مسعود نفری / انقلاب اسلامی ایران امسال چهل سالگی خود را جشن می گیرد؛ چهل سال است که مردم ایران برای برقراری عدالت اجتماعی، مبارزه با فقر، جهل و ظلم و نیز مسببان آنها از قبیل استکبار، استعمار، استثمار، استضعاف و ... قیام کرده و تشکیل حکومت داده اند. تأمین آزادی استقلال و امنیت بدون مقابله با استکبار ممکن نیست، از همین رو انقلاب نوپای ایران از همان ابتدا مجبور شد به تنهایی در برابر انواع دشمنی ها بایستد. اگرچه مردم ایران از دیرباز و به گواه شاهنامه فردوسی و داستان فریدون و کاوه آهنگر و مبارزه آنها با ضحاک ماردوش، مردمی ظلم ستیز بوده اند، اما این مکتب تشیع بود که باورهای ایرانیان را قوام داده و روحیه سلحشوری، جوانمردی، غیرت و آزادی خواهی را در آنها به اوج رساند.
در نتیجه در کشوری که یک روز میلیون ها نفر از مردم به علت جهل و عدم دشمن شناسی و اقدام به موقع در برابر برنامه های انگلیس خبیث اسیر چنگال قحطی شده و به کام مرگ کشیده شدند، پس از احیای آموزه های شیعی ملتی شکل گرفت که نه تنها به دنبال تأمین امنیت، استقلال و آزادی خود بود بلکه خواهان برچیده شدن ظلم و استکبار و استعمار از تمام جهان و رهایی همه انسان ها شد.
به این ترتیب دیری نپایید ملتی که خود درگیر جنگ نظامی، جنگ شهری و ترورهای منافقین، تحریم اقتصادی، نابسامانی های معیشتی، محرومیت و نبود امکانات اولیه در بسیاری از روستاها و ... بود؛ به حمایت از سایر مظلومان و تائید جنبش های رهایی بخش پرداخت و گرچه خود در ظاهر دست خالی بود اما به پشتوانه ایمان به وعده های الهی و تحقق نصرت الهی هر آنچه در توان داشت ولو در حد حمایت های کلامی از سایر انسان های مستضعف دریغ نکرد و این امر نه یک شوی تبلیغاتی حکومتی و فرمایشی که ندای قلب وجدان های بیداری بود که از یکسو خود طعم استعمار و استضعاف را چشیده بودند و از سوی دیگر روحشان در آتش شور و هیجان عدالت طلبی و آزادی خواهی ذیل حاکمیت الله صیقل داده شده و توان تحمل ظلم و بیداد در جهان را نداشتند.
اما از آن شور، نشاط و آرمان خواهی عمومی دهه نخست انقلاب به ویژه در نسل های جوان تنها بارقه هایی باقی مانده است؛ گرچه هنوز انقلاب اسلامی به صراحت و با صلابت حامی محرومان و مستضعفان و مظلومان است و نیز همچنان بخش زیادی از ملت پای آرمان های انقلاب ایستاده اند، اما تفاوت این دو همچون تمایز یک تندباد معمولی با یک طوفان خروشان و مهیب است و در این میان، قطعا آنچه که آن طوفان خروشان را به تندبادی متوسط تبدیل کرده است، رسانه ها و عرصه فرهنگ و هنر کشور و به عبارتی سیاستگذاری های فرهنگی می باشد.
شاهد این مدعا راهپیمایی روز قدس و آرمان حمایت از فلسطین است؛ هنوز هم ملت ایران بر حذف رژیم غاصب صیهونیستی تاکید دارند و با وجود گرما و زبان روزه در راهپیمایی روز قدس پرشور و با عزم راسخ شرکت می کنند، اما این همه واقعیت نیست؛ اگر در دهه هفتاد و حتی تا اوایل دهه هشتاد هجری شمسی، به سهولت نوجوانانی یافت می شدند که یکی از آرزوها و اولویت های آنها رفتن به فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی در آن سرزمین بود، امروز این کار آسانی نیست.
