در بخش نخست میزگرد فیلم سینمایی «فصل نرگس» به کارگردانی نگار آذربایجانی با موضوع اهدای عضو که با حضو نگار آذربایجانی (نویسنده و کارگردان)، سحر صباغ سرشت (تهیه کننده)، شایسته ایرانی (بازیگر) و سیدرضا منتظری (منتقد سینما) برگزار شد به مواردی همچون بی توجهی به سینمای اجتماعی که تهیه کننده این اثر سینمایی اصرار بر عنوان «سینمای اجتماعی باخاصیت» داشت اشاره شد و در بخش دوم این میزگرد این اثر سینمایی از لحاظ ساختاری و محتوایی توسط منتظری مورد بررسی قرار گرفت و عوامل «فصل نرگس» در رابطه با لایه های مختلف این اثر سینمایی سخن گفتند.
*منتظری: با توجه به اشاراتی که در رابطه با مقابله با سینمای اجتماعی شد مایلم این سوأل را بپرسم که در زمانه ای که فیلمسازان ملودرام، تاریخی، سیاسی و... اغلب به سمت سینمای کمدی رفته اند و خود را در این حوزه محک می زنند چطور شما همچنان درگیری ذهنی برای تولید آثاری در حوزه سلامت دارید؛ این درگیری های ذهنی از کجا نشأت می گیرد و آیا اینکه به طور به خصوص مرگ عسل بدیعی باعث تولید «فصل نرگس» شد یا خیر؟
آذربایجانی: بدون تردید مرگ عسل بدیعی تأثیر جدی روی من گذاشت تا فیلمنامه «فصل نرگس» را که مدت ها قبل درگیر سوژه و موضوعش بودم به سرانجام برسانم؛ من مدت ها قبل از مرگ عسل بدیعی به این سوژه فکر کرده بودم و مایل بودم فیلمی در زمینه اهدای عضو بسازم و اینطور نبود که مرگ این هنرمند باعث تولید این فیلم شود. من به صراحت عنوان می کنم که این موضوع و بسیاری موضوعات مشابه دیگر در حوزه سلامت همیشه برای من اهمیت داشته و دارد. مرگ زنده یاد عسل بدیعی باعث شد تا روند تولید «فصل نرگس» سریع تر شود و من به این نتیجه رسیدم که باید هرچه سریعتر این فیلم را بسازم و آن را به سرانجام برسانم. موضوع اهدای عضو نسبت به سایر موضوعات دیگری که در آن بازه زمانی در ذهنم داشتم برایم اهمیت زیادتری پیدا کرد. من بسیار دوست داشتم که عسل بدیعی هم مانند شخصیتی واقعی در فیلمم حضور داشته باشد و اگر غیر از این بود می توانستم در انتهای فیلمم بنویسم «تقدیم به عسل بدیعی!»؛ اما من هرگز این را نمی خواستم و ترجیح دادم که عسل بدیعی در «فصل نرگس» به مثابه یک شخصیت حقیقی حضور داشته باشد.
در رابطه با سوأل دیگر شما مبنی بر اینکه چرا برخلاف جریان سینمای ایران همچنان تمایل به فیلمسازی در این حوزه دارم باید به این نکته اشاره کنم که زمانی که من برای ادامه تحصیل رشته سینما به آمریکا رفتم اولین جمله ای که اساتید به ما گفتند این بود که شما مدیای بسیار قدرتمندی را در دستانتان دارید و باید توجه کنید که چطور از این مدیا استفاده می کنید؛ چرا که این مدیا مانند آیینه ای است که شما را بازتاب می دهد. مدیای سینما بسیار قدرتمند، مهم و تأثیرگذار است و توان آن را دارد که حرف های جدی بزند؛ این جمله از آن دوران تاکنون همواره در ذهن من مانده و همیشه به این مسأله مهم فکر کرده ام که اگر این مدیا امروز در اختیار من به عنوان یک فیلمساز قرار گرفته موظف هستم از آن به بهترین شکل ممکن بهره مند شوم. من در واقع ۲ هدف اصلی را در حوزه فیلمسازی ام دنبال می کنم اولین هدف این است که هرگز از سینما به عنوان وسیله و ابزاری برای پول سازی و ثروت اندوزی استفاده نکنم چون اگر قرار باشد به سینما به مثابه ابزاری برای ثروت اندوزی استفاده کنم نمی توانم دیگر عنوان هنرمند و سینماگر را به خودم اطلاق کنم و بهتر است خود را یک «بیزینس من» بدانم! من معتقدم اگر قرار است کسی سینما را ابزاری برای ثروت اندوزی بداند بهتر است تغییر شغل دهد و به جای آنکه برای ساخت فیلم در این شرایط دشوار و وانفسا زحمت بکشد برود و یک مزون لباس و یا سالن زیبایی راه اندازی کند؛ دومین هدف من هم همواره بر این پایه استوار است که اگر هر زحمتی می کشم و هر تلاشی می کنم آن زحمت و تلاش تأثیرات مثبت فرهنگی در پی داشته باشد در غیر این صورت بایستی کار دیگری به غیر سینما انجام دهم.
