در پایان روز دهم جشنواره فیلم فجر، اولین تجربه سینمایی مهدی جعفری در بخش چشم انداز ایران به نمایش درآمد.
«ایستگاه اتمسفر» روایتی قصه گو در ژانر پرطرفدار اجتماعی است. مرجان و وحید هشت ماه است که به طور پنهانی از یکدیگر طلاق گرفته اند و برای بی خبر ماندن مادر مرجان و آشنایان او همچنان در طبقه پایین خانه مادری مرجان به اجبار باهم زندگی می کنند. مرجان در تلاش برای گرفتن اقامت دایم کانادا است و برای جمع کردن سرمایه بیشتر برای مهاجرت، با افرادی ناشناس نیز ملاقات می کند، وحید از قصد مرجان باخبر است اما مرجان اصرار دارد هیچ کسی به خصوص مادرش نباید از جریان مهاجرت و همچنین طلاق توافقیشان باخبر شود.
اما درهمین ابتدای کار، طی تصادفی که وحید مسبب آن است، مرجان جان خود را از دست می دهد. کم کم با سر زدن آشنایان و اهالی محل متوجه می شویم مرجان بدون اطلاع به خانواده خود، مبلغ هنگفتی را از یک صندوق سرمایه گذاری محلی با امضای مادرش دریافت کرده است. وحید و مادر مرجان با شنیدن این خبر بهت زده شده و به جستجوی انگیزه مرجان از گرفتن این پول می پردازند. داستان از همین نقطه شکل گرفته و تلاش برای یافتن پول مفقود شده، آدم های «ایستگاه اتمسفر» را با چالش های متعددی رو به رو می کند.
در همین اثنا دایی لجباز و بی منطق مرجان به راز طلاق وحید و مرجان پی می برد و وحید را عامل جدایی و مرگ مرجان معرفی می کند. وی همچنین اعای وحید مبنی بر بی اطلاعی او از قرض مرجان را بی اساس دانسته و با اطمینان گم شدن پول را هم به گردن وحید می اندازد. مادر مرجان که وحید را مانند پسر نداشته خود دوست دارد و او را از بچگی تربیت کرده است، حرف های برادر خود را در عین ناباوری قبول می کند و داماد سابقش را در قتل غیرعمد مرجان مقصر دانسته و او راهی زندان می کند. اما در واقع پولی که وحید برای رضایت طلبکاران مادر مرجان جور کرده است، از فروختن سهم خود از شرکت دانش بنیان نوپای خود و دوستانش به دست آمده است. در نهایت راز پول های مفقود شده مرجان برملا شده و وحید با رضایت مادرمرجان آزاد می شود.
نکات حائز اهمیتی در فیلمنامه پرکشش و حساب شده کار وجود دارد؛ طلاق وحید و مرجان توافقی است اما در همان دقایق اول با وجود حضور کم شخصیت مرجان در قصه در می یابیم که کفه سنگین ترازوی این جدایی و عدم تفاهم به سمت مرجان سوق بیشتری دارد. مرجان با خاطر ازدواج زود هنگام، آرزوهای شخصی خود را برباد رفته قلمداد می کند و اصلا به خاطر همین است که سعی دارد هر چه زودتر با ترک زندگی زناشویی اش و تک روی عجولانه راه استقلال سلب شده در دوران تاهلش را به سرعت آن هم با مهاجرت به خارج از کشور طی کند.
در ایستگاه اتمسفر با نگاهی هوشمندانه در رابطه با سرانجام و تعریف شخصیت ها مواجه هستیم، پردازش کاراکترها مکمل قصه گویی روان فیلمنامه است، یک دستی ماهرانه ای در تمام صحنه های فیلم حاکم بوده و از پایان بندی قرص و محکمی برخوردار است. اما پیشبرد قصه یکی به نعل می کوبد و یکی به میخ.! مرجان و وحید با وجود گذشتن ۸ ماه از طلاق شرعیشان همچنان با هم در ارتباطند و تنها کسی که بعد از اطلاع از این قضیه به رابطه بعد از جدایی آنها معترض می شود، دایی بی منطق و کله شقی است که بویی از ادب گفتمان امروزی نبرده است. حضور این دایی های خشن و عقب مانده در آثار دیگر هم به تعدد دیده شده است. مذهب و اعتقاد این آدم ها تنها تعصبی غیر منطقی و بی اثر جلوه می کند و سد راه و گره ای می شود برای زندگی باقی شخصیت ها.
مرجان هم آرزوی استقلال و خوشبختی تک نفره خود را به گور می برد و در نهایت هم تمام سرمایه قرضی اش به آتش کشیده شده و نابود می شود. ماجرای دنباله دار آدم کشی در قصه های فیلم های جشنواره امسال در این اثر هم دیده می شود، از طرف دیگر فیلم با ارائه سرانجام تلخ و ناکام از مرجان به معرفی نسلی می پردازد که جامعه و زمانه با آن سر پیکار دارد و اجازه ای برای احقاق آروزهایشان به آنها نمی دهد، در راستای این دیدگاه می توان به از هم پاشیدن کارخانه تولیدی نوپای وحید و دوستانش با فروش رفتن سهم وحید اشاره کرد؛ نتیجه تمام تلاش های این چند دانشجوی جوان تسلیم بدهی یکی از هم نسلان خود می شود، دنیای ایستگاه اتمسفر با آدم هایش جوری رفتار کرده که همواره آنها را نسبت به خود بدهکار کرده است، طلبی که در نهایت به مرگ همسر قبلی وحید و ترک نامزد جدیدش از کارخانه تولیدی خود می انجامد.
اما کارگردان با پایان بندی به نظر خوش سعی دارد اندکی از سیاهی داستان بکاهد اما روایت بی عیب و نقص او از ناکامی های جوانان جامعه، آنچنان تاثیرگذار و درگیرکننده به تصویر کشیده شده است که مزه شیرین انتهای کار را به تلخی می کشاند.
در نهایت فیلم «ایستگاه اتمسفر» را می توان شروعی موفقیت آمیز برای مهدی جعفری در باب ساختار و تکنیک دانست اما در حوزه مضمون نباید از مفاهیم تلخ و قهرمانان شکست خورده آن انتظاری جز سرنوشت و آینده ای تباه و نامعلوم داشت.
ارسال نظر