چه چیز باعث کمرنگ شدن آرمانخواهی در نسل جوان شده است؟ حتما شهدای دهه هفتادی مدافع حرم نگین درخشان نسل های جوان هستند اما صحبت از رقم خوردن یک تغییر راهبردی در عمق باورها و فرهنگ زندگی یک جامعه به طور عام و در ابعاد کلان است. یک ملت مبارز و آزادی خواه به جایی رسیده که در آن برخی افراد حتی دادن افطاری به مسلمانان روزه دار غزه ای را بر نتافته و به سادگی در بازی رسانه ای مواجب بگیران مُثلث عبری، عربی و غربی گرفتار می شوند و از عبارات و کلمات فاشیستی و نژادپرستانه برای بیان نظرات و احساسات تحریک شده خود استفاده می کنند.
گرچه این خبر اساسا صحت نداشته و از صدقات داخل کشور برای هزینه افطاری در خارج کشور استفاده نمی شود، اما حتی در صورت واقعی بودن خبر، این قبیل موضع گیری ها نشان می دهد نسبت به دهه های گذشته تغییرات منفی فراوانی اتفاق افتاده، ولو اینکه راهپیمایی روز قدس پرشور برگزار شود و یا دهه هفتادی ها به عنوان نماینده نسل های جوان حضور درخشانی در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی و مبارزه با مزدوران مثلث عبری، عربی و غربی داشته باشند.
بنابراین یک اتفاق بسیار خطرناک روی داده و آن این است که یک ملت بخشی از آرمان هایش را از دست داده است، آرمان هایی که برای دستیابی به آنها حداقل دو دهه مبارزه مستمر، منسجم و تشکیلاتی را پشت سر گذاشته و انواع شکنجه ها و مرارت ها را تحمل کرده است، گرچه نباید مبارزات دهه های پیشین از قیام جنگل گرفته تا ملی شدن صنعت نفت را نیز نادیده گرفت. شعار "نه غزه نه لبنان" یک شعار نژادپرستانه فاشیستی است که در کشوری طرح می شود که مردمش در کمتر از نیم قرن قبل خود را مأوا و مأمن تمام محرومان و مظلومان می دانستند؛ ملتی که خود جزء پابرهنگان و مستعضفان بود و به برکت سربلندی و کرامتی که انقلاب اسلامی برایش به ارمغان آورد، رویای آزادی همه مستضعفان را در سر می پروراند. اما این تغییر چرا و چگونه اتفاق افتاده است؟
به راستی چرا وضعیت فرهنگی یک ملت صلح دوست، شریف، غیور، عدالت طلب و ظلم ستیز به جایی رسیده که جوان آن به جای آنکه طالب نبرد رودررو با رژیم غاصبِ جعلیِ جنایتکارِ ظالمِ وحشیِ نژادپرستِ صهیونیستی در سرزمین های اشغالی باشد، صرفا به ادعای یک خبر مغرضانه در هفته منتهی به روز جهانی قدس، هشتگ #نه_به_کمیته_امداد می زند، آنهم به این علت که چرا کمیته امداد یک مراسم افطاری در باریکه محاصره شده غزه برگزار کرده است؛ سرزمین کوچکی که چندین سال است تحت شدیدترین محاصره ها قرار داشته و وضع نابسامانی دارد.
اما عاملان و مسببان این تغییرات چه کسانی هستند؟ اگر امروز تاریخ سازی جعلی و دروغین هولوکاست (Holocaust) بر فرض واقعی بودنش، برای بسیاری از مردم جهان به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده و حتی اساتید پا به سن گذاشته ی اروپایی برای رد آن محاکمه می شوند، به این علت است که پیرامون هولوکاست بالغ بر ۶۰۰ فیلم سینمایی، تلویزیونی و مستند بلند در ژانرهای گوناگون ساخته شده که از این تعداد، حداقل ۹۰ فیلم سینمایی و مستند در ۴۰ سال نخست بعد از آغاز جنگ جهانی دوم تولید شده است.
