محسن غلامی/ تب کمدی ساختن و مثلا طنازی اگر توی سینمای الان حسابی داغ است؛ بیبرو برگرد برای فروش است. وگرنه کسی دلش به حال این ملتِ فیلمبین گویا نمیسوزد. البته خب اینجا همه سر و ته یک کرباس نیستند. همیشه استثنا هست. انصافا فیلم کمدی تعریف دارد، اصول دارد و سر و شکل خاص خودش را.
این فیلمها جدیدا جوری ساخته میشود که نمیشود نقد فرمیکشان کرد. حرفی هم اگر بخواهیم راجع بهشان بزنیم باید از درِ قصه وارد شد و مثلا از دریچه دنیای یک جامعهشناس. گرچه فیلمساز کمدی ما عمدتا جامعهاش را نمیشناسد و فقط میخواهد جماعت را بخنداند.
امان از قصههای بیربطِ یخ ...
از «اکسیدان» بنویسم که مصداق ادعایی هست که گفتم. نه بدنوشت است و نه خوشنوشت؛ بهرحال نوشته شده و فوریفوتی ساخته و روی پرده رفته است. انگار فیلمساز غم نان دارد واقعا! ابدا توی کتم نمیرود که یکی دومیلیارد خرج این فیلم ناچیز کرده باشند. نمیشود نقد ساختاریاش کرد. بالاخره آمده که به قول خودش ملت را شاد کند آنهم چه شادی. حیف یکی دو سکانس اول و انتهایی که سیمای سینمایی میگیرد و بعد هم فاتحهاش با این ریتم کند و سکانسهای تکراری پرحجم توی کلیسا و حواشیای نچسبش خوانده میشود.
سراغ نقد محتوایی «اکسیدان» نمیروم چون حرف زدن دربارهاش خستهکننده است؛ یک سری تیکههای رّک بیادبانه است. جوری فیلمساز این کلمات را داد میزند که انگار بیخ گلویش چسبیده و یا تازه از تختخواب بلند شده! چه ذوقی دارد و انگار که دنیای فیلمسازی را به او دادهاند. خودش را زیادی جسور فرض میکند. نه بخدا اینجور ساختنها را همه بلدند و اتفاقا خنده هم ندارد.
نباید فیلم را نقد محتوایی کرد چون محتوای خاصی ندارد و پوچ از روایتگریست. یعنی قصه پر تب و تابی نمیبینیم؛ نه که داستان ندارد، اتفاقا دارد ولی انگار همهچیز سازنده آن، شده یک تعداد شوخی کردنها. شوخیهایی که نمیشود جدیاش گرفت.
فیلمساز هرجا کم آورده آویزانِ چه میدانم دوتا تیکه و تصویر به اصطلاح جنسی میشود که جاخالیها را مثلا پر کند. چه ابتکاری؛ دستمریزاد! «از فیلمبرداری غلیظ روی سینه بازیگر زن بگیر تا لَب و لُپ و ... » تازه با کلام و نریشن، حتی توضیح اضافه روی تصاویر نیز میدهد. تو خود دیگر حدیث مفصل بخوان. این هم طنز ماست لابد. کاری به اینها نیز نداریم، اینها را باید مردم ببینند و قضاوت کنند که میکنند، نه منِ منتقد.
چندکلمه حرف حساب
این چندخط صرفا شرح ماجرا بود؛ نه نوشتم خوب و نه نوشتم بد. فقط مینویسم توی سینمای ما اینجور آثار بدعت است. لااقل گروه سنیتان را مشخص میکردید که بچهای از خودش سوال نکند چرا دوتا بازیگر مرد اصلیات توی فلان سکانس همجنسبازی اینهمه هم را ... ولش کن چون نمیدانم واقعا چه کلمهای بجای سهنقطه بگذارم.
حیف این سکانس جالب که با این طرز نوشتن خرابش کرده. کلا این فیلم بیبضاعت برای خودش پدیدهایست توی سینمای ما، نه ساخت آنچنانی و نه قصه باجذبهای؛ انگار فقط شوخیست.
