در روز دوم جشنواره سیوششم فیلم فجر بالاخره تنور جشنواره گرم شد و مخاطبان شاهد فیلم پرحاشیه «بمب» پیمان معادی بودند. فیلمی که با حواشی زیادی وارد جشنواره شد و امکان کنار گذاشتن آن از سوی هیات انتخاب بسیار زیاد بود.
اگر به کارنامه پیمان معادی توجه کنیم میبینیم که اولین فیلم متوسط سینمایی او «برف روی کاج ها» بود که توانست در سال ۹۱ اکران شود و معادی پس از شش سال دوباره سراغ کارگردانی رفت تا با ساخت «بمب» دومین حضور خود در جشنواره فجر را تجربه کند.
معادی در حالی که مراحل پایانی فنی خود را پشت سر میگذاشت، خبرگزاری ایسکا نیوز وابسته به دانشگاه آزاد مدعی شده بود که ممکن است «بمب» پیمان معادی به دلیل مفهوم "ضد جنگی" که دارد فرصت حضور در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر را بدست نیاورد و از سوی دیگر روزنامه شرق هم با انتشار مطلبی عنوان کرد که فیلم معادی از جمله فیلمهای پرحاشیه جشنواره فجر خواهد بود که ممکن است جواز حضور در این رویداد سینمایی را بدست نیاورد و حتی از آن به عنوان فیلم توقیفی سال آینده سینمای ایران نام برده است اما با تمام این حواشی فیلم «بمب» پیمان معادی به جشنواره سیوششم راه یافت و توانست به اکران برسد.
فیلم «بمب» که به «بمب یک عاشقانه» تغییر نام داد به دلیل تضاد در بیان داستان خود میان پایان جنگ و ادامه آن توسط صدام، تلاش کرد تا در این فیلم صدام حسین را فردی "عزیز" نشان دهد.
از نکات مثبت این فیلم همبازی شدن دوباره لیلا حاتمی و پیمان معادی است که خاطره بازی آنها در فیلم «جدایی نادر از سیمین» را زنده کرد. بازیهای واقعی و ملموس این هنرمندان در فیلم «بمب» را میتوان از نقاط مثبت این اثر دانست. یکدستی تیم بازیگری نیز به فضاسازی فیلم کمک شایانی کرده است.
داستان «بمب؛ یک عاشقانه» به روزهای موشکباران تهران در دهه شصت برمیگردد و داستان زندگی کمرمق روزمره «ایرج ذکایی» با بازی پیمان معادی به عنوان ناظم مدرسه و همسرش میترا با بازی لیلا حاتمی و فروپاشی تدریجی آن درگذر سالهای پایانی جنگ تحمیلی است که به دنبال راهی برای هضم کردن موضوعی در زندگی خود است.
فیلمساز با ترکیب بهجا و بهاندازهای از وجه تراژیک زندگی آنها و کمدی روزمره زندگی در آن سالها و نیز سروکله زدن با بچههای مدرسهای، با آمیختن دیالوگهای طنز سیامک انصاری در بین تمام بیم و ترسها، زندگی و امید، هراس ملموس مرگ به یک ترکیب ویژهای دست پیدا کند که مخاطب تا پایان داستان آن را دنبال کند.
پیمان معادی در «بمب یک عاشقانه» نشان داده که توانسته یک فیلم سرزنده و خلاقانه با فیلمنامهای منحصربهفرد برای سینمای ایران به بار بیاورد اما اشاراتی به صدام حسین و دوران جنگ داشته که کار را برای مخاطب غیرقابل باور میکند. او گرچه سعی کرده تا در قالب عاشق شدن بچه مدرسهای به دختر همسایه آن هم در زیرزمین و پناهگاه خواستار ادامه جنگ باشد اما همین جای قصه خارج از ذهن مخاطب است و کار را به کجی میبرد. فیلمساز در این اثر که بارها نفرین کشور را بر صدام یزید کافر حواله میکند اما در سجده نماز میبینیم که از خدا میخواهد تا «صدام یزید "عزیز"» سلامت باشد و این جنگ ادامه داشته باشد تا بتواند هر شب به پناهگاه رفته و سمانه را ببیند.
حتی در سکانس شعارنویسی در حیاط مدرسه نشان داده که جای شعار "مرگ بر شوروی" ماندگارتر از مرگ بر صدام و مرگ بر صدام یزید کافر است. همین اشارات فیلمساز کافی است تا فیلم علیرغم ابتکار عمل و فیلمنامه مطلوبی که داشته است اما بر دل مخاطب ننشیند و از آن فاصله بگیرد.
«بمب یک عاشقانه» نشان میدهد که نگاه پیمان معادی در فیلمسازی و سینما تا چه حد پختهتر شده که داستان ویژه سروته داری به سبک کلاسیک قصهگویی ندارد اما کارگردان موفق شده از داستان، روایتی درهمتنیده و چندپاره فیلمی یکدست بسازد و دچار قصه زدایی نشده است.
یکی از نکات مثبت این فیلم این است که فیلمساز موفق میشود بهدوراز تظاهر و تزویر، جهان سینمایی خود را بسازد و تماشاگر را با بردن به دوران سالهای ۶۶ و تبوتابهای جنگ وجه نوستالژیک آن را بیشتر کند که بیشتر به دل مخاطب مینشیند.
اما کلید ماجرای «بمب یک عاشقانه» در این است که یک کل بههمپیوستهای است که نمیتوان اجزایش را از هم جدا کرد و این همکاری تیمی و فهم مشترک عوامل سازنده سبب شده تا «بمب یک عاشقانه» را با همه درامهای اجتماعی خانوادگی متفاوت کند.
و حالا در پایان ماجرا بازی رفت و برگشتی میان گریه و خنده، خانه و بیرون و سکوت و واژهها، در انتهای فیلم به اوج خودش میرسد و پایانی را رقم میزند که خاص خود فیلمساز است. پایانی که نه تلخ است و نه شیرین و نه حق را به مرد میدهد و نه زن. «بمب یک عاشقانه» معلقی میان خاطرهها و آدمهاست که البته نه خود فیلمی معلق و سرگردان است و نه تماشاگر را معلق و سرگردان رها میکند و داستانش را به مقصد میرساند.
ارسال نظر