*منتظری: یعنی شما در سینما همچنان تنها در این مسیر ادامه کار می دهید؟
آذربایجانی: من شاید تنها در جزئیات کارهایم تغییراتی را به وجود بیاورم اما در محتوا هرگز تغییری نمی دهم؛ مثلاً ممکن است زمانی به این نتیجه برسم به سمت داستانی بروم که با بودجه خیلی خیلی کمتر ساخته شود که بتوان آن را راحت تر به تولید رساند و یا اینکه بگردم و شکلی از روایت کردن را پیدا کنم که حرف های خودم را در آن بزنم اما برای مخاطب هم دارای جذابیت باشد و برای تماشای آن به سالن سینما برود؛ البته تمامی این ها روش های تر و تمیزی است که در یک سیستم سالم سینمایی می تواند بازدهمی مثبتی داشته باشد، من کماکان نمی توانم با اطمینان بگویم که این روش ها در سیستم سینمای ما جواب می دهد یا خیر؟ متأسفانه سیستم اکران و تولید در سینمای کشور ما دارای قانون نیست؛ متأسفانه مسئولان و دولتمردان ما هیچ شرایطی را برای حضور حداکثری مردم در سالن های سینما در نظر نمی گیرند و ما در شرایطی هستیم که مخاطب با ما فاصله زیادی دارد. در حال حاضر طبقه متوسط رو به پایین جامعه به سینما می روند و یک خانواده ۴ نفره اگر بخواهند به سینما بروند با احتساب هزینه های رفت و آمد و خوراک باید مبلغی حدود ۱۵۰ هزار تومان برای تماشای یک فیلم هزینه کنند و همین باعث می شود این قشر ضعیف و کم درآمد حق داشته باشند که فیلم هایی را برای دیدن انتخاب کنند که آن ها را شاد و سرگرم کند. این قشر حق دارند سینما را وسیله ای برای سرگرمی بدانند؛ در زمانه ای که هیچ حمایتی از طرف دستگاه ها و نهادهای دولتی نمی شود تا مردم با درآمدهای پایین بتوانند راحت تر به سینما بروند و فیلم های خاص را تماشا کنند همین اتفاق رخ می دهد که فیلم های هجو پرفروش شوند و سینمای ایران را در دست خود بگیرند و در نقطه مقابل فیلم های مهم و دارای معنا و مفهوم اصلاً جایی برای دیده شدن نداشته باشند.
البته من بیش از آنکه از مسئولان سینمایی دلخور باشم که چرا از این نوع فیلم ها حمایت نمی کنند و یا مردم را مقصر بدانم که به دنبال اندیشه در سینما نیستند از همکاران خودم یعنی فیلمسازان دلخور هستم؛ من نمی دانم چرا همکاران ما اغلب به سمت سینمای هجو رفته اند؟ چرا بدون در نظر گرفتن نیازهای واقعی مخاطب روی نقطه ضعف های آن ها دست گذاشته اندو در واقع از آن ها سوء استفاده می کنند، از کسانی که به سینما می روند سوء استفاده می کنند و فکر نمی کنند که چقدر تأثیر بدی در جامعه می گذارند.
صباغ سرشت: شاید بهتر باشد اینطور نظرات خانم آذربایجانی را تکمیل کنم که اگر فیلمسازان و مدیران سینمایی مایل به ساخت و حمایت از فیلم های خاص نیستند حداقل فیلم هایی که می توانند باعث بلوغ فکری بیشتر در مخاطبان شود را بایکوت نکنند و راه آن ها را نبندند؛ فیلم هایی که با دغدغه ساخته شده اند برای آنکه روی مخاطبان شان تأثیر بگذارند را مانعی برای فروش فیلم های خود ندانند و بگذارند این نوع فیلم ها هم تولید و اکران شوند و به خصوص در زمان اکران بتوانند راه خودشان را پیدا کنند.
*منتظری: کاملاً درست است؛ ما امروزه نیاز جدی به سیاست گذاری های جدید و بر اساس نیازهای جامعه امروز داریم و اتفاقاتی که امروزه شاهد آن در سینما هستیم به دلیل همان سیاست های غلطی است که از گذشته پایه گذاری شده و همچنان هم مدیران سینمایی بر اساس آن سیاست ها کار خود را ادامه می دهند!
