یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۶

نگاهی به نمایش «درنیومده بود»؛ این نمایش هم آفساید بود

نمایش درنیومده بود

سینماپرس: سعید زارعی نمایشی روی صحنه می‌برد که در نهایت «درنیامده» است. او خود را به اثر الصاق می‌کند، همانند ضربه سر سردار آزمون تا نمایشش آفساید شود.

سینماپرس - تابستان سال گذشته مطلبی با عنوان «تئاتر تین‌ایجری» نگاشته شد که اشاره مستقیمی به نمایش «شرقی غمگین» اثر سعید زارعی داشت. در آنجا نوشته بودم «تئاتر تین‌ایجری یک نیاز است؛ اما وجوهش صدای ناقوس خطر را به صدا درمی‌آورد. یک رده سنی با پول مناسب که تفریح کردنش امروز دیدن چنین تئاتری است می‌تواند به شکل اپیدمی سالن‌های تئاتر را غُرق کند. می‌تواند تهوعات ذهنی نویسندگان را بها دهد و پای تئاترروها را به سالن‌ها ببندد. می‌تواند به جای جهان‌شمول بودن به تمرکز روی موضوعاتی خاص، همچون پارتی رفتن و یافتن دوست‌دختر پولدار ختم شود. اینها دور از ذهن نیست. شرایