فیلم «یک روز به خصوص» به کارگردانی و تهیه کنندگی همایون اسعدیان در هشتمین روز جشنواره سی و پنجم فیلم فجر به نمایش درآمد.
قصه فیلم به زندگی مرد روزنامه نگاری به نام حامد می پردازد که خواهرش منیژه دچار نارسایی قلبی است و باید هر چه زودتر پیوند قلب انجام دهد. عاطفه همسر حامد به خاطر درمان دیرهنگام از دست می رود و حامد سهل انگاری خود را نسبت به رسیدگی به همسرش عامل اصلی فوت او می داند. بعد از گذشتن سه سال از درگذشت عاطفه،حال منیژه رو به وخامت می رود؛ حامد برای پیگیری درمان او اقدام می کند اما متوجه می شود که برای پیوند قلب باید خیلی پیش از این در لیست انتظار نام نویسی کرده و وقت می گرفته است این در شرایطی است که سلامت منیژه به شدت تحت خطر است؛ حامد با وجود خاطره تلخ از دست دادن عاطفه،مجبور می شود با کمک گرفتن از بوفه چی بیمارستان در لیست نام انتظار پیوند قلب دستکاری کرده و نام منیژه را به جای نوه ی یک کارگر پیر و نیازمند تعویض کند.
سازگار، بوفه چی دلال بیمارستان، فردی است پرنفوذ که در ظاهر سمت و پستی زیردست دارد اما در واقع از چنان جایگاه پرنفوذی در بیمارستان برخوردار است که به راحتی با دریافت رشوه و زیرمیزی در یکی از مهم ترین پروسه های جاری در سیستم اداری بیمارستان تغییر ایجاد کرده و اسامی افراد بیمار داوطلب را جا به جا می کند.
حامد حفظ جان خواهر خود را توجیهی برای تقلب و تخلف آشکار خود می داند و بر همین اساس تمام دارایی خود را می فروشد تا خرج رشوه بوفه چی به اصطلاح کار راه انداز را دربیاورد و منیژه را خارج از نوبت پیوند عمل کند. اما در همین حین با وجد پنهان کاری های حامد دوستان و آشنایانش از تقلب او مطلع می شوند هر کدام به نوعی رفتار او را ضایع نمودن حق پسر جوانی که چندین سال در صف انتظار بوده است می دانند. در انتها حامد با تلاش های بسیار پول را جور می کند و این در حالی است که منیژه هم از تقلب برادرش آگاه شده اما با وجود شرایطش نمیتواند بیمارستان را ترک کند.
در نهایت مشاهده دائم اوضاع و شرایط جسمی بد نوه پیرمرد در راهروهای بیمارستان، حرف های سودابه همکار نزدیکش و از همه مهم تر گم شدن ناگهانی بخش از پول لازم برای عمل، حامد را از عمل منیژه منصرف می کند .
«یک روز به خصوص» فیلمنامه منسجمی دارد که تا حد زیادی هم راستا با کارگردانی و دکوپاژ آن است، داستان، سوژه ای متفاوت و جریان مهم و خبرسازی را پیش می کشد که هم چنان در فضای اجتماعی داغ و پر سر و صدا است. کاراکتر بوفه چی دلال بیمارستان طعنه ای است به جامعه پزشکی کشور، طبقه ای که وجود وبقای آن مستلزم جلب اطمینان از جانب مردم است. اعتمادی که در نمایش حق خوری از نوه پیرمرد توسط سیستم اداری بیمارستان از بین رفته تلقی می شود و شکافی را در این قشر که به امین بودن در بین مردم معروفند، به تصویر می کشد و این در شرایطی است که از دون پایه ترین کارمند تا بالادست ترین در ایجاد آن نقش موثر دارند. در بخشی از فیلم شاهد آنیم پیرمرد در پی گرفتن حق نوه خود شکایتش را پیش رییس بیمارستان می برد اما در نهایت با توجیهاتی بی دلیل، آقای سازگار بوفه چی، به راحتی تبرئه می شود و به کار خود ادامه می دهد.
روابط پنهانی، دست های پشت پرده و کارمندان رشوه خوار؛ چیزهایی است که در بیمارستان پیوندی که منیژه در آن بستری است وجود دارد اما هیچ مدیر و مسئولی از آن مطلع نشده و حق کسانی مانند پیرمرد و نوه بیمارش در این بین به راحتی پایمال می شود. از منظری دیگر ریشه هایی از تفکر داروینیسم اجتماعی در این فیلم و در رویایی روزنامه نگار و بوفه چی دلال ظهور و بروز می یابد، باوری بر این مبنا که قویترین یا اصلحترین باید باقی بماند و در جامعه رشد و نمو کند، درحالیکه اقشار ضعیف باید رها شوند تا از بین بروند، تفکری که در تقابل آشکار با نگاه اعتقادی اسلام است و شاید همین امر باعث می شود در این فیلم اثری از توکل یافت نشود!
به نظر می رسد همایون اسعدیان با ساخت این فیلم قصد داشته است به گونه ای پس از جریان داغ درگیری رسانه ای قشر پزشک و جامعه هنرمندان، داوری کرده و وجوه مختلف بی عدالتی در این قشر اثرگذار اجتماعی را کنکاش کند، باید منتظر بود و دید با اکران عمومی این فیلم چطور آتش زیر خاکستر این دعوای کهنه روشن می شود؛ آتشی که اگرچه به دست فیلم سازی حاشیه دوست روشن می شود اما سرانجام دودش به چشم عموم مردم جامعه خواهد رفت.
ارسال نظر