در واقع قریب ۸۰ سال قبل، با امکانات آن دوران، در زمانی که هنوز طبق قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷میلادی، سرزمین فلسطین به دو کشور یهودینشین و عربنشین تقسیم نشده بود، قریب ۳۰ اثر نمایشی تنها در دهه ۱۹۴۰میلادی درباره هولوکاست تولید و برای ملت های مختلف به نمایش درآمد. چنین عملکردی نشان از یک مدیریت قوی و سیاستگذاری هدفمند فرهنگی در کنار تاثیرگذاری سینما و همراهی هنرمندان و سینماگران دارد.
برای مثال فیلم سینمایی بیگانه (The Stranger)، محصول سال ۱۹۴۶ میلادی و ساخته کارگردان شهیر هالیوود، یعنی اورسن ولز (Orson Welles) و همچنین فیلم جستجو (The Search)، محصول سال ۱۹۴۸ میلادی و ساخته فرد زینمان (Fred Zinnemann)، کارگردان سرشناس اتریشی-آمریکایی، از جمله آثاری هستند که در دهه ۱۹۴۰ میلادی تولید شده و به هولوکاست اشاره داشتند.
البته در دهه های بعد، کارگردانان و بازیگرانی فراوانی همچون استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg)، رومن پولانسکی (Roman Polanski)، ادوارد زوئیک (Edward Zwick)، کوئینتین تارانتینو (Quentin Tarantino)، مریل استریپ (Meryl Streep)، دنیل کریگ (Daniel Craig)، بردپیت (Brad Pitt)، کریستوفر والتز (Christoph Waltz)، رالف فاینز (Ralph Fiennes)، الیجا وود (Elijah Wood)، آدرین برودی (Adrien Brody)، کنت برانا (Kenneth Branagh) و بسیاری دیگر از فعالان فرهنگی و سینمایی غرب در تولید آثاری مرتبط با هولوکاست دخیل بوده اند؛ بنابراین پاسخ سوال فوق مشخص است، در میان عاملان و مسببان این تغییرات ناخوشایند، سینماگران و مدیران فرهنگی نقش پررنگی دارند.
اما در این میان به راستی سینمای ایران در چهل سال گذشته به اندازه ملت مثلا آواره، پراکنده و تحت ستم یهود در دوران جنگ دوم جهانی بضاعت تولید آثار نمایشی پیرامون آرمان های اصلی ملت ایران را نداشته است؟ چطور صهیونیست ها کمتر از یک دهه بعد از رویدادهایی که برای اثبات هولوکاست به آنها استناد می کنند، قریب ۳۰ اثر سینمایی و مستند در کشورهای گوناگون عرضه کردند اما پس از چهار دهه برای روشن ترین و صریح ترین مواضع انقلاب اسلامی و برای اصلی ترین آرمان ها و باورهای آن به زحمت می توان آثاری را برشمرد؟
آیا سینمای ایران بضاعت نداشته و یا نخواسته است؟ مدیران فرهنگی و سینمایی بودجه و امکانات در اختیار نداشته اند یا نخواسته اند؟ از میان قریب ۲۴۰۰ فیلمی که در دهه های گذشته در سینمای ایران ساخته شده اند، تنها تعداد محدودی اثر به طور مستقیم با موضوع فلسطین و رژیم صهیونیستی مرتبط است و از میان آنها تنها فیلم های سینمایی نام آشنایی همچون بازمانده و شکارچی شنبه در طراز استراتژیک قرار می گیرند و به این ترتیب اولین اثر قابل قبول سینمایی ایران در زمینه ی د فاع از مردم فلسطین، فیلم سینمایی بازمانده ساخته زنده یاد سیفالله داد است که محصول سال ۱۳۷۳ هجری شمسی است و ۱۵ سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی تولید شد.
