«مربع» به عنوان جدیدترین اثر رابن اوستلند که موفق به دریافت نخل طلای کن، معتبرترین جایزه سینمایی جهان نیز شده یکی از آثاری است که در سینما می توان به عنوان یک اثر برای شناخت یک فرهنگ از آن استفاده کرد. نکته دیگری که به اهمیت این فیلم سینمایی می افزاید نامزد شدن «مربع» برای کسب جایزه بهترین فیلم خارجی زبان اسکار است که با توجه به ملاک و معیارهای این آکادمی نشان می دهد که آکادمی اسکار با قرار دادن نام این فیلم در بین پنج فیلم نامزد شده بر مهم بودن «مربع» تأکید داشته است.
سوئد جزو پنج کشور با سواد جهان به حساب می آید و از این رو نه تنها مردم این کشور که تمامی دنیا نگاهی مثبت و انتظاری بالا نسبت به رفتارهای فرهنگی در این کشور دارند و بی دلیل نیست که یکی از بزرگترین فیلمسازان روشنفکر و متفکر جهان اینگمار برگمان، سوئدی است. رابن اوستلند در جدیدترین اثر سینمایی خود همان نگاه مثبت به جامعه سوئد را گنجانده اما نگاه متفاوت او به فرهنگ کشورش باعث شده تا «مربع» به اثری خاص، جذاب و قابل تأمل تبدیل شود.
اوستلند شخصیت های مثبتی که گویا در سوئد به وفور یافت می شوند را در شرایط مختلف قرار داده و از طرفی وارد زندگی شخصیت اصلی داستانش شده که در ظاهر بیرونی اش یک شخصیت فرهیخته و معتبر است اما در زندگی خصوصی و در درون خود نقاط تاریک بسیاری دارد. «مربع» روی دیگری از زندگی یک شخصیت قابل اعتماد و فرهیخته را نشان می دهد و مخاطب را از زاویه ای وارد دنیای خود می کند که دوربین اوستلند به خوبی به مخاطب کمک می کند تا به شخصیتی دور از دسترس و غیر قابل شناخت نزدیک شود. کریستین به عنوان یک هنرمند و موزه دار برجسته در کشورش شخصیتی مطرح است که اعتبار بالایی در کار خود دارد اما فیلمساز به شکلی وارد زندگی این کاراکتر دور از دسترس وارد می شود که مخاطب می تواند با او همراه شود و او را به عنوان یک انسان واقعی بپذیرد و از طرفی اطرافیان کریستین نیز با کارها، افکار و ایده های او وارد موقعیت هایی می شوند که هر کدام نشاندهنده روی دیگری از اتفاقات خوش رنگ و لعاب فرهنگی هستند. اوستلند به نوعی در جدیدترین اثر سینمایی اش خشونتی را به تصویر می کشد که می توان آن را مخصوص این فیلمساز یا در واقع خشونتی سوئدی دانست.
به همین دلیل «مربع» پیش از اینکه قصه داشته باشد و اثری باشد که بتوان با قصه آن ارتباط برقرار کرد دارای موقعیت های فراوانی است که انسان هایی با فرهنگی خاص را در مواجهه با اتفاقاتی عجیب به چالش می کشد و به مخاطب معرفی می کند اما خلق چنین موقعیت هایی چنان فیلمنامه نویس و کارگردان را دچار حواسپرتی کرده که جغرافیا و زمان مشخص در فیلم و قصه ای منسجم را از «مربع» گرفته است. فیلم مملوء از سکانس هایی است که به تنهایی دارای جذابیت هستند و از طرفی می توانند اثری متمایز از کل فیلم به حساب آیند و همین مسأله باعث شده همه این سکانس های جذاب و دیدنی در کنار هم نتوانند اثری منسجم را تشکیل دهند چرا که هر یک از این سکانس های جذاب می توانستند یک فیلم کوتاه دیدنی باشند.
