سینماپرس - دو نوع متد در نوشتن نقد وجود دارد؛ نقد آنالیز-تحلیلی(analytical) و دیگری بررسی انتقادی(Critical review). یک نوشتارِ خوب سینمایی باید از بررسی انتقادی آغاز شود و سپس به آنالیز و تحلیل برسد. در این سطح است که منتقد-تحلیلگر به بررسی دقیق میزانسن و فرم اثر می پردازد. به بیان دیگر در بررسی انتقادی، منتقد به تمیز دادن سره از ناسره می پردازد، سبک و سنگین میکند و نظر شخصی اش را تا حدی به صورت یک مانیفیست ارائه میدهد. در مورد فیلم مادری از بررسی انتقادی شروع میکنیم.
اما پیش از همه چیز لازم است بگویم که: اگر در مورد مادری می نویسم از سَر ترحم است و این که فیلم ساز اولی ست وگرنه فیلم ابدا قابل بررسی نیست، چه برسد به نقدی تحلیلی. میزانسن فلج است و ناتوان. اغراق نیست اگر بگویم هیچ نمایی از فیلم را یادم نمانده است. مادری فیلمی ست با کلی نمای بد، خیلی بد و هیچ خوب. بافتارِ فیلم به برکه راکد میماند. اشتباه نشود این واژه عصبانیت را نمی رساند که برعکس به توصیف دقیق تر یاری می رساند. فیلم در حدی نیست که عصبانی کند، کلافه چرا.
آدم وقتی فیلم را میبیند، به یاد انشای دبیرستانی میافتد که دبیر انشاء لطف میکند نمره بیست میدهد و احتمالا میگوید: "دختر یا پسر خوب، به راستی چرا چند قصه بی ربط را از فیلمهایی اخیر سینمای ایران کُپی کرده ای؟ بهتر نبود یک قصه ساده را روان می گفتی؛ ساده اما عمیق. " اما نه احتمالا معلم دبیر انشای خانم فیلمساز چنین نگفته و از سر ترحم نمره ی کامل را داده.
خوب است برای این بفهمیم در قصه چه میگذرد، "موضوعات" را لیست کنیم: دختری شکست عشقی می خورد. خواهرش بزرگترش در آستانه طلاق است. همان زن از قضا سرطان هم دارد. شوهرش اما عاشق اوست. او نیز در زندگی شکست خورده. قرار بوده فیلم ساز بشود و حالا شده فیلم بردار عروسی. دوست خواهر کوچک تر آواره شده و صاحب خانه (یا مزون) عذرش را خواسته. چرا؟ دختر ادعا میکند که مرد صاحب ملک قصد تعرض به او را داشته است. خاله خانم بچه دار نشده و غصه دارد... خانم فیلم ساز تکلیف ما را مشخص کنید؛ با چه کسی جلو برویم و نگران کدام آدم و قصه باشیم؟ ای کاش فیلم متکثر بود که نیست. فیلم شرحه شرحه، تکه تکه است.
فیلم در کست نیز بسیار مشکل دارد. منهای هومن سیدی و مریم بوبانی بقیه انتخابها به کل اشتباهند. نازنین بیاتی در نقش یک معلم، دلسوز خانواده و مادر؟ اصلا شوخی بامزه ای نیست. نازنین بیاتی نهایتا مناسب یک بچه دبیرستانی و یا ترم اول دانشگاه است. هانیه توسلی هم مثل همیشه بد است و ما عادت کرده ایم. او هنوز بلد نیست قلم دستش بگیرد. در صحنه ای دوربین از جلو او را میگیرد و در حال قلم زدن روی تابلوست را به یاد بیاورید. زبان بدن، نوع حرکت دست ها و مهم ترین نوعِ نگاه غلط میدهد یک نقاش آماتور. به راستی چه می کشد؟ او کاراکتری منجزر کننده است. مرد غریبه ای را "شوهر " خود معرفی میکند. دخترش را خواهر کوچکترش مینامد. صحنه ای که خواهر کوچک تر در گوشه ای از خانه کز کرده را به یاد بیاورید. هانیه توسلی وارد خلوت او می شود و دردمندانه می گوید: اگر من بمیرم نگران دخترم نیستم تو مادری بلدی. براش مادری کن..."(نقل به مضمون). مگر اصلا بچه اش مهم است؟ مثال دیگر. هومن سیدی دخترش را با خود می برد. مادر دختربچه که روز به روز نمی داند دختر کجاست و چه می کند به محض این که وارد خانه می شود با نگرانی شدید می پرسد: "دخترم کجاست؟ "... فیلمساز دقت کن. هومن سیدی "چیست"؟ ("کیست" برای کاراکتر او زیادی به نظر می رسد). یک ماشین شاسی بالا به همراه یک دختر بچه(چقدر بی مزه است این دختر بچه) که "دَم در" خانه ی زنش می ایستد و کشیک می دهد. چقدر ترحم طلب است این مرد...
کمی هم از تکنیک صحبت کنیم. خواهر بزرگتر با دختربچه اش از طبقه ی بالا صحبت می کند. دوربین از زاویه پایین مادر را در آستانه پنجره می گیرد. سپس او به دختر نگاه می کند. او غالب میزانسن است بنابراین نوعِ موقعیت او جایگاه دوربین را تعیین می کند. فیلم ساز اما از نگاه او کات می زند به نمایی از روبرو از بچه ها. فیلم ساز احتمالا خواهد گفت: من طبق اصول کلاسیک فیلم نمی سازم که مرا به آن چوب برانید. ما نیز درخواهیم آمد که: شما فعلا الفبا را مشق کن، بعد روی خط شکسته کار کن. نمای غالب فیلم مدیوم لانگ شات است. صحنه های دورهمی دور میز را به یاد بیاورید. مدیوم لانگ همه چیز را خنثی می کند. نسبت فیلم ساز با کاراکتر ها مشخص نیست...
لوکیشن خانه خوب است. اما دوربین فیلم ساز آنقدر زمین گیر است که قادر نیست جز یک لانگ شات از حیاط، لانگ از هال خانه و کارگاه نقاشی چیزی نشان بدهد. آن چه قاب فیلم ساز را تعیین می کرده، حضور پرتقال های رنگ شده روی درخت است و نه چیز دیگر. اما یزد... از یزد چه می بینیم. یک کوچه که دوربین مدام لوانگل می گیرد تا بادگیرها را در قاب بگیرد. کات؛ لانگ شات از روی بام که بادگیرها در بک گراند دیده می شود. کات. دختر شکست عشقی خورده. فیلم ساز برای نشان دادن صحنه های بادگیر در شب، بازیگر را مجبور می کند برای گریه کردن روی پشت بام برود. چقدر خوب که فیلم در یزد می گذرد. ولی چرا؟ کات به اولین نوشته ی فیلم "ستاره کویر یزد تقدیم می کند". آفتاب آمد دلیل آفتاب. امیدواریم فیلم بفروشد در غیر این صورت در این شرایط نابه سامان اقتصادی، کارخانه مربوطه مجبور است برای جبران خسارت سنگین فیلم دست به تعدیل نیرو بزند.
*تسنیم
ارسال نظر