البته روشن است که بحث صرفا مسأله فلسطین و مقابله با صیهونیسم نیست، بلکه موضوع مهمتر محو و حذف آرمان های یک ملت از پرده سینما به عنوان رسانه پیشرو و جامعه ساز و بعضا دگرگونی های صورت گرفته در نتیجه چنین حذفی است. حذف آرمان های انقلاب مردم ایران از حوزه فرهنگ، هنر و رسانه نتیجه اقدامات دو گروه بود، نخست جریان روشنفکری غالب بر عرصه فرهنگ و هنر، چه غربگرا و چه وامدار بلوک شرق و ... و دیگری مصدرنشینی مدیران بی کفایت، نالایق و التقاط اندیشی.
من وقتی با دید مقایسه به انقلابِ سوسیالیستیِ شورویِ سابق و انقلاب اسلامی خودمان نگاه میکنم، میبینم آن انقلاب چقدر خشن بوده است! اگر کسی تاریخ وقایع آن انقلاب را خوانده باشد، به خشونتش پی میبرد. متأسّفانه، اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلاب های دیگر خبر ندارند. من گاهی از این بابت، واقعاً غصّه میخورم. اصلاً نمیدانند انقلاب سوسیالیستی شوروی سابق که بزرگ ترین انقلاب زمان معاصر تا قبل از انقلاب اسلامی بود و این همه هیاهو در دنیا داشت، در مقایسه با انقلاب ما، از چه ظواهر ناخوشایندی برخوردار بود. علیایحال، وقتی انقلاب خودمان را با انقلابِ سوسیالیستیِ شورویِ سابق مقایسه میکنم، میبینم انقلاب ما خیلی بهتر از آن انقلاب است. اما همان انقلابِ خشنِ غیر قابلِ پذیرش، عدّهی بیشماری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای درجهی یک روسیهی آن زمان را جذب کرد. حتی کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند، پس از مدّتی، جذب آن شدند. یکی از آن مجذوبین آلکسی تولستوی است که من یکی دوبار، به مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقایان که به اینجا آمده بودید، آوردهام؛ چون از او خیلی خوشم میآید. او که چند کتاب معروف هم دارد، نویسندهی عجیبی است. آلکسی تولستوی تا سال ۱۹۲۵ میلادی، ضدّانقلاب بوده است و حتّی از کشور فرار میکند و به قول آقایان، به اصطلاح به عنوان عنصر سفید آن روزگار، به آلمان یا فرانسه میرود. ولی پس از مدّتی که به شوروی برمیگردد، کتاب «گذر از رنج ها» را مینویسد. نمیدانم این کتاب را دیدهاید یا نه؟ «گذر از رنج ها» رمانی بسیار عالی در بابِ انقلابِ سوسیالیستیِ شوروی است...بههرحال، این نویسنده، یک ضدّ انقلاب بوده است که تبدیل به فردی انقلابی میشود و چنان رمانی را مینویسد. ما چنین کسانی را نداریم. اگرچه قبل از انقلاب هم رماننویس نداشتیم؛ اما هنرمندان برجستهی معروفِ آن زمان، خیلی به ندرت به انقلاب گراییدند. واقعاً به ندرت به این طرف آمدند. از آن نویسندگان معروفِ حسابی، از آن شاعران معروفِ حسابی، از آن طنزنویسان معروفِ حسابی، از آن موسیقیدانان معروفِ حسابی، از آن فیلمسازان معروف؛ اگر چه در این میدان، اثر چندان برجستهای مثل شعر و ادبیّات نداشتیم؛ از آن ادبای معروفِ حسابی و از آن مطبوعاتی های معروفِ حسابی، هیچ یک به این طرف نیامدند؛ هیچ یک! امام خامنه ای در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - ۱۳۷۳/۰۴/۲۲ |
در این میان تکلیف هنرمندان غیرمتعهد به انقلاب مردم که مشخص است؛ ایشان از همان ابتدا نه همراه انقلاب بودند و نه در دهه های پس از آن اثری در تائید دستاوردهای انقلاب و یا حتی نمایش قهرمانی ها و برجستگی های ملت ایران تولید کردند. این افراد نه دفاع مقدس را دیدند، نه تحریم های اقتصادی، ترورهای منافقین، تولید علم و پویایی مراکز علمی، ترور دانشمندان هسته ای، موفقیت های ورزشی و ... را، هرگاه هم مشکلی را نشان دادند برای متلک انداختن به نظام اسلامی و زیرسوال بردن آن و ناامیدکردن و دلسرد کردن مردم بود.