صباغ سرشت: دقیقاً همینطور است؛ متأسفانه ما در هیچ کاری درست عمل نمی کنیم. به عنوان نمونه حتی گروه سینمایی «هنر و تجربه» هم طی تمامی سال های فعالیتش در سینما خوب عمل نکرده و اصلاً معلوم نیست این گروه سینمای امروزه برای چه دلیلی همچنان پابرجا است و ادامه کار می دهد؟ این گروه در زمانه ای که تأسیس شد تاحدودی در مسیر درست عمل کرد و پیش رفت اما در حال حاضر ما شاهد آن هستیم که بسیاری از فیلم های گیشه ای و تجارتی در این گروه سینمایی اکران می شوند؛ این سیستم نیازمند یک بازنگری جدی است و مسئولان سینمای کشور موظف هستند بازنگری اساسی در رابطه با این مسائل داشته باشند.
آقای منتظری شما در بخشی از گفتگوهای تان مطلب بسیار مهمی را عنوان کردید؛ مطلبی که بیانگر آن بود که برخی از فیلم ها با پیش داوری دیده می شوند. این پیش داوری ها با روند غلط سینمای ایران و آمار فروشی که بعد از ۲ روز اکران بیرون می آید به مخاطب داده می شود. سوأل من این است که چرا ما جریان غلط ایجاد می کنیم؟
آذربایجانی: یک سری کلمات هست که در کشور ما بار دارد. کلمه «سفارشی» جزو همان ها است و این کلمه کلی پیش داوری به وجود می آورد. مثلاً شخصی در اینستاگرام من کامنت گذاشت که با اینکه این فیلم شما سفارشی است اما دوست داشتنی است. سوأل من این است که چه کسی این فیلم را سفارش داده؟ یک سری می آیند با تحلیل های سهل انگارانه جلوی فیلم ها سنگ اندازی می کنند. این اتفاقات در مسیر تصمیم گیری ها و اکران و... هم وجود دارد. عمق این تحلیل چقدر است؟ قطعاً بیشتر از ۲ سانتیمتر نیست! متأسفانه امروزه ما شاهد آن هستیم که چون فیلم های کمدی رکوردهای میلیاردی می زنند از آن ها حمایت می شود.
*منتظری: اصلاً گویا این اتفاق برای برای سینماگران پز شده که فیلم من از تو بیشتر فروخت و یا رکورد فلان را زد اما تو نتوانستی به این رکورد برسی!
آذربایجانی: متأسفانه وضعیت به همین صورت شده و تحلیل ها بسیار سطحی شده؛ سینمادار همین را می گوید؛ تهیه کننده همین را می گوید؛ پخش کننده همین را می گوید؛ سوأل بنده از حضرات این است که چطور به این نتیجه رسیدید که فقط سینمای کمدی در ایران جواب می دهد؟ مگر شما فیلم های خوب دیگری در ژانرهای مختلف بها دادید؟ ما چرا ژانر وحشت اصلاً در سینما نداریم؟ چرا ژانر جنایی درست و حسابی اصلاً در سینما نداریم؟ مگر همین مردم تمام سریال ها و فیلم های خارجی را در این ژانرها نگاه نمی کنند و لذت نمی برند؟ مثلاً در همین اواخر سریال «وست ورلد» که سریالی بسیار خوب، عمیق و فلسفی است و مخاطب عام سخت آن را می فهمد به شدت مورد توجه مردم قرار گرفته و من تاکنون از بسیاری از افرادی که آن را دیده اند تعریفش را شنیده ام؛ این اتفاق نشانگر آن است که مردم از این دست آثار هم استقبال می کنند. مردم این نوع کارها را هم دوست دارند و می بینند و اگر ما آثاری این چنینی را به آن ها بدهیم قطعاً از آن هم استقبال می کنند. ما سطح شعور مخاطب را با ساخت فیلم های نازل روز به روز پایین و پایین تر می آوریم و این اتفاقی بسیار بد و دردآور است. ما نباید فکر کنیم که مخاطب نمی فهمد و باید آن را در نفهمی و نادانی نگه داشت! من معتقدم این مسئولان سینمایی هستند که به طور جد باید پاسخگوی این اتفاقات ناراحت کننده در سینمای کشور باشند.
*منتظری: بنده برخلاف شما اعتقاد دارم که این دست اتفاقات اصولاً تنها به سیاست گذاری های کلان سینما ارتباطی ندارد؛ مردم و جامعه هم به تنهایی نمی توانند مقصر آن باشند؛ به عقیده بنده این خود اهالی سینما به خصوص تهیه کنندگان سینما هستند که برای ثروت اندوزی به دنبال سرمایه و پول می روند و به فکر اینکه آیا تولید فیلم شان می تواند برای جامعه تبعات منفی بسیاری در پی داشته باشد نیستند.
