وی در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: فیلم با سخنرانی یکی از دلسوختگان نظام شروع می شود که از حقایق و پشت پرده فساد مالی پرده برمی دارد. لحن این عزیز دلسوخته ناخودآگاه ذهن را به سمت آدم هایی می برد که منتظر قانون نمی شوند و خود حکم داده و اجرا می کردند. اما کاراکتر جدید کیمیایی فقط دادخواه است، او می خواهد قیصر باشد اما این کجا و آن کجا. قیصر فیلم «قاتل اهلی»، امروزیست. او دنبال عدالت است اما نمی تواند کاری انجام دهد و در نهایت خود قربانی می شود.
این منتقد سینما سپس با بیان اینکه «قاتل اهلی» درژانرسیاسی پرده از مسائلی در جامعه برمی دارد اما به عنوان سینما، پی رنگ ها و خرده داستانهایش با قصه اصلی همخوانی ندارند اظهار داشت: خواننده ای که خیلی بد ظاهر می شود و بازی ای که نشان می دهد، بازیگرش، بازیگر همیشگی نیست و برخلاف انتظار هدایت نشده و به حال خود رها شده است. آیا دیالوگ ها مشکل دارد یا پولاد کیمیایی؟ بنظرم هیچکدام. چرا که همگان مسعود کیمیایی را دیالوگ نویسی حرفه ای می دانند و پولاد کیمیایی نیز پیش ازاین بازی های خوبی از خود به نمایش گذاشته است. آیا کسی می تواند منکر بازی خوبش در فیلم «گشت ۲» شود.
این منتقد خاطرنشان کرد: به نظر این ایراد را می توان در ضعف شخصیت پردازی در فیلمنامه کیمیایی جستجو کرد. چرا که وقتی این شخصیت قابل دسترس نباشد و ضعیف عمل کند حتما کاراکترهای دیگر قصه که با او ارتباط دارند را تحت الشعاع قرار داده و حتی شاید حضورشان را در روند شکل گیری ماجراها مثل خودش بی ربط بنمایاند. مثل دختری که در شکل گیری درام عاشقانه نه به قصه پدر کمکی می کند ونه به روند داستان «قاتل اهلی».
وی افزود: کیمیایی ازهمراهی قهرمانش عاجز است و به ناچار به دستور پدرخوانده، کسی را که بزرگش کرده و خانه زادش شده را می کشت. کیمیایی شخصیتهای فیلمش را بروز کرده و نشان می دهد به عنوان یک فیلمساز جریان سازاز جامعه عقب نیست و همچنان براین باوراست که وقایعی درجامعه رخ می دهد یا در شرف است که از طریق قانون قابل رسیدگی نیست و انسانهایی هستن که خود تصمیم می گیرند و اجرا می کنند و این تعلیق سینمای کیمیایی است که مخاطب را شیفته خود می کند و حضور شخصیت هایی چون جلال سروش و امیر جدیدی است که مخاطب را با آثار این کارگردان همراه می سازد.
این منتقد در خاتمه گفت: باید بپذیریم همه ما نیاز به الگو و قهرمان داریم که مدتهاست درسینمای ایران مرده اند، اما کیمیایی مصرانه می خواهد بگوید در هر برهه ای قیصر وجود دارد، اما فکر می کنم او به این نقطه نیز رسیده است که دیگر از دست قهرمانش کاری بر نمی آید و این بار قیصرش را توسط یک قاتل اهلی می کشد و در آتش می سوزاند تا در آثار بعدی قهرمان پرانرژی ای ققنوس وار ظهور کند.
ارسال نظر