یک عدهای هستند که به مسائل کشور اصلاً اهمیت نمی دهند. من آدم هائی را مشاهده کردم که مدعی میهن دوستی و مدعی عاشق این آب و خاک بودند، اما به مسائل این آب و خاک اهمیت نمی دادند. هشت سال در این کشور جنگ بود؛ این جنگ را جمهوری اسلامی که راه نینداخته بود؛ بر جمهوری اسلامی تحمیل شده بود. خب، آنهائی که با جمهوری اسلامی مخالفند، در این جنگ باید چه موضعی می گرفتند؟ باید چه کار می کردند؟ دولت، دولت جمهوری اسلامی است؛ اما ملت، ملت ایران است؛ شهر دزفول است، خرمشهر است، تهران است؛ چرا نسبت به آن بیتفاوت ماندند؟ چرا شعرای مطرح، هنرمندهای مطرح، رماننویسهای مطرح، مقالهنویسهای مطرح، روشنفکرهای مطرح، نسبت به این قضیه بیتفاوت ماندند؟ آیا این بیتفاوتی عیب نیست؟ این بزرگ ترین عیب است. ایران که ایران است؛ مگر دشمن به این کشور حمله نکرده؟ هیچ وسیلهی دفاعی ندارند. حداکثر دفاعی که می توانند از خودشان بکنند، این است که بگویند ما نسبت به جمهوری اسلامی بدیم؛ این تعصب نگذاشته است که ما در مورد ایران، در مورد تهران، در مورد خرمشهر، در مورد جوان های این کشور، در شعرمان یا در نثرمان یا در رمانمان، یک کلمه حرف بزنیم. خود همین دفاع از خود؛ که حداکثر چیزی که می توانند بگویند، این است؛ برای آنها بزرگ ترین ننگ است که یک چنین تعصبی بر ذهن و روح و قلم و دل یک جمعی حاکم باشد. امام خامنه ای در دیدار شاعران - ۱۳۹۱/۰۵/۱۴ |
بر این اساس قطعا نمی توان انتظار داشت کارگردان یا بازیگری که بخشی از سال را در کشوری اروپایی یا امریکایی زندگی می کند و یا به جشنواره های مختلف دعوت می شود، بر خلاف انتظارات صهیونیسم بین الملل عمل کرده و به دفاع از مردم محروم و مظلوم فلسطین بپردازد. همان طور که نمی توان انتظار داشت افرادی که طی ۳۰ سال گذشته کوچکترین قدمی برای اعتلای فرهنگی جامعه و صیانت از فرهنگ اسلامی ایرانی و یا نمایش آرمان های انقلاب ایران بر پرده سینماها برنداشته اند، قادر باشند ضرورت حمایت از مظلومان را فهم نمایند.
البته باید توجه داشت که ندیدن مظلومیت مردم فلسطین و یا عدم واکنش نسبت به آن دو علت عمده دارد؛ نخست ترس و دوم نژادپرستی.
در این میان برخی از مدیران و همچنین فعالان فرهنگی و سینمایی به واقع می ترسند؛ ترس از طرد شدن توسط جشنواره های خارجی و محافل روشنفکری داخلی، ترس از ایجاد مشکل در گرفتن تابعیت و یا سفر به کشورهای خارجی و یا ترس از دست دادن فالوئر!