صباغ سرشت: متأسفانه ما خیلی بد شدیم!؛ جامعه سینمایی بسیار بد شده است. جامعه بیرونی و احوالات بیرونی هم همینطور شده است. به ساعت ما شاهد بحران ها و نگرانی های شدیدی در سطح کلان جامعه هستیم و این اتفاقات در جامعه سینمایی هم وجود دارد و در جامعه ای مثل خانواده هم هست. من معتقدم هر اتفاقی که می افتد اول و آخر مقصر آن ما هستیم. ما انسان ها هستیم که جریان سازی های غلط را ترویج می دهیم و ادامه می دهیم. سابق بر این تهیه کننده و فیلمساز جلو می رفتند و بعد پخش کننده ای فیلم را اکران می کرد. فیلم زمانی که روی پرده می رفت دیگر سرنوشت و تقدیر در آن دخیل بود اما در حال حاضر مسیرها چندلایه شده است. یک مسیر قبل از اکران داریم به خصوص برای فیلم های سینمای اجتماعی باخاصیت نه فیلم های سینمایی بی خاصیت! حتی فیلم های سینمای اجتماعی بی خاصیت مسیرشان بسیار راحت تر و هموار تر است چون اتفاقاً آن ها فیلم های سفارشی هستند. متأسفانه فیلمی که قرار است جریان ساز شود مانع و سد و ناهمواری در مسیرش زیاد دارد. همین فیلم اگر بی خاصیت و بی مفهموم ساخته می شد از آن حمایت می کردند.
«فصل نرگس» از جمله فیلم هایی است که با اتمام آن چراغ سالن های سینما روشن نمی شود چون مخاطب همچنان میخکوب روی صندلی نشسته است. اما چون ما مایل نیستیم مخاطب آگاه شود و بالغ شود چون اگر بالغ شود برای جامعه خطرناک شود پس بنابراین جلوی آن را می گیریم! من به همین دلیل از وزاتخانه های مرتبط می خواهم در زمان اکران از ما حمایت کنند. آن ها پول دارند و می توانند از این فیلم فرهنگ ساز و باارزش حمایت کنند بارها ثابت کرده اند که به فیلم های بی خاصیت بها می دهند اما گویا علاقه ای برای حمایت از فیلم های باخاصیت ندارند. گویا این فیلم محکوم به دیده نشدن شده چون خاصیت دارد. توقع من زیاد نیست چرا که من مسیر سخت را رفته ام و بهترین ها را برای «فصل نرگس» مهیا کردم اما بنده به عنوان تهیه کننده نمی توانم یک تنه روی جامعه تأثیرگذاری کنم و این وظیفه سازمان هایی است که مرتباً شعار می دهند و خود را دغدغه مند نشان می دهند. سازمان اهدای عضو و بیمارستان مسیح دانشوری بارها اعلام کرده اند ما مادی و معنوی از فیلمسازانی که در رابطه با اهدای عضو بخواهند فیلمسازی کنند حمایت می کنیم اما ما لوکیشنی در بیمارستان مسیح دانشوری داشتیم که با خفت و بدبختی آن را مهیا کردیم.
من آدم سطحی نیستم که فیلم سطحی تولید کنم و تمام زندگی و جوانیم را برای کارم گذاشتم و آگاهانه وارد این مسیر شدم و بابت مسیری که انتخاب کردم ناراحت نیستم. بابت اینکه «فصل نرگس» را تهیه کردم بسیار خوشحالم و معتقدم به اعتبار من در زندگی ام اضافه می کند اما انتقاداتی دارم. من با اندیشه و تعقل به مسیر پیش رویم فکر می کنم. بخشی از آن انتقادات به همکارانم، برخی به مسئولان و برخی به ساختار سینمایی است. اولین انتقادی که دارم از خودم است چرا که فکر می کردم اگر من دغدغه فرهنگ سازی دارم بقیه هم از من دفاع می کنند اما بعد فهمیدم آن ها فقط شعار می دهند. «فصل نرگس» فیلمی است که حال مخاطب را خوب می کند فیلم ناله و آه و اشک نیست. مخاطب با این فیلم تأثیر عاطفی می گیرد و با آن ارتباط تنگاتنگ برقرار می کند. من معتقدم باید با خودمان جدی تر و موثرتر برخورد کنیم. این ماراتن احمقانه ای که در حوزه اکران فیلم ها به وجود آمده مسیر رو به پیشرفتی برای سینمای ما نیست.
آذربایجانی: همیشه برای من این سوأل وجود دارد که آیا مخاطب این سوأل را می پرسد که فیلمی که بچه های من می بینند چیست؟ آیا اینکه ۲ ساعت بخندند می ارزد به اینکه مخ آن ها خالی تر شود و نکات بد و منفی یاد بگیرند؟ ما باید دنبال اجتماعی زندگی کردن فرزندان مان باشیم.
