کیمیایی هر چه بسازد «ما» می بینیم ! ما نسل اولی ها خود را مدیون کیمیایی می دانیم. ما با فیلم های او طعم فیلم خوب را در سینمای ایران چشیده ایم پس حق بدهید که «او» هرچه را روانه پرده کند برای خاطره بازی هم که شده به دیدنش برویم، حتی اگر فیلم بی ارزشی مانند «متروپل» باشد، البته باید به نسل جدید بیشتر حق داد که از کیمیایی فیلم خوب می خواهند و اگر پیشتر نسبت به چند فیلمش عکس العمل منفی نشان دادند و قید دیدن فیلمش را می زدند توبیخ شان نکنیم. نسل جدید از کیمیایی سینما می خواهد تا باور کند که ما چطوری ماه ها و سال ها در رویای قیصر بودن غرق بودیم. این نسل باید نمونه ای پذیرفتنی می دید تا باور کند که چرا دهه هاست فیلمسازان می خواهند قیصر بسازند ولی نمی توانند. اما ...
چند سالی است که نسل جدید می گوید کیمیایی تمام شده است چون چیزی از او ندیده اند که سینما باشد ولی ما همچنان امیدوارشان می کنیم که «او» باز می گردد و ما را در نزد شما رو سفید می کند. حالا کیمیایی بازگشته تا نسل کنونی به حرف ما برسد. او با قاتل اهلی به نمونه هایی چون «سرب» ، «ضیافت» و «رد پای گرگ» نزدیک شده است و ما می توانیم ادعا کنیم که بفرمایید این هم سینما.
قاتل اهلی (اگر نه در کلیت) ولی چند لحظه ناب، دو تا کلیپ، یکی دوتا فصل تماشایی ، تعدادی دیالوگ حس برانگیز و یک جلال سروش و امیر جدیدی (سیاوش مطلق) دارد. این ها برای «ما» کم نیستند چون از دو فیلم آخری کیمیایی جلوترند، به نظر برای نسل جدید سینمارو هم جلوه گر باشد چرا که داستان گو است. رفاقت بازی اش شکل می گیرد . رمانتیک است. علاوه براینها، کیمیایی در قاتل اهلی، کاملا بروز و به قول امروزی ها «آبدیت» است. موضوع و مضمون تازه و مطرحی را دستمایه قرار داده است. مقوله هایی مانند : رانت و رانت خواری، پولشویی، تعطیلی کارخانجات، مدیران بی لیاقت، ورود بی رویه کالاهای چینی، نفوذ غارت گران در دل نظام، آقازاده ها و کلا فاصله طبقاتی ناشی از رشد بزرگ سرمایه داری، مسایلی است که به صورت پر رنگ و با رعایت قواعد سینمایی ترسیم شده است.
فیلم های خوب کیمیایی با داستان، دیالوگ ، شخصیت های چند بعدی و مهمتر وجود قهرمان ، فیلم می شدند . و در اینجا نیز با قهرمان غمخواری برانگیزی طرفیم که در همه ابعادش قابل شناسایی است . با تمام اینکه فیلم از جلال سروش اطلاعات لازم را به ما نمی دهد ولی تا همین جا هم به راحتی می توانیم او را بشناسیم. مردی اهل جبهه و قیام کننده علیه پلشتی ها که ما به ازای بیرونی آن در جامعه دیده می شوند. او رنج تغییر شرایط اجتماعی را می برد و تاوان آن را می دهد. سروش دغدغه این را دارد که «بد جوری ریخته اند روی سفره انقلاب» و برای همین عامل نفوذی هشدارش می دهد که اگر در بر همین پاشنه بچرخد «تا آخرین قطره خون می سوزانند» ش ولی قهرمان هنوز ریشه در جبهه و ارزش ها دارد از همین رو حسرت آن روزها را می خورد که «کاش جبهه بود و ما خون یکدیگر را تمیز می کردیم». بهترین فصل فیلم در همین عطف رقم می خورد. درمانگاه سنتی و بده بستان های کلامی سروش و آقا نوری در حالی که زالو ها در حال مکیدن خون های کثیف هستند. این سکانس همه اجزا و عناصر مفهومی – فرمی اش کیمیایی گونه است. فصلی که در یادها خواهد ماند. از جمله قوت های دیگر قاتل اهلی پرداختن به نقش رسانه ها در راستای تقویت جریان نفوذ و تضعیف جبهه خیر است. البته کیمیایی به این مهم نگاهی دمدستی داشته است چرا که قصیه و موضوع روزنامه ها پیچیده تر از این است که با فشار مستقیم و تهدید یک پادو، سمت و سوی روزنامه ای تغییر یابد. ساز و کار نقش آفرینی رسانه ها در خدمت به قدرتمندان و کارگزاران داخلی و خارجی بسیار مرموزتر و عمیق تر از این نوع بازمایی دارد. جلال در جایی می گوید که «اگر راز گشایی کنیم می شویم شمر زمانه» و این شمر سازی از نیرو های مومن افشاگر بی تردید با برنامه نفوذی ها و توسط رسانه ها صورت می گیرد که فیلم می توانست با تمهیداتی حداقلی به این حیطه عمیق تر سرک بکشد. خلاصه اینکه برخلاف چند فیلم اخیر کیمیایی حالا ما می دانیم که ازبین جلال سروش، سیاوش مطلق و بهمن (که داستانک پیرامون او وصله نچسبی به اندام فیلم شده است) با کی همراه و همدرد باشیم. یعنی فیلم از پس این مهم برمی آید که همذات پنداری مخاطب را نسبت به جلال برانگیزد.
البته فیلم ضعف هایی دارد مثلا داستان و داستانک ها مقوم هم نیستند و برعکس آشفته سازند. این اشکال در آدم های فرعی رخ می دهند. چون بدرستی روی آنها کار نشده و ضعف پرداخت دارند. تقریبا همه شان پر از تناقض هستند . این آدم ها بدرستی شناسنامه ندارند. سئوالات زیادی پیرامون آنها بی جواب می ماند. مثلا آقا نوری می توانست بهتر از اینی که شده باشد. او در مقام یک نفوذی سطح بالای نظام احتیاج به پرداخت دقیق تری داشت. سیاوش هم ناقص است . فقط فیزیک امیر جدیدی و بازی اش بوی قهرمان می دهد ولی خود قهرمان نشده است . شاید دلیل اصلی این اتفاق وجود قهرمان موازی یعنی سروش است. کیمیایی نتوانسته صد در صد دلش را با سروش کند و جاهایی به سوی سیاوش می غلطد. پولاد هم که از همه نظر بد است. اضافی است. بقیه که در حد آکسسوار صحنه هم کارکرد ندارند . مثلا زاهدی از جمله آدم هایی است که در جایگاه یک لیبرال عمله ظلم می توانست موذی تر و خشن تر باشد. لعیا زنگنه در مقام زن دوم جلال محلی از اعراب ندارد. تک نمای با حضور او هم بد اجرا شده است ، همچنانکه فصل سونا هم اجرایی دم دستی دارد.
بازگردیم به مطلع این مطلب : نمی توان منکر این شد که قاتل اهلی با ویرایشی مجدد در تدوین می تواند فیلم خیلی بهتر کیمیایی (از چند کار آخرش) بشود. کما اینکه هنوز هم رد پای کیمیایی را در برخی فصول و دیالوگ ها می توان دید و محظوظ شد. بنابراین بماند تا اکران عمومی و تماشای مجدد فیلم.
ارسال نظر