طبیعی است بازیگری که برای زایمانش به امریکا سفر می کند تا فرزندش تابعیت امریکایی بگیرد، برای اینکه آینده فرزندش با مشکل مواجه نشود، قید حمایت از فلسطین اشغالی را می زند. علت بعدی نژادپرستی است، وقتی یک سلبریتی که چند میلیون فالوئر اینستاگرامی دارد برای بازماندگان یک حمله تروریستی یا یک هفت تیرکشی در مدرسه که در غرب رخ دهد، پیام تسلیت می دهد اما کشتار هر روزه مسلمانان عرب در یمن، سوریه، فلسطین و ... را نمی بیند، احتمالا نژادپرست است.
سلبریتی هایی که حضور فعالانه در شبکه های اجتماعی داشته و هر از چندگاهی در انواع کمپین ها و چالش ها شرکت کرده و یا خود کمپینی را راه اندازی می کنند، تا به حال پست، تصویر یا خبری درباره شهیده راشل کوری (Rachel Corrie) و یا شهیده رزان نجار (Razan al-Najar) که به تازگی به شهادت رسید را در شبکه های اجتماعی ندیده اند؟
البته این سکوت در مواقعی مانند جنگ سال ۲۰۱۴ میلادی، که در آن کودکان زیادی کشته شوند و انفعال سوال برانگیز باشد، شکسته می شود و در این موارد اغلب چهره ها واکنش نشان داده و اساسا جنگ و جنگ طلبی را تقبیح می کنند نه اینکه به رژیم کودک کش اسرائیل خرده گرفته و حذف و نابودی آن را خواستار باشند.
تنها فلسطین نیست، موضع سینماگران ایرانی، سینمای ایران و سلبریتی های اینستاگرامی آن درباره یمن، کشمیر، پاراچنار، میانمار، سومالی، سوریه، عراق، شیعیان عربستان و ... نیز به همین ترتیب است، درباره سیاهان روآندا، کنیا، سودان و ... نیز؛ اساسا سینمای ایران خود را موظف به حمایت از هیچ مظلومی نمی داند، در بعد داخلی نیز جز انعکاس واقعیت ها و سیاه نمایی و مفلوک نمایی و حرکت در قاعده ژانر نکبت برای خود مأموریتی متصور نیست. آیا علت دیگری به جز ترس یا نژادپرستی می توان در نظر گرفت؟
انسان ترسو یا آرمان بلند و متعالی ندارد و یا در شرایط بغرنج آرمان خود را نادیده می گیرد، کسی که آرمان ندارد نمی تواند اثری تولید کند که آرمانی بوده و یا دعوت به آرمان ها کند. اگر افرادی پیدا می شوند که یک مراسم افطاری در باریکه ای محاصره شده را چماقی بر سر نظام اسلامی می کنند، بدان معناست که تربیت آنها با رسانه هایی بی آرمان صورت گرفته است، آنها در سیستم آموزشی بدون آرمان تحصیل کرده و پای فیلم ها و سریال هایی خالی از آرمان نشسته اند، برای همین است که کمترین درکی از کمک به همنوع ندارند، عدالت طلبی، آزادی خواهی، ظلم ستیزی، یاوری محروم، گرفتن دست افتادگان و ... برای آنها مفهومی ندارد.
انقلاب اسلامی و مردم انقلابی ایران به حق خواستار نابودی و حذف رژیم صهیونیستی هستند، رژیمی که در عمر کوتاه جنایت بارش به دفعات کشتار دسته جمعی، کشتن نوزادان و کودکان، ویران کردن خانه ها، حمله به کاروان های امداد و امدادگران، آتش زدن زمین های کشاورزی، ربودن جوانان و نوجوانان، زندانی کردن های غیرقانونی، دست اندازی به کشورهای دیگر مانند اشغال جنوب لبنان و بلندی های جولان سوریه، راه اندازی جنگ، دخالت در امور کشورهای منطقه، اختلاف افکنی بین کشورهای منطقه، سیاست های نژادپرستانه و فاشیستی و ... را در کارنامه خویش ثبت کرده است، نه تنها برای تمام منطقه غرب آسیا که برای بشریت لکه ننگی پاک نشدنی و مهمتر از آن خطرناک است. اما سلبریتی سینمای ایران تصور می کند دعوت به راهپیمایی روز قدس وی را تبدیل به هنرمند سفارشی و حکومتی کرده و با ریزش مخاطب مواجه می شود.