صباغ سرشت: صرف سرگرم کننده بودن کاذب مردم را به سمت سینمای هجو سوق داده است. سینمایی که من اسم آن را کمدی نمی گذارم چون توهین به سینمای کمدی است! جالب آن است که اغلب بیننده ها بعد از تماشای فیلم از آن راضی نیستند اما به دلیل ضعف ونقصان فرهنگی باز هم می رود و آن را می بیند و مخاطب تفکر نمی کند و انتخاب هایش سطحی است. من به خاطر این فیلم اوین هم حاضر هستم بروم و به همین دلیل با صراحت عنوان می کنم که اعتقادی در این مسیر سخت پیدا کردم اعتقاد به اینکه همه دستگاه ها و افرادی که دم از فرهنگ سازی می زنند نمی خواهند فرهنگ سازی اتفاق بیفتد این دیگر باور من شده است. مگر می شود مسئولان مشکلات را را ندانند و یا نتوانند در مسیر برطرف شدن آن ها گامی اساسی و عملی برداند؟
آذربایجانی: جامعه ما به شدت در سراشیبی افتاده و در حال سقوط است و متأسفانه سینما هم به عنوان یک ابزار و رسانه مهم در این زمینه گام برمی دارد.
*منتظری: فکر می کنم بهتر است در وقت باقی مانده کمی راجع به ساختار و محتوای «فصل نرگس» هم با هم گفتگو کنیم؛ مناسبات اکران آنقدر پیچیده است که اگر بخواهیم در رابطه با آن حرف بزنیم باید مدت ها سخن بگوییم و در نهایت هم راه به جایی نمی بریم؛ یک نکته ای که در صحبت های خانم صباغ سرشت برای من مهم بود اینکه ایشان یکی از نقاط قوت «فصل نرگس» را این می دانند که مخاطب در انتهای فیلم سر جای خود میخکوب می شود و نمی تواند از جایش بلند شود در صورتی که من فکر می کنم اصرار خانم آذربایجانی به عنوان کارگردان «فصل نرگس» این بوده که با نوعی سانتی مانتالیزم کاری کند که مخاطب نتواند از جای خود بلند شود و او را درگیر احساسات بسیار سطحی و زودگذر کند و حتی اگر توان آن را داشته باشد اشک مخاطب را هم دربیاورد؛ در واقع نشان دادن تصاویری از افراد حقیقی که اعضای شان اهدا شده به ویژه تصاویر زنده یاد عسل بدیعی نمی تواند تداعی کننده مطلب دیگری جز این باشد.
آذربایجانی: چیزی که برای من به عنوان نویسنده و کارگردان مهم بوده اینکه مخاطب در انتهای فیلم با آدم هایی روبرو شود که قهرمانان واقعی هستند. من به مخاطب می خواستم بگویم تا الآن فیلم تماشا کردی اما این آدم هایی هستند که واقعی اهدای عضو کرده اند چه خودشان و چه خانواده های شان در این مسیر قدم برداشته اند. حالا طبیعتاً وقتی مخاطب وقتی با مستند روبرو می شود می تواند منقلب شود اما هدف من منقلب کردن مخاطب نبود اما هدفم این بود که مخاطب وقتی از سالن سینما بیرون می رود به اهدای عضو فکر کند. من دوست دارم مخاطب را به فکر وادار کنم. اصل هدف «فصل نرگس» برای من این بوده که مخاطب را تشویق کنم تا کارت اهدای عضو بگیرد و به این فکر کند که اهدای عضو کار خوبی است.
*منتظری: یعنی به هیچ عنوان نمی خواستید مخاطب را دچار واکنشی عاطفی کنید؟
آذربایجانی: من فکر می کنم منقلب شدن مخاطب را به فکر کردن وادار می کند و نه اشک ریختن. من می توانستم کاری کنم که مخاطب با صورت خیس از اشک از سالن سینما بیرون بیاید اما این کار را نخواستم انجام دهم. من واقعاً قصد احساساتی کردن مخاطبان را نداشته ام اما از آنجا که میزان احساسات در آدم های مختلف با یکدیگر تفاوت دارد شاید برخی از مخاطبان احساساتی شوند. من حتی در ارتباط با موسیقی نیز سعی کردم فضای فیلم را ملودرام نکنم و تنها بر اساس نیاز داستان از موسیقی استفاده کردم.
*منتظری: اصرار شما به نشان دادن آدم های مختلف و پیچیده کردن داستان و روایت ۳ زندگی در کنار هم چه بود؟ آیا قصد داشتید به «فصل نرگس» به نوعی بار فلسفی ببخشید و این مسأله را عنوان کنید که همه آدم ها یک روز از کنار هم خواهند گذشت؟ همینطور مایلم بدانم دلیل شما برای پیچیده کردن ابعاد شخصیتی کاراکترهای فیلم چه بود و چرا ۲ بعد مختلف از زندگی کاراکترها را به مخاطب نشان دادید به نحوی که مثلاً یک شخصیت در ابتدا برای مخاطب به گونه ای تعریف می شود و در انتها نتیجه گیری باعث می شود تا مخاطب این احساس را داشته باشد که به نوعی سرش کلاه رفته و نتوانسته در ابتدا شخصیت را به درستی ارزیابی کند؟
آذربایجانی: به نکته بسیار درستی اشاره کردید؛ اتفاقاً حرف فیلم همین است که ما از کنار هم می گذریم و چه همدیگر را بشناسیم و یا نشناسیم اما روی زندگی یکدیگر تأثیر می گذاریم. این اتفاق کاملاً خودخواسته بود. به همین دلیل هم آدم ها وارد قصه زندگی یکدیگر می شوند. مثلاً در یک سکانس که گیسو و رضا فرجام در ماشین نشسته اند و گیسو پای تلفن به فرزندش دیکته می گوید ما شخصیت آیلار را می بینیم که از کنار آن ها می گذرد اما آن ها چون او را نمی شناسند به آن توجهی ندارند و نباید هم داشته باشند. من قصد داشتم به صورت غیرشعاری و گل درشت این مفهوم از کنار هم گذشتن را در این فیلم بیان کنم. به هیچ عنوان در پی آن نبودم که فیلمنامه ام را پیچیده کنم و اتفاقاً می خواستم که فیلم ساده تر برای مخاطب روایت شود. تنها هدف اصلی من این بود که «فصل نرگس» بتواند تأثیر خوبی بر روی مخاطبان خود داشته باشد.