جالب است بگویم که اتفاقا «اکسیدان» در سه چهاردقیقه بامزه استارت میزند با یک قاببندی ایدهال. گرچه هیچوقت به بازی لیندا کیانی بعنوان بازیگر اعتقادی نداشتهام مثل همین فیلم ولی شروع قصه گفتنش، منطقیست. سکانس روی پل هوایی و حتی دوربین روی نیمتنه عزتی-کیانی هم منطقیست. کاری هم نداریم از سینه تا کله دو شخصیت که دوربین هم نشان نمیدهد چه خبر است! چون تمیز بسته شده حتی اگر جلف باشد. اینجور سکانسها بدک نیستند و حتی بلحاظ سینمایی نیز قابل دفاعاند. یا جریان خانه اجاره کردنشان و همان چندسکانسِ گذری و نامزدبازی و بقیه ماجرا. کاش همه نماها اینطور بود و میشد ازشان نوشت. اتفاقا این چند پلانی که گفتم خوشنما میزند.
فیلم اما از جایی که وارد کلیسا میشود و دربست همانجا اتراق میکند، رسما آب میرود و ملیجکبازی میشود. یک مشت ادا و بازی با کلمات. چقدر این امیر جعفری حرف میزند. مجبوری به همان سراسر کلمات بیمزه او زل بزنی که دائم نیز فوران میکند و البته تکیهکلام و ژستهای تکراری جواد عزتی. اینهمه تیکهپرانی و دوربینبازی با تن مرد و زن عجیب نیست؟ عجیب است واقعا! «اکسیدان» با اسم الکیاش چیزی جز این صحنهها نیست.
تأکید دوباره اینکه چند دقیقه اول فیلم و یک سری قسمتها از آنچه که توی سفارتخانه میگذرد قابل تامل است؛ شمّه فیلم دارد. بقیه با آن تایم طولانی جدا مخاطبش را خسته و دلزده میکند. با این کست بازیگری، چقدر هم که مخاطب را به یاد «زاپاس»ِ برزو نیکنژاد میاندازد. البته خب در کیفیت، قیاس معالفارق است.
از ابتدا هم گفتم؛ نقد کردن به گمانم از سر این فیلم زیادیست. کمدی درحد فقر داستانی و تکنیک است. میخواهد به هر ضرب و زوری بانشاط بماند. خب یکی خوشش میآید و یکی هم نه. دقیقا این فیلم مصداق نگاه «صفر و یک»یست. به خورد هر مخاطبی نمیرود. به هرحال بخواهی نخواهی، زننده است. نان همین رکگویی و دست به تیغ بردن در خط قرمزها را میخورد.
کمدیهای متعددِ پرفروش متظاهر
قبول کنیم که نمیشود اینجور فیلمها که تازه ادعای کمدی نیز دارند را چکش برداشت و تحلیل سینمایی کرد. نوشتن به همین مقدار صرفا جهت اطلاع بود با این نکته که کمدیهای الان تنها گیشهپرکن هستند و صدالبته غنیمتی برای چرخ سینما ولی دیگر بیخیال کیفیت و نقد جدیکردنشان شویم.
کمدیساختن یعنی خلق موقعیت و بزندروهای ناب که حرف بزند نه اینکه حرّافی کند. به قولی اصلا گوربابای نقد اجتماعی و این حرفها؛ لااقل طنازی را بلد باش. خیلی بیربط اما یاد «مارمولک» بخیر! طنازی هم قطعا فقط تمسخر و جلفبازی نیست.
مخاطب سینما قطعالیقین حالش به این جنس آثار خوش است. خسته شده از فیلمهای شبیه بهم که توی اکران ما قطار شدهاند. اکثرا در روایت نیز کپی یکدیگرند. فعلا فیلم طنز است که حتی متوسطش او را سرکیفش میآورد. پس اینجور کارها نیاز اول و جدیست. ولی نه اینکه تهیهکننده و سازنده هر متن مزخرفی را جلوی دوربین ببرد و به اسم طنز توی حلق فیلمبین کند.
* فردا
ارسال نظر