سعید قاسمی/ «اکسیدان»، از آن دست فیلمهایی ست که موفقیت در گیشه به هر قیمتی را به هر متر و معیار سینمایی و هنری ترجیح می دهد. به همین دلیل فیلم حامد محمدی، فرزند منوچهر محمدی خود را دنباله رو فیلمهای کمدی سخیف و سطحی قرار می دهد تا شاید مانند آن ها بتواند گیشه را در تصاحب کامل خود در بیاورد. اما این تمام موضوع نیست. اندیشیدن به گیشه می تواند محرک ساخت و پرداخت یک فیلم ناب هم باشد به همین دلیل میتوان گفت گیشه محوری، به خودی خود مورد نفی قرار نمی گیرد. اما وقتی برای رسیدن به گیشه و فروش قابل قبول، فرم سینمایی را به طور کلی نادیده بگیریم و به این ببالیم که مخاطبمان به لفاظی های کلیشه ای اروتیکِ دو پهلو بخندد! باید گفت نام این کار فیلمسازی و فعالیت فرهنگی نیست، بلکه در بهترین حالت ممکن نوعی شارلاتانیزم مدرن با تمام شدت و حدت آن است و نتیجه این تفکر و اندیشه یک فیلم ضعیف از منظر سینمایی و هنری و از سویی دیگر فیلمی ارتجاعی به فیلمفارسی می شود.
فیلم «اکسیدان» نمیداند در پی چه چیزی در بستر روایی خود دست و پا می زند. از طرفی پشت یک کانسپت با محوریت مهاجرت، خود را پنهان می کند و از طرفی دیگر کوچک ترین توجه ای به مضمون اصلی ندارد و ترجیح می دهد تمام تمرکز خود را بر ساخت فضایی کمیک معطوف کند. نکته جالب توجه، عدم موفقیت فیلمساز در ساخت همین فضاهای کمدی و اگر بهتر بگوییم ایجاد موقعیت های کمیک است. موقعیت کمدی در دل تصویر شکل می گیرد و سپس با همراهی کلام یک صحنه با مزه را خلق می کند اما در اکثر فیلم هایی از این دست در سینمای ایران، طنازی مبتنی بر کلام می شود که آنهم در بهترین حالت خود مبتنی بر شوخی های بی ربط جنسی زننده ی خارج از متن می شود.
این که چرا مخاطب با دیدن این سکانس ها می خندد نیاز به گفتمان روانشناسانه دارد که در این بحث نمی گنجد اما فیلمساز به هیچ وجه نمی تواند از فروش بالای فیلم و خنده مخاطبان خود در یک نامکان انباشته از ناخودآگاه جمعی، برای خود سپر بسازد. هرگز نمی توان با داشتن یک فیلمنامه بی در و پیکر که حتی کوچکترین عناصر فیلمنامه را نا دیده می گیرد فیلمی را ساخت که قابل دفاع باشد. فیلمنامه ای که از همان ابتدا قبل از اینکه شخصیت بسازد بهانه های جهت گیری کنش های کاراکترش را می تراشد که حتی این بهانهها قابل قبول و باور پذیر نیستند.
مشکل اصلی فیلم «اکسیدان»، پرداخت شخصیت است. وقتی شخصیت ساخته نشود نمی توان انتظار شکل دهی و ادراک کنش های کاراکتر را داشت. از طرفی ساخت یک رابطه دم دستی که هیچ چیز از آن نمی بینیم به جز دلبری های تصنعی پشت در بسته اصلاً برای تحریک قهرمان در راستای تلاشها و اشتیاق افسار گسیخته اش برای پیگیری اهداف کافی و قابل قبول نیست. وقتی ذهن مخاطب برای فهم و درک هدف اصلی قهرمان آماده نباشد و فیلمساز عامدانه همین چند دقیقه را دستمایه توجیه کنش های نامتعارف کاراکترش قرار میدهد نتیجه به پس زدن فیلم توسط مخاطب ختم می شود. اینطور که از ظواهر امر پیداست فیلمساز نه تنها ژانر کمدی را نمی شناسد بلکه آن را به مثابه لودگی و بی بند و باری می بیند. کارگردانی اثر چیزی نزدیک به فاجعه است. کاراکتر از pov خود وارد کادر می شود و فیلمساز نمی تواند بازی مطلوبی از بازیگرانش بگیرد. تصویر سازی ها و میزانسن به جای طنازی و کمدی نوعی انزجار مشمئز کننده را منتقل می کند. صرف نظر از این که فیلم میتواند به فروش دلخواهش برسد یا که خیر، باید اذعان کرد «اکسیدان»، قابلیت این که لقب بدترین فیلم سال ایران را به خود بگیرد به حد چشمگیری همراه دارد.
* آینه نیوز
نظرات