تاکنون فیلم های زیادی در رابطه با لحظه اهدای عضو در سینمای ما ساخته شده که مهمترین آن فیلم «بودن یا نبودن» آقای کیانوش عیاری است و من طبیعتاً نمی خواستم آن را تکرار کنم. من می خواستم تکمیل کننده آن فیلم ها باشم و به همین دلیل لحظه اهدا در فیلم وجود ندارد. من دوست داشتم زندگی اهدا کننده و گیرنده ها را با هم تعریف کنم و روش دیگری جز شکست زمان نبود و مجبور بودم قواعد داستان گویی خطی را جا به جا کنم و نمی شد که این روایت را به شکل خطی تعریف کرد و اینطور دیگر تأثیری که من می خواستم را نمی گذاشت. من حرف اصلی ام این بود که این زندگی ادامه دارد. من هدفم این بود که انسانی که مرده در افراد دیگر منشعب شده و به آن ها زندگی بخشیده.
*منتظری:دلیل انتخاب زنان به عنوان کاراکترهای اصلی در «فصل نرگس» چیست و چرا به مردان به عنوان بخشی از همین جامعه که می توانند در این زمینه موثر واقع شوند توجه ویژه ای نداشته اید و اتفاقاً کاراکترهای مرد مانند شخصیت هایی که امیر آقایی و پژمان بازغی آن ها را ایفا می کردند بسیار بداخم و عبوس نشان داده اید؟
آذربایجانی: قطعاً یکی از دلایل اصلی اینکه کاراکترهای این فیلم بیشتر زنان هستند این است که خود من یک زن هستم و تعریف شخصیت های زنان برایم بسیار راحت تر است چرا که شناخت بسیار بیشتری نسبت به آن ها دارم و با عواطف و احساسات و روحیه شان بیگانه نیستم؛ جزئیات شخصیت های زنان برای من قطعاً بسیار شناخته شده تر از مردان است و به عنوان یک زن می توانم لایه های مختلف شخصیتی آن ها را در فیلم هایم هویدا کنم و به تصویر بکشم؛ از سوی دیگر زمانی که به سینمای جهان نگاه می کنیم متوجه می شویم که اصولاً به شخصیت مردها بیشتر از زنان در زوایای مختلف پرداخته می شود و یکی از دلایل عمده این اتفاق آن است که فیلمسازان مرد بسیار بیشتر از فیلمسازان زن هستند؛ از این رو من به عنوان یک زن وقتی که در سینما کار می کنم و این ابزار مهم فرهنگی و هنری را در دست دارم سعی می کنم از زنان که همواره در حاشیه هستند و در بیشتر فیلم ها از آن ها به مثابه یک آکسسوار و صحنه پر کن استفاده می شود حمایت کنم و بخش بیشتری از فیلم هایم را به آن ها اختصاص بدهم؛ من به عنوان یک فیلمساز زن دوست دارم که در آثارم قهرمانان زن داشته باشم و بتوانم بیشتر از آنچه که هست فریاد آن ها را به گوش مخاطب برسانم.
اما از سوی دیگر مهمترین دلیلی که همه این کاراکترها زن هستند به خاطر این است که اهدا کننده زن است و وقتی اهداکننده زن است به دلایل پزشکی تقریباً غیرممکن است که اعضایش به یک مرد اهدا شود. علت هم به دلیل سایز اعضای بدن یک زن است. البته ممکن است که این عمل اهدا گاهی جواب بدهد اما معمولاً این کار را نمی کنند و برعکس آن اتفاق می افتد. به همین دلیل هر ۳ کاراکتر باید زن تعریف می شدند. من به تفاوت های جنسیتی اعتقاد ندارم و به عنوان یک فیلمساز زن به این جنس شناخت بیشتری دارم و جرقه اصلی که در ذهن من زده شد با خلق یک کاراکتر زن می توانستم راحت تر کار کنم. از سوی دیگر در سینما به مردان به شکل های مختلف پرداخت می شود و بهتر است من بهتر است به جامعه زنان بپردازم.