گرچه این امر تا حدی درست است! بخش عمده ای از بدنه سینمای ایران به علت سلطه جریان غربگرای غیرمتعهد به انقلاب و مردم که از قضا از نظام رسانه ای و ارتباطات گسترده ای بهره مند است و به سهولت می تواند با هوچی گری و برچسب زنی به تخریب شخصیت و بایکوت افراد بپردازد، با موضع گیری های علنی و حمایت از آرمان های مردم و انقلاب میانه ای ندارند حتی اگر قلبا به آنها باور داشته باشند. دسته ای دیگر از سینماگران و هنرمندان نیز چون حمایت از فلسطین یا هر یک از آرمان های انقلاب را کمک به انقلاب اسلامی و یا تائید مواضع آن می پندارند، حاضرند با اسرائیل در یک سمت قرار بگیرند اما با جمهوری اسلامی خیر!
اما همان طور که اشاره شد بدنه جامعه هنری تقصیر چندانی ندارد، این قشر بین یک طبقه سلطه گر غربگرا و یک گروه از مدیران بی کفایت گیر افتاده و امکان اقدام عملی و تاثیرگذار نداشته است. در واقع در کنار سینماگران روشنفکر غربگرایی که عامدانه اجازه ندادند سینما به سمت نمایش آرمان های انقلاب اسلامی حرکت کند، سیاست های غلط برخی مدیران فرهنگی نیز در بروز شرایط فعلی بی تاثیر نبوده است. مدیرانی که گاه عملکردی شعاری و کلیشه ای داشته اند و گاه چشم به جوایز جشنواره های خارجی، گاه پیرو سیاست های جناحی و دولت های مطبوع خود بوده و روزی به علت گفتگوی تمدن ها و روزی دیگر به علت مذاکرات هسته ای، قید نمایش آرمان ها بر پرده سینماها را زده و از تولید آثاری همسو با آرمان های اصیل انقلاب بویژه در عرصه سیاست خارجی شانه خالی می کردند.
این مدیران با وجود خدوم بودن و ارادت به انقلاب اسلامی اما از بن مایه های فکری لازم جهت مدیریت حوزه های گوناگون اداره جامعه مبتنی بر آموزه های اسلامی و همراستا با آرمان های انقلاب اسلامی و در قواره های تمدنی نوین بهره ای نداشتند. سیطره این مدیران در کنار نفوذ و قدرت جریان روشنفکری غربگرای حاکم بر فضای رشته های گوناگون هنری بیشترین خسارت ها را برای نظام اسلامی و مردم ایران به همراه داشته است که ولنگاری فرهنگی امروز بارزترین گواه و سند برای آن است.
در حدود هشتاد درصد زمان سپری شده از انقلاب اسلامی، مدیریت کلان فرهنگ در دست تفکرات غیرانقلابی و التقاطی چپی، راستی، اصلاحاتی، اعتدالی و ... بوده است. تفکراتی که بخشی از آنها بعدها در جبهه موسوم به اصلاحات هضم شدند و در سال های گذشته از دل آن وزیر و نماینده مجلس و روزنامه نگار و تئورسین ضدانقلاب درآمده است. تصدی گری مدیرانی که در بهترین حالت بی خاصیت بودند، سبب شد تا انقلاب اسلامی و ملت ایران برای سال ها از اهداف و آرمان هایشان عقب بیافتند.
در مجموع بی توجهی به آرمان های انقلاب اسلامی در حوزه فرهنگ، هنر و رسانه به ویژه سینما سبب شده تا حتی برای بخشی از مردم جامعه نیز اتفاقات و رویدادها ولو تلخ و دردناک، علی السویه شود، برای مثال دیگر شنیدن خبر کشتار فلسطینیان و یا یمنی ها و عراقی ها و ... عادی شده است، چون مردم در سینما و تلویزیون قهرمانانی مبارز و ظلم ستیز و آزادی خواه که به مبارزه با این حجم از ظلم و پلیدی رود، ندیده اند.
امروزه مدیران بی کفایت و نالایق و التقاط اندیش در کنار جریان روشنفکری حاکم بر سینما آرمان های یک ملت را از پرده سینماها و قاب تلویزیون ها حذف کردند و این محو آرمان ها نه در بعد خارجی که در بعد داخلی نیز تبعات سنگینی برای جامعه داشته است.
برای نمونه اگر در جامعه فساد و اختلاس بوده و بی عدالتی برای مردم ملموس شده است، نتیجه همین حذف آرمان هاست، فردی که دلش برای کودک یمنیِ گوشت به استخوان چسبیده نمی لرزد، برای مبارزه با بی عدالتی و فساد در جامعه خویش قیام می کند؟ انسانی که فاقد آرمان است قدرت و توان روحی مقابله با نابسامانی های زندگی پیرامونی و جامعه خویش را نیز ندارد، به همین علت است که افراد جامعه هر روز فقط به غُر زدن هایشان افزوده می شود به جای اینکه همتشان برای مقابله و مواجهه با نابسامانی ها افزایش یابد.
در این شرایط حتی حمایت از محرومان و مظلومان نقاط مختلف جهان و ایران صرفا تبدیل می شود به ابزاری برای جمع کردن لایک و فالو و شوآف و ...، تبدیل می شود به ادعاهای شعاری و نمایشی و نه دغدغه های اصیل، قلبی و واقعی. برای مثال چند سال است که در ایام عزاداری محرم و صفر گروه هایی از جامعه یادشان می افتد که محاسبه کنند با هزینه این میزان نذری می توان چه تعداد فقیر را اطعام کرد، چه تعداد مدرسه ساخت، چه تعداد جهزیه عروس تامین کرد و ... اما همین افراد کمتر از ۶ ماه بعد سفر یک میلیون ایرانی به ترکیه در تعطیلات نوروز و صف های طویل پشت مرز این کشور در کنار سایر مسافرت های تفریحی غیرضروری به تایلند، آنتالیا و ... را نمی بینند و هزینه آن را محاسبه نمی کنند و این یعنی حتی همین میزان دم زدن از فقرا و محرومین صرفا بازی های رسانه ای و در راستای تفرقه افکنی و یا سست کردن عقیده ساده انگاران بوده و هیچ آرمانی پشت آن قرار ندارد.
قطعا فلسطین مسأله اول جهان اسلام و حمایت از آن یکی از ده ها آرمان اصیل انقلاب اسلامی است، آرمان هایی چون مبارزه با فقر، مبارزه با بی عدالتی ، مبارزه با اشرافی گری و اختلاف طبقاتی، توزیع عادلانه امکانات، مبارزه با جهل و بی سوادی، توانمندسازی اقشار مختلف، مبارزه با ظلم، مبارزه با استکبار، استعمار، استثمار، استضعاف، استحمار و ... در هر شکلی و در هر سطحی، حاکمیت حدود الهی و ... آرمان هایی که مدت هاست جایی بر پرده سینماها ندارند.
امسال روز قدس به مانند هر سال قطعاً پرشور و نشاط برگزار خواهد شد و بسیاری از هنرمندان مسلمان ایران اسلامی و سینماگران ارزشمند کشور در این مراسم حضور فردی پیدا خواهند نمود؛ اما باید به انتظار نشست تا سینمای ایران از ترس و نژادپرستی دست برداشته و مدیران سینمایی نیز تصمیم بگیرند تا به مسئولیت های خویش عمل کرده و آرمان های انقلاب اسلامی را بر پرده سینماها و قاب تلویزیون ها بیاورند.
نظرات