فیلم «رشتهخیال» جدیدترین ساخته «پل توماس اندرسن» از متفاوتترین رجل سینمایی سه دهه اخیر، درباره «رینولدز وودکاک»(دنیل دلوئیس) طراح لباسی است که مدیریت یک مزون لندنی را بر عهده دارد. او با دقت وسواس آمیزی کار میکند و برای اینکه مدیریت او در این مزون ضریب بیشتری پیدا کند، نگاه مراقب خواهرش سریل (لسلی مندل) را به یاری طلبیده است.
«رینولدز وودکاک» میتواند سمبلی از یک هنرمند یا روشنفکر باشد و در این فیلم مثل اغلب آثار سینمایی جنبه نمادینی دارد. وودکاک نمادی است که میتوان وسواس خلاقانهاش در آفرینش آثار هنری را به سایر هنرمندان نسبت داد. او شخصیتی تعمیم پذیر به جهان بیرونی است و تعمیم پذیر به کلیه هنرمندان، سطح بالا، آرام و سرکش. او همه حرکات خیاطهای و مدلها مزون را کنترل میکند اما توجهی به زنانی که طی سالیان گذشته عمرش در زندگی او حضور داشتند را ندارد تا اینکه آلما (ویکی کریپس) از راه میرسد.
«وودکاک» هنرمند، بر همه وجوه فعالیت خود، مسلط است، همه وجوه هنر و خلق کردن را به خوبی میشناسد، اما عشق را نمیشناسد. در «رشته خیال» اندرسن به وضوح طبقه لذت جو و ولنگار هنرمندان و روشنفکران با یک قصه تمثیلی، نقد میکند. درک فیلم مجال خوبی برای تمرکز روی یک موضوع خاص را میدهد. کسی که عشق را نمیشناسد، سالم زیستن را نمیداند، چگونه میتواند در خلق کردن به صورت مستمر فعالیت کند. به همین دلیل اغلب هنرمندان با وجوه خلاقانه فراتر از زمان خودشان نرفتند و به دلیل نشناختن وجوه زندگی و عشق، دچار سقوطهای اخلاقی و فردی عجیب و غریبی شدهاند.
نمایش عشق در فیلم «رشته خیال» نیز متفاوت است. عشقی از یک زاویه روانکاوانه و فردی در این فیلم بررسی میشود و مولف به مخاطب تفهیم میکند، نه انسان میتواند آنرا درک کند، نه کنترلی بر آن خواهد داشت. عشق در مسیر خطی زندگی مثل یک سفر است و از حیث بررسیهای روانکاوانه مثل یک جادوست.
زندگی توام با خلاقیت و خلق کردن به سفر و جادوی فراوانی نیاز دارد. به همین دلیل با اینکه فیلمی را با ریتم بشدت کند تماشا میکنیم، اما در حال سفر به درونمایه ذهنی «وودکاک» هستیم که تماشاگر را شگفت زده میکند. عطفهای و تعلیقهای فیلم نیز مبتنی بر نوسان و کشمش فردی میان این دو عاشق نیست.
سینمانگری و تصویرنگاری بغرنج پل توماس اندرسن در «رشته خیال» با سایر آثارش تفاوت چندانی ندارد او قصهاش را مثل همیشه با چنان جزئیات روانکاوانهای تعریف میکند که حواس تماشاگر با مفاهیم طرح شده درگیر شود، تا آنچه در قالب قصه(روایت) ارائه میشود.
قصه عشقی محوری «رشته خیال» نامتعارف و عجیب است. عشق در فیلمهای سینمایی یک جنبه نمایشی عمومی دارد و یک جنبه روانکاوانه خصوصی. برای نخستین بار است که جنبه خصوصی عشق با جزئیات روانکاوانه تصویر میشود که بسیار شخصی و یگانه است. در بسیاری از فیلمهای سینمایی مولفه نمایشی عشق یک فرمول کاملا مشخص و معین دارد. عشق در فیلم «رشته خیال» کاملا مفهومی و یک سفر غیر معمول است که دو شخصیت اصلی با یکدیگر طی میکنند و سرانجام با هم به صلح و آرامش میرسند.