*منتظری: یکی از منتقدان سینما در گفتگویی که با بنده داشتند اصرار می کردند که شما «فمینیست» هستید و از خانم میلانی الگو گرفته اید و می خواهید مسیر ایشان را در سینما ادامه دهید، به خصوص یکی از تحلیل های ایشان این بود که چون تهیه کننده هر ۲ فیلم شما از جامعه زنان بوده اند قطعاً شما گرایشات این چنینی دارید!
صباغ سرشت: متأسفم از اینکه برخی از دوستان منتقد چنین تحلیل های ناپخته ای را مطرح می کنند؛ پرداختن به جامعه زنان قطعاً اشکالی ندارد. در این فیلم نه بحث برتر بودن زنان مطرح می شود و نه شعاری در آن وجود دارد. خانم میلانی با احترام به سبک و سیاق فیلمسازی شان نشان می دهند که آثاری فمینیستی می سازند و از زنان بیشتر تمجید می کنند و این سبک را انتخاب کرده و قیاس ایشان با نگار آذربایجانی از روی ناآگاهی است. باز هم تأکید می کنم فیلم ها را نباید با پیش داوری نگاه کرد. نباید در انتقادها پیش داوری کرد و باید ذات خود فیلم را تحلیل کرد. کار منتقد این است که فیلم را با دقت ببیند و خود نفس فیلم را تحلیل کند. اگر این دقت اتفاق می افتاد قطعاً به این می رسید که «فصل نرگس» فیلمی انسانی است.
آذربایجانی: شخصیت های مرد «فصل نرگس» هم زن ستیز نیستند. شخصیت ایلیا که آقای بازغی بازی می کند به خاطر از دست دادن زنی که عاشق آن بوده دچار انزوا شده است. کلاً به دلیل از دست دادن عشق خود حوصله زندگی کردن را ندارد. رضا فرجام هم اتفاقاً اصلاً زن ستیز نیست و بالعکس شخصیت گیسو روی وی تأثیرات مثبت زیادی می گذارد.
منتظری: افرادی که گیرنده اعضا هستند طبق قانون هرگز متوجه نمی شوند که عضو خود را از چه شخصی دریافت کرده اند اما در فیلم شما همه افراد از این مسأله آگاهی دارند و این تناقض فاحشی که در فیلم وجود دارد کمی با مسأله تحقیقاتی که در ابتدا به آن اشاره کردید تمایز دارد.
آذربایجانی: بله طبق قانون گیرنده های اعضا از اینکه اهداکننده عضو چه شخصی بوده است اطلاعی ندارند اما قطعاً می شود آن ها را از را های دیگری پیدا کرد که متأسفانه من نمی توانم راه آن را توضیح دهم. دست اندرکاران بیمارستان مسیح دانشوری در تحقیقات من توضیح دادند که خیلی از گیرنده ها و خانواده های اهداکننده یکدیگر را می شناسند و بعضاً با هم ارتباط دارند.
* منتظری: «فصل نرگس» مخاطب را در موضوع غافلگیر می کند و ما نمونه این آثار که مخاطب را در موضوع غافلگیر کنند بسیار کم داشته ایم؛ در هیچ یک از صحنه های فیلم موضوع اهدای عضو مطرح نمی شود دلیل این کار چیست؟
آذربایجانی: من اساساً نمی خواستم به لحظه اهدای عضو بپردازم و دوست داشتم افرادی را ببینیم که تحت تأثیر این اتفاق روی هم تأثیر مثبت می گذارند. من دوست داشتم مخاطب با زندگی ها و شخصیت ها آشنا شود و در نهایت متوجه شود که چه چیزی افراد را به هم وصل می کرد.
*منتظری: چه بازخوردهایی از این کارتان گرفته اید؟
آذربایجانی: من بازخوردهای مثبت و منفی زیادی داشته ام. بازخورد مردم بسیار مثبت بود. مردم بسیار تشویق شدند و رفتند و کارت اهدای عضو گرفتند. اما بخشی از منتقدان نقد منفی کردند. من معتقدم اساس نقد چیز دیگری است. مطالبی که تا الآن خواندم احساس کردم پیش داوری بود یا موارد شخصی! مثلاً برخی نقد کرده بودند چون فیلم به اهدای عضو می پرداز سفارشی است! نکات از این دست وقتی در نقد است دیگر فاقد ارزش است چه مثبت باشد و چه منفی من دیگر آن را نقد نمی دانم چون نه تحلیلی بر موضوع است و نه ساختار.
