدبیر و امید باشد که از آغاز حضور خود به جای ارج نهادن به تولیدات ارزشی و فاخر برای توجه برخی از جریان ها و جشنواره های خارجی به سمت روشنفکرپروری پیش رفته اند و با تولید آثار بی مایه ای در سبک و سیاق «روز مبادا» می خواهند در میان این افراد و جشنواره ها جایگاهی به دست بیاورند!
خارج از مبحث محتوا این فیلم در ساختار هم اثری شکست خورده مسحوب می شود. عزیزخانی در ساخت این فیلم بسیار سعی داشته تا خود را به عنوان فیلمسازی مولف و صاحب سبک به سینمای ایران معرفی کند اما از آنجا که هیچ خلاقیتی در ارایه تصاویر فیلم و هیچ نوع آوری در شیوه و بیان روایت فیلمش ندارد نمی تواند به این مهم دست پیدا کند.
رنگ بندی بسیار بد، دوربینی گیج و سردرگم که مخاطب را دچار سرگیجه بسیار می کند و قاب بندی هایی که شبیه به مستندهای بسیار نازل تلویزیونی شده اند، ریتم کند و کسالت بار فیلم و امثالهم از جمله مشکلات عدیده این فیلم سینمایی هستند! معلوم نیست فیلمساز به کدامین دلیل منطقی وقتی که محتوای اثرش نیازی به دوربین روی دست مبتذل ندارد بر این امر اصرار می ورزد و در پلان های بسیار بلند و بی محتوای خود سعی دارد تنها از دوربین روی دست استفاده کند؟
در نهایت ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که این اثر سینمایی نه در قالب فیلم های تجربه گرا جای دارد و نه در قالب یک اثر داستانی. «روز مبادا» نه فیلمی در سینمای مستند است و نه دغدغه ای پشت تولید آن اثر بوده و از همین رو در جذب مخاطبان خود کوشا نیست و شاید یکی از دلایل عمده جرت زدن منتقدان و اهالی رسانه در کاخ جشنواره هنگام نمایش این فیلم نیز همین بود!
ارسال نظر