«دنیل دی لوئیس» در فیلمی با عنوان « سبکی تحملناپذیر هستی» (فیلیپ کافمن) نقش دکتر روشنفکری را ایفا کرده که روند داستانیاش، خلاف مفاهیم ارائه شده در فیلم رشته خیال است. در فیلم ضداخلاقی مثلا روشنفکرانه و متظاهرانه «سبکی تحملناپذیر هستی» که بر اساس رمان یکی از حضرات روشنفکر به نگارش درآمده، تمایلات لیبرال مآبانه غریزی ستایش میشود. شعار فیلم و رمان « سبکی تحملناپذیر هستی» این است، لذت ببر و عاشق نشو. فیلم «رشته خیال» «پل توماس اندرسن» دقیقا نقطه مقابل عصاره و اندیشه میلان کوندرا در « سبکی تحملناپذیر هستی» است.
اندرسن فیلمساز منتقدی نیست که بیخودی و بی جهت ژست چپ بودن به خودش بگیرد و کم سوادی و کم دانشی خود را با مخالف خوانی و ژست ضد لیبرالیسم بودن پر کند. اندرسن با آثارش به شکل هنرمندانهای لیبرالیسم اجتماعی را به چالش میکشد.
به همین دلیل است حتی سینه چاکان لیبرالیسم آثارش را غیرمعمول و شگفت انگیز می دانند. در فیلم «رشته خیال» صلح و آرامش فردی و ازلی را در سکون غریزی در رابطه عاطفی میان زن و مرد میتوان کشف میکند، بر خلاف روند سینمای اومانیستی که مبنا را لذت قرار داده، بر اساس همان شعار فیلم و کتاب«سبکی تحملناپذیر هستی». در حیطه هنرمندان و روشنفکران، شعارهای لیبرال میلان کوندراییها، مثل سرطان است.
«رشته خیال» داستان عشقی است اما غیر متعارف بودن در این فیلم چه معنی و مفهومی می تواند داشته باشد؟ ویژگیهای «وودکاک» در این روایت چیست؟ چرا این شخصیت با تضادهای درونی توام با رنج زندگی میکند و حاضرنیست علاقه مفرطی که نسبت به مادرش را داشته، به زن دیگری منتقل کند. آیا تفرد زیستی او تابع اسارت ذهنی نسبت به جایگاه مادر خویش است؟
بسیاری از هنرمندان و روشنفکران در زندگی شخصی، بلندپروازیهای غریزی خشنی دارند که مانع توسعه مهارتهای هنریاشان شده است در حالیکه نظام دقیق متعهدانهای برای رسیدن به کمالگرایی انتظار آنان را میکشد.
فیلم بیهمتای پل توماس اندرسن توصیه میکند بندهای هرزطلبانه را باید از زیست وارونه روشنفکران برید و علی رقم مهارت و موفقیت، اسیر زندان خودساخته غریزهجویی نشد.
در فیلم «مرشد» پل توماس اندرسن، «لنکستر داد» پیشوای فرقه مذهبی اسیرباور پیروان خودش بود و در رشته خیال «وودکاک» مثل لنکستر داد فیلم «مرشد»، درگیر زندگی و واقعیت های خشن درونی است. این مسئله او را با زندگی برونی دچار تضاد میکند و موفقیتهایش، زیر سایه ترسهای گذشته قرار میگیرد. عشق نمادی از ثبات رفتاری و شخصیتی است در مقابل شخصیت رینولدز که آشکارا انسان نابالغی است و مبتلا به انواع و اقسام بحرانهای مختلف و سرکشی های روشنفکری.
عشق توام با ثبات به سرکشیهای بحرانی روشنفکری با نسخه متعالی ازدواج پایان میدهد و همه روشنفکران به چنین نسخه متعالی از زندگی نیاز دارند.