*منتظری: دلیل استفاده از تعداد زیادی از بازیگران مطرح و چهره برای حضور در این فیلم چه بود؟ آیا شما علاوه بر فرهنگ سازی به گیشه سینما هم نظر داشتید؟
آذربایجانی: این سوألی است که خانم صباغ سرشت باید به آن پاسخ بدهند اما بنده با اطمینان عنوان می کنم که این بازیگران اگر نبودند هم باز تأثیر خود را داشت. اولین نکته ای که بود اینکه من یک سری تصویر از بازیگران زمان نگارش در ذهنم بود و آلترناتیوهایی برای نقش ها را ذهن داشتم. تهیه کننده ما باور دارد بازیگر عامل فروش نیست. بازیگری که عامل فروش است در فیلم هایی بازی می کند که جنس فیلم ما نیست! ما می توانستیم سراغ بازیگر عوام پسندتری برویم. مثلاً شخصیت رضا فرجام را از کلیشه دور کردم. ما برای سوپراستار سینما امیر آقایی را انتخاب کردیم و اگر نگاه گیشه ای داشتیم می توانستیم شهاب حسینی و یا محمدرضا گلزار را بیاوریم.
صباغ سرشت: ما داریم می بینیم که بازیگر روی فروش تأثیری ندارد و آنچه بازار فروش را پررونق کرده فیلم های کمدی هستند که توانسته اند هم پول خود را دربیاورند و هم به سودآوری برسند. اما در سینمای اجتماعی آثار حتی پول خودشان را هم درنمی آوردند. فیلم ها سودآوری ندارند. بازیگرانی که باعث فروش فیلم ها می شوند در فیلم های کمدی بودند. در جامعه خسته امروز فیلم کمدی با استقبال مواجه می شود. اما باز هم دیدیدم برخی فیلم ها مثل «گینس» و «دراکولا» با شکست روبرو شد که بازیگران خوبی هم داشت. ما فقط به فکر گیشه و اقتصاد نبوده و نیستیم و اگر به این فکر بودیم سراغ بازیگران گیشه پسند می رفتیم. من برای خودم مسیری را در سینما تعریف کردم که گیشه نیست. من معیارهای بالاتری از ارزش های اقتصادی برایم اهیمت دارد من آدمی نیستیم که به واسطه پولم تهیه کننده شده باشم و به واسطه سبقه ۲۰ ساله ام در سینما به جایگاه کنونی رسیده ام.
*منتظری: برای پخش جهانی و ارسال فیلم در جشنواره های جهانی چه کاری انجام داده اید و فکر می کنید «فصل نرگس» چه تأثیری در دنیا می تواند داشته باشد؟ همچنین آیا برای ساخت این فیلم ما به ازاهایی از آثار سینمایی جهان در نظر داشته اید؟
آذربایجانی: خیر من هیچ ما به ازایی برای ساخت این فیلم در نظر نداشته ام و «فصل نرگس» را تماماً بر اساس دغدغه های خودم ساخته ام. فیلم به زودی حضور خود در جشنواره های جهانی را آغاز می کند و امیدوارم که همه مردم در دنیا بتوانند با این فیلم ارتباط خوبی را برقرار کنند.
*منتظری: «فصل نرگس» چه از لحاظ ساختار و یا محتوا تاحدودی شبیه به «۲۱ گرم» ساخته آلخاندرو گنزالس ایناریتو است آیا از این فیلم برداشتی داشته اید؟
آذربایجانی: نه واقعا شبیه نیست اما این نقد را زیاد شنیده ام. شکل ساختاری «فصل نرگس» مختص ۲۱ گرم نیست و فیلم های زیادی به این شکل ساخته شده؛ از لحاظ مفهومی هم من ارتباطی بین این فیلم ها نمی بینیم. من در «فصل نرگس» داستانم را با شکست زمان و قصه های درهم بافته روایت می کنم و موضوع اصلی فیلمم اهدای عضو است اما موضوع اصلی فیلم «۲۱ گرم» اهدای عضو نیست و بیشتر به مفهوم «مرگ» اشاره دارد و من در «فصل نرگس» زندگی را روایت می کنم.
*منتظری: در آخر مایلم از خانم ایرانی بخواهم در رابطه با «فصل نرگس» که بسیار آن را دوست دارند هر چه مایلند عنوان کنند.
ایرانی: با فصل نرگس چشم هایم را می بندم و تصور می کنم روزی را که دیگر نیستم ولی یکی هست که به جای من نفس میکشد و هر روز برای زنده ماندنش خدارو شکر می کند و برایم دعا می کند! چقدر لذت بخش است این بخشش. من از همه مردم می خواهم «فصل نرگس» را تماشا کنند و بعد چشم های شان را ببندند و تصور کنند که نیستند اما نبودن شان نه تنها نبودن نیست بلکه بسیار بودن است و زمانی که لذت بخشش را احساس کردید به خودتان و شجاعت تان و انسانیت تان افتخار کنید. افتخار کنید که اعضای بدنتان بعد از مرگ تمام می شود اما می تواند باعث زنده ماندن فردی شود که در لیست انتظار دریافت اهدای عضو است. ای کاش همه ما بتوانیم دلیلی برای زنده بودن ها بشویم!
ارسال نظر