مطمئناْ به یادماندنی، جسورانه و بهترین سکانس «مربع» مربوط به صحنه مهمانی و ورود شخصی در غالب یک حیوان وحشی به داخل مهمانی، است. در این سکانس که بیشتر شبیه به یک آزمایش روانشناختی است فیلمساز کاراکترها و مخاطب را مثل بسیاری از سکانس های دیگر در فیلمش مورد آزمایش رفتاری قرار می دهد. اوستلند قصد دارد مخاطبان و کاراکترهای فیلمش را به موشی آزمایشگاهی تبدیل کند و در این سکانس تا حدی به هدف خود می رسد اما از آنجا که ایده اجرایی اش چندان مناسب به نظر نمی رسد ممکن است همین سکانس مخاطب را از دیدن ادامه فیلم منصرف کند چرا که هر مخاطب آگاهی به راحتی می تواند متوجه شود که فیلمساز به شدت در تلاشی ناخودآگاه برای القای آن چیزی است که در ذهن دارد و ساخت چنین سکانسی بیشتر مناسب یک فیلم مستند درباره رفتار دسته جمعی انسان ها در موقعیت خاص و مشابه است.
در اواسط فیلم زمانی که هدف فیلمساز لو می رود و مخاطب نسبت به تلاش او برای خلق موقعیت هایی تجربی برای بیننده آگاهی پیدا می کند می توان به این نتیجه رسید که فیلم به بیراهه می رود و هدف و قصه اصلی خود را گم می کند اما این اتفاق از سوی فیلمساز، می تواند اتفاقی خودآگاه تلقی شود. اوستلند با زیرکی زمانی که مخاطب با دنیای کاراکترهایی که در فیلم حضور دارند آشنا می شود موقعیت هایی که مدنظر دارد را خلق می کند اما در ادامه دوباره همه چیز کنار گذاشته شده و به عنوان یک مخاطب وارد زندگی کریستین (شخصیت اصلی) می شویم. از همین رو اگر بخواهیم ساختار «مربع» را از لحاظ قصه پردازی و روایی مورد بررسی قرار دهیم، این فیلم در ابتدا بدون معطلی کاراکترهای خود را معرفی می کند، مشکلی که قرار است مسیر قصه را تغییر دهد برای کاراکتر اصلی پیش می آید و کریستین در مسیری برای حل مشکلش قرار می گیرد اما در این بین فیلمساز به یکباره همه چیز را کنار گذاشته و در میانه فیلم موقعیت های مدنظرش را خلق کرده و پس از انجام آن چیز که در نظر دارد دوباره قصه را ادامه می دهد و بدون اینکه میلی به اتمام عجیب و خاص قصه اش داشته باشد فیلم را به پایان می رساند و عجیب تر از این ساختار نامتعارف، انسجام نسبی اثر از لحاظ بصری و روایی است که به نظر می رسد این نکته بزرگترین نقطه قوت «مربع» و آن چیزی است که باعث شده این فیلم به اثری مهم تبدیل شود. به نوعی فیلمنامه این اثر زمانی که قصه را شروع می کند و قرار است مخاطب را درگیر خود کند همه ابزار خود را برای خلق موقعیت هایی بی ربط به کلیت قصه به کار می برد و زمانی که موقعیت های مدنظر خلق شد دوباره به قصه برگشته و آن را با بی میلی به روایت قصه ای مهیج و خاص، به پایان می رساند. با نگاهی به کلیت «مربع» می توان به قصه ای بسیار ساده رسید که مملوء از شخصیت هایی به نظر ساده است که البته با درایت فیلمنامه نویس از زاویه ای وارد دغدغه هایشان می شویم که پیچیدگی لازم در درون آنها برای ما به عنوان مخاطب احساس می شود.
«مربع» فیلم متوسطی است که با وجود ضعف های بسیاری که دارد اثری قابل تحسین به خاطر جسارتی است که فیلمسازش از خود نشان داده. ساخت چنین فیلمی تنها در جامعه ای ممکن بود که مدرن و غرق در فرهنگی مملوء از افراد هنرمند و هنردوست با روحیه ای لطیف و منشی بی روح باشد و اوستلند دقیقاْ فیلمی محلی از جامعه خود ساخته که در عرصه بین الملل مورد تحسین قرار گرفته و برای او جوایز بزرگی در جشن ها و جشنواره های مختلف جهان به ارمغان آورده است و مطمئناْ در آینده از این فیلمساز سوئدی که یکی از مهم ترین فیلمسازان حال حاضر دنیا به حساب می آید فیلم های متفاوت تر و بهتری خواهیم دید و اوستلند یکی از فیلمسازانی است که می تواند به معنای واقعی کلمه در آینده نویسنده و کارگردانی صاحب سبک باشد.
ارسال نظر