خلق یک ملودرام اشکآور و حتی اغراق در نمایش رنج و پریشانی پرسوناژهای فیلم، بیش از هر چیز به ایدهای متناسب و خلق قصهای پرکشمکش نیاز دارد. اما رحمان سیفیآزاد در فیلم «ماجان» بدون نوآوری و ایده و قصه، صرفا با ایجاد فضاهای پرتنش و ایجاد تضاد و درگیری مصنوعی و جعلی بین آدم های درون فیلم، با احساسات –بهتر است بگوییم اعصاب- مخاطب بازی می کند!
وجود فرزندان معلول در برخی خانوادهها و معضلات نگهداری از آنها غیرقابل انکار است. اما در فیلم «ماجان» دقیقا از زاویهای به این موضوع پرداخته شده که شاید چندان محل چالش و درگیری نباشد.
داستان فیلم بر پایه اختلاف زن و شوهر بر سر چگونگی مراقبت از فرزند معلول بنا شده است. مادر به طور طبیعی عاشق بچه است، اما پدر از این موضوع در عذاب است و اصرار دارد که بچه را به آسایشگاه بسپارند. اما دامنه این اختلاف و دعوای بین زن و شوهر بر سر بچه معلول، به طور عجیب و غیرقابل باوری گسترش یافته است و کش پیدا میکند. تا آنجا که مرد کارش به تهمت زدن به همسرش میکشد و حتی به گرفتن زن دوم هم اقدام میکند. مشخص نیست که با وجود دو فرزند سالم دیگر، رفتن مرد به سمت زن دوم چه ارتباطی به علاقه زن برای نگه داشتن فرزند معلول دارد؟ ضمن اینکه شغل مرد، رانندگی کامیون معرفی میشود و فردی که چنین شغلی دارد، کمتر در خانه حضور دارد و بیشتر وقتش صرف سیر و سفر میشود. پس بنابراین اگر هم بنا بر شکایت و مخالفت با بچه باشد، این زن است که باید مشکل داشته باشد نه شوهر.
هیچ مسئله واقعی و مهمی در فیلم وجود ندارد و فیلمساز، بدون زمینهسازی دراماتیک و منطقی، موقعیت های تنشزا را یکی پس از دیگری به داستان تحمیل می کند. استفاده بیش از حد از تروکاژهای صوتی و خلق صداهای مهیب هم کمکی به فضاسازی عاطفی فیلم نمی کند، چون داستان فیلم باور پذیر نیست.
شخصیت پردازی هم عمق ندارد؛ بی رحمی پدر علیه فرزند معلول آن هم در شرایطی که همه بار مراقبت از بچه بر دوش مادر است و مادر هم این مسئولیت را با کمال میل پذیرفته معنی ندارد. سکانس اختتامیه و تلاش پدر برای انداختن بچه اش به دریا، یک ترفند سوخته برای ایجاد حس ترحم به نفع بچه معلول است. این همه اغراق در نمایش تصویر منفی از یک پدر، ناشی از ضعف اساسی فیلم یعنی عدم ایده زاینده و پویا و مرگ درام است.
* فارس
ارسال نظر