فیلم سینمایی«آزاد به قید شرط» به کارگردانی حسین شهابی، آخرین فیلم اکران روز اول جشنواره بود که با تأخیر پیش آمده برای اولین فیلم، مشخص بود آن نیز با تأخیر اکران خواهد شد. فیلمی دو ساعته که تماشاگرانش را تا ساعتی پس از نیم شب مقابل پرده سینما بی پاسخ و منتظر نگاه داشت بی آنکه بتواند جذابیت و سینما را به پرده تشنه سالن اصلی برج میلاد بچشاند.
فیلم حسین شهابی که شاید انتخاب بدی به عنوان نمایش در سانس آخر بود، نتوانست حاضران در کاخ جشنواره را راضی به خانه بدرقه کند. فیلم در رابطه با زندگی مردی بازنده و بخت برگشته بود، که با تحمل ده سال حبس از محکومیت بیست ساله اش توانسته آزادی مشروط بگیرد و بیرون بیاید. اما گویی این آزادی برای او شروع اسارتی است که تمامی ندارد، مشخص می شود که او تک دختری جوان دارد که از همسرش برای او مانده، همسری که در غیبت ده ساله او طلاق گرفته و اکنون همسر فردی متمول و ذی نفوذ شده است. با جلو رفتن داستان معلوم می شود، کیوان کمالی با بازی امیر جعفری، حتی بی گناه به زندان افتاده است و دارد تقاص گناه نکرده ای را پس می دهد که از یک دوست برای او به یادگار مانده. کمالی تصمیم گرفته دخترش را که زندگی سخت و آشفته ای هم دارد به نحوی کمک کرده و قدمی برایش بردارد، در اولین قدم متوجه می شود که فرد متمول به نام صابری نه تنها او را از خانه اش بیرون کرده بلکه زندگی را بر همسر سابقش که به گفته دخترش برای آزادی او تلاش بسیاری کرده و به همین دلیل با آن فرد ذی نفوذ هم ازداوج کرده است جهنم کرده و عرصه را بر او تنگ کرده است.
کمالی که از جنس شخصیت های فیلم های کیمیایی است منتهی کمی آرام تر و بدون قلدر معابی معمولشان، راهی خانه صابری می شود تا به قول معروف جلوی او در بیاید، اما چیزی به جز تحقیر و توهین و طعنه نصیبش نمی شود.
او که سخت در کارگاه چوب بری کار می کند و غیر منطقی و نامعقول جای دو کارگر زحمت می کشد تا پول بیشتری دربیاورد، تصمیم می گیرد برای دخترش خانه ای دست و پا کند تا او را از زیر دین نامزدش که خانه ای در اختیارش قرار داده بیرون بیاورد، اما گویی در این راه هم نمی تواند به آنچه می خواهد برسد، کار با دخالت های نامزد دخترش در امور مالی پیچیده تر می شود و از سویی صابری گامی جلوتر رفته و علی رغم اعمال خشونت به همسر سابقش این بار دستش را بر روی دختر او بلند می کند.
روحیه قیصر مسلکی در کمالی رفته رفته و در جریان فیلم کشدار و خسته کننده شهابی بیشتر می شود تا جایی که او عزم خود را جزم کرده تا به هر نحوی شده حقش را کف دستش بگذارد، اما از سوی دیگر می داند معنای آزاد به قید شرط آن است که اگر مسأله یا دردسری درست کند دوباره باید به زندان برگردد و ادامه حبس طولانی مدتش را متحمل شود.
همین است که به سراغ عده ای از دوستان قدیمش در یک پارکینگ و اوراقی می رود تا از آن ها کمک بگیرد، دوستانی که گویی تنها هدفشان در زندگی رفاقت محض است و گویی فیلم های قیصر و گوزن ها و دیگر آثار کیمیایی را در طول عمر بارها مرور کرده اند، زیرا برای تصمیم خود و انجام آن نه فکر کرده و نه کارگردان و نویسنده خواسته تا ذره ای جای شخصیت هایش اندیشه کند تا بلکه ذره ای همذات پنداری و باور پذیری در نزد مخاطبش ایجاد کند.
شعار دوستان کمالی که گویی سرلوحه زندگی شان است این است: می زنیم و گردن می گیریم! عملی که روی جوانمردی را هم سفید کرده و گویی از درون نسلی برخاسته که کفنشان هم در این دوره و زمانه پوسیده است، چراکه به شعار خود عمل کرده و آگاهانه به سراغ صابری می روند تا انتقام ظلم هایی که به کمالی و ناموسش شده را بگیرند!
آن ها صابری را تا سر حد مرگ به همراه آدم قلچماقش کتک می زنند و در آستانه دستگیری کمالی به عنوان مظنون اصلی خود را به کلانتری معرفی می کنند.
فیلم بیش از حد کشدار و خسته کننده است، نه بازی ها آنقدر قوی است که مخاطب را جذب کند نه خط اصلی داستان فاکتوری بدیع و جذاب دارد که مخاطبش انبوهی از صحنه های کلیشه و نخ نما را تحمل کند.
حسین شهابی که امسال با دو فیلم در جشنواره سی و پنجم حضور دارد، نشان داد که هنوز نتوانسته برگه آس خود را در فیلم سازی برای مخاطب رو کند و شاید برای سال ها و فیلم های آینده اش نیز این تصمیم را نداشته باشد.
در کل آزاد به قید شرط را نه می توان فیلم بی هدف و سرگرم کننده دانست که خود هدفی قابل احترام لااقل برای مخاطبش دارد، و نه فیلمی اجتماعی و مردمی که از جامعه و مردم و مشکلاتشان برخواسته باشد. المان های فیلم های هنری، جشنواره ای در فیلم هیچ جایی ندارند و از فاکتورهای فیلم های گیشه و پر فروش هم در آن خبری نیست. حتی لیلا اوتادی هم که نقشش در فیلم سردرگم است نتوانسته به کمک فیلم بیاید تا ذره ای بر تماشاگر پسند شدنش بیافزاید.
در نهایت فیلم آزاد به قید شرط را نمی توان گامی رو به جلو برای کارگردانش دانست و بهترین نام برای آن فیلمی خنثی است که به زعم من حتی بدتر از فیلم بد است. چراکه نشان می دهد فیلم سازی برای کارگردانش تبدیل به یک عادت شده است نه عملی خلاقانه و سراسر آفرینش. هنگامی که فیلمسازی به عادت تبدیل شود، اولین قربانی آن خود فیلم است که هیچ کس جز خالقش نمی تواند برای نجات آن از باتلاق تکرار چاره ای بیاندیشد.
ارسال نظر