درباره غیر متعارف بودن عشق در این فیلم میتوان به این نکته هم اشاره کرد عشقی که در این فیلم نمایش داده میشود نیاز به عبور از مرحله اسارت دارد. «رینولدز وودکاک» طراحی است که نمیتواند کار و زندگی خودش را از هم جدا کند. این مسئله ضعف بزرگ همه روشنفکران است. اما کارگردان غیر مستقیم به مخاطب تفهیم میکند معشوق ناظر و رازدار است و میتواند این دو موقعیت را از یکدیگر تفکیک کند.
در زندگیهای هنری، مردان آرتیست تکنگر و خودبین با هر وجه روشنفکری، عشق را فاقد اختیار شدن میدانند و معشوقی را در ذهن خود میپرورانند که که باید در برابر قطب مردانه تسلیم محض شود. روایت فیلم رشته خیال، وصالی را پس از عشق، پس از دست یافتن توصیف میکند که نیاز به رجعت درونی دارد. از دیدگاه فیلمساز با ورود جادویی زن به زندگی این مرد هنرمند تکنگر، با بعدی تازه از یک عشق آشنا میشویم که زن میخواهد اختیار همه امور را بدست بگیرد. اختیار در عشق نیز جز تفسیر در چگونگی تبدیل به دوست داشتن نخواهد شد.
«رشته خیال» ضد عاشقانهای است که به تدریج به یک عاشقانه تبدیل میشود و در نمایش عشق متفاوت، همان ویژگی همیشگی عام مردان روشنفکر را کنار گذاشته و موجودیت خاص آنان را بدون توجه به برداشت تماشاگر دارد به چالش میکشد.
موقعیت شغلی طراح لباس، تفسیری خاص به فیلم میافزاید. او مدلهای مختلف و منحصر به فرد را طراحی میکند تا مشتریانش او را تحسین کنند حال آنکه وجود زن برای رسیدن به صلح و آرامش برای مرد همواره نادیده گرفته میشود. در واقع ورود آلما به زندگی رینولدز سبب میشود او مصرف کردن دیگران را فراموش کند و در روابطی توام با احترام، شریک زندگی خود را درک کند. البته اندرسون در فیلم مرشد، تسلط زن را برمرد را به عنوان بخشی از مسیر اصلی قصه معرفی میکند و در تبیین انواع و اقسام روابط و پیچیدگی رفتاری انسانها نسخه جالبی را ارائه میکند به عنان مفهوم تسلط زن در عشق.
البته در درام فیلم، آلما مسیری یکطرفه را همچون یک آزمون بزرگ طی میکند. چرخش غیر منتظره پایان قصه که حاصل وسواس ناهمگون عشق این دو به یکدیگر است، ناقوس بزرگی را برای روشنفکران به صدا در میآورد. روشنفکران بوالهوسی که تنها عشق و خلاقیت برای آنان معنی دارد و جنبههای عمومی زندگی، عوامانه جلوه میکند.
فیلم رشته خیال حکایت جادویی درباره روشنفکران و هنرمندان نفسگرا و خودمحوری است که آرامش خودشان را در حس از خودبیگانگی مشترک خودشان میجویند. ایراد بزرگ فیلم این است که بده بستان نمایشی دو شخصیت آلما و رینولدز بسیار محدود است، تا جاییکه مولف پیشبرد قصه را فراموش می کند. در صورتی که با چند بده بستان نمایشی مخاطب را میتوانست به درون تضاد فکری رینولذر رهنمون کند.
کیفیت انسانی فیلم، منجر به نمایش جنبه آسمانی در متن اثر متعهد میشود. همه روابط فیلم محدود میشود به کار و لذت و در نهایت محدود به زندگی مشترک که سمبلی از لذت آسمانی است.
فردا صبح مراسم اسکار برگزار میشود و با انتخابهای گوناگونی در رشتههای مختلف کاندید روبروست. اما منتظریم ببینیم فردا در مراسم اسکار فیلم منحرف ضد عشق و همنجسگرایانه «شکل آب» با ۱۳ نامزدی در بخشهای مختلف موفق به دریافت جوایز اصلی میشود یا فیلم سلامت و انسانیتر رشته خیال.
*تسنیم
نظرات