«ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» برداشتی ناشیانه و ناموفق از فیلم «آمادور» ساخته فرناندو لئون دی ارانوا فیلمساز سینمای اسپانیا است که به دلیل فضای پر رخوت، سرد و کسالتبارش و نیز نشان دادن فرهنگی که قرابتی با فرهنگ مخاطبان ایرانی ندارد نمی تواند در جذب مخاطبان کوشا عمل کرده و آن ها را از خود منزجر می سازد.
علاوه بر «آمادور» این فیلم شباهت بسیار زیادی با فیلم «ملبورن» دارد و نشان می دهد که گویا فیلمسازان اول سینمای ایران که طی یکی دو سال گذشته به جرگه کارگردانان سینما پیوسته اند به سمت کپیبرداری از سوی آثار نازل و دست چندمی سینمای اسپانیا پیش رفته اند. فیلم هایی که عموماْ ضعیف هستند و بر پایه دروغ شکل می گیرند، دروغی که به نوعی دست و پای فیلمساز را کاملا بسته نگهداشته و دیگر هیچ کس قادر به کنترل کردن آن نیست!
هیچ یک از وقایع داستان و کنش ها و واکنش های شخصیت های این فیلم برای مخاطب منطقی و باورپذیر نیست. اعمال و رفتار کاراکترهای فیلم رسماْ مخاطب را یاد بیماران روحی که در دارالمجانین به سر می برند می اندازد. معلوم نیست چرا شخصیت های اصلی این فیلم مرگ طبیعی پیرمردی را که به دلیل کهولت سن و بیماری جان سپرده است این گونه جنایی جلوه داده و تقصیرها را به گردن یکدیگر می اندازند!
داستان فیلم سینمایی «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» در مورد زوجی جوان به نام ریحان و طاها است که به واسطه یک آگهی در روزنامه مشغول پرستاری از پیرمردی به نام منوچهر آصف هستند. این پیرمرد مدتی پس از اینکه آن ها پرستاری اش را بر عهده گرفته اند می میرد. دختر پیرمرد که خارج کشور ساکن است و مدت ها است دستمزد آن ها را پرداخت نکرده است. ریحان و طاها از ترس اینکه مبادا مرگ پیرمرد به گردن آن ها بیفتد و از سوی دیگر دختر او راضی به دادن دستمزد آن ها نشود جنازه او را در خانه نگهداری کرده و به هیچ یک از اقوام، آشنایان و حتی همسایگان او درگذشتش را اطلاع نمی دهند!
«ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» قرار است یک درام تلخ اجتماعی باشد که به دلیل گاف های متعددی که در فیلمنامه و به ویژه شخصیت پردازی های آن وجود دارد به فیلم های کمدی طعنه زده است! یک نوع کمدی سبک، بی مایه، پر رخوت و کسالت بار که به مخاطبان خود تنها نشان دادن صحنه های تکراری و بیهوده ای مانند دعواهای تصنعی دو زوج جوان، دور خود چرخیدن های حوصله سر بر آن ها و امثالهم را هدیه می دهد!
این نوع روایت غیر منطقی «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» را رسما از حالت رئالیسم خارج کرد و آن را شبیه به آثار سوررئالیسم آن هم به دور از هرگونه منطق در ساختار کرده است. از یک سو طاها که یک شخصیت کاملاْ خاکستری دارد برای پیرمردی که به تازگی درگذشته است نماز میت خوانده و او را در کفن پیچیده و غسل می دهد اما از سوی دیگر مانع خاکسپاری او می شود. از یک سو هیچ دلیلی برای نگهداشتن جنازه پیرمرد در منزل و پنهان کاری آن ها برای مرگ او وجود ندارد و از سوی دیگر ریحان و طاها اصرار به پنهان کردن مرگ پیرمرد دارند.
بازی بازیگران این فیلم نیز به شدت نازل و سردستی است. نازنین بیاتی که با فیلم «دربند» وارد سینمای ایران شد و در اوایل دوران کاری اش نوید دهنده حضور بازیگری نوطهور و توانا در سینمای ایران بود در این فیلم یکی از بی مایه ترین بازی های خود را به یادگار گذاشته است! صابر ابر نیز با اینکه از قالب کاراکترهای کلیشه شده ای که اغلب در آن ها ایفای نقش می نمود تاحدودی دور شده است و با یک تیپ جدید در این فیلم حضور دارد به دلایل مختلفی که مهمترین آن ها به ضعف های آشکار فیلمنامه باز می گردد نتوانسته آن گونه که باید بازی خوبی را از خود در این فیلم به نمایش بگذارد.
در نهایت اینکه «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» در ادامه ساخته شدن فیلم های شبه روشنفکرانه ای ساخته شده است که به ویژه طی سال های اخیر رونق چشمگیری در سینمای ایران و به خصوص فیلمسازان اول پیدا کرده اند و بدون داشتن هیچ گونه هدف و یا حرف و منطقی می خواهند «خاص» بودن شان را به رخ مخاطبان شان کشیده و جلوی آن ها عرض اندام کنند در حالی که مخاطبان با «وتو» و تحریم چنین آثار نازل و بی مایه ای بارها نشان داده اند که پذیرای ساخته شدن چنین فیلم های سبک و بی هدف و پر ادعایی نیستند.
نظرات