سپهر میلانی/ با آغاز مسابقات جام جهانی فوتبال و درست پس از اتمام سریالهای مناسبتی ماه رمضانِ سازمان صداوسیما، پخش سریال راه و بی راه از شبکه یک آغازشد. سریالی که در ۳۰ قسمت و با موضوعاتِ مربوط به اقشار مختلف بخصوص جوانان کشور تولید شده است. محصول شبکه ی یک که ظاهرا در پنج اپیزود شش قسمتی تولید شده است، در همان آغاز نشان داد که دغدغه ی ملی و اجتماعی را دارد. در قصه ی نخست که اپیزود اول را شمال می شود، جوانان تحصیل کرده ای را نشان می دهد که علی رغم داشتن موقعیت آسان تر و پر درآمدتر راه سخت تر را بر می گزیند. روحیه ای که همه ی ما همواره با مثال زدن پیشرفت کشورهایی مانند ژاپن و کره غبطه ی آن را می خوریم. فرهاد دکترای کشاورزی دارد و با سارا که تحصیلات پزشکی اش را به اتمام رسانده و در حال حاضر باید طرح اش را بگذراند، ازدواج می کنند. آنها از طرفی در تامین مسکن دچار مشکل می شود و از طرف دیگر با عضویت هیت علمی فرهاد موافقت نمی شود در حالیکه با توجه به رتبه ی تحصیلی اش باید پذیرفته می شد. مادر سارا برای او و پسرش سعید که در شمال غرب کشور دوران سربازی اش را می گذراند کار خوب و پول سازی را دست و پا می کند. اما هر دو جوان تمایل خود را برای راه انداختن یک حرفه ی مورد نیاز کشور و به سمت تولید معطوف می کنند. راهی که بعدها متوجه می شویم که کم دردسر هم نیست. فرهاد و سارا عازم روستایی کویری می شوند تا فرهاد کشت گلخانه ای زعفران را راه اندازی کند. اما تازه اول راه است. کم آبی مهمترین مشکل او و بلکه اهالی آن منطقه است. طوری که برای تامین آب کشاورزی رودروی هم نیز می ایستند. اما رویا رویی با آدم هایی که بودن فرهاد و همسرش را مزاحم خود می دانند، چالش بزرگ- تری برای او ایجاد می کند.
یک بار فرهاد مورد حمله افراد ناشناس قرار می گیرد و بیهوش در بیابان رها می شود. که توسط یک بیابان گرد عکاس پیدا شده و به درمانگاه برده می شود. چند بار گلخانه اش را تخریب می کنند. اما در نهایت نه تنها این فرهاد است که با کمک مهدی و بچه های جهاد دانشگاهی پیروز میدان هستند، بلکه موفق می شوند تا اهالی را موجاب می کنند و سیستم آبیاری زمین های کشاورزی شان را تغییر داده و مدرن کنند. در حالیکه با جذب توریست های عاشق کویر و زیبایی های آن نیز درآمد مضاعف به دست آورند.
بعد از مدت ها بالاخره شاهد سریالی هستیم که از فضای شهری و آپارتمانی به خصوص فضای تهران خارج شده و به جغرافیای دیگرِ ایران پرداخته است. از ظاهر امر نیز اینگونه پیداست که ادامه ی سریال نیز به همین منوال خواهد بود و هر قصه، با موضوع و دغدغه ی بومی، جغرافیای دیگری از کشور عزیزمان ایران را به تصویر خواهد کشید. این اتفاق نشان از روزنه های امید دارد که سازمان صداوسیما تصمیم گرفته است تا امسال را با سیاست تمرکز زدایی آغاز کند. داود بیدل به عنوان کارگردان سریال، همچون آثار قبلی اش تلاش داشته است تا قصه ی واقعیِ افراد جامعه را نقل کند. شخصیت های او همواره واقعی و دغدغه های آنها نیز ملموس و قابل لمس هستند. بنابراین فراخور حال سریال نیز تلاش و سخت کوشی همکاران بیدل نیز کاملا مشهود است. گرمای روز کویر و سوز سرمای شبانه آن، چیزهایی نبودند که مانع تلاش این گروه خستگی ناپذیر و عاشق باشد. دکوپاژ روان، بازی های خوب بازیگران و پلان های زیبا از دیگر ویژگی های اثر مزبور است که بیش از پیش بر امتیازات آن می افزاید. البته جای تعجب دارد که چگونه سازمان صداوسیما اثری با این موضوعاتِ مهم و همراه با دغدغه های کلان کشوری را، در چنین زمان مرده و مصادف با مسابقات جام جهانی روانه ی آنتن کرده است. در حالیکه آثار پیشین، به خصوص آثار یک سال گذشته اش علی رغم هزینه های بالای تولید و داشتن بازیگران گران و سطح یک، نه تنها موضوعات و محتوای مهمی را در بر نداشته اند بلکه در جذب مخاطب نیز اقبال چندانی به دست نیاورده و عملا دست سازمان در یکسال گذشته خالی بوده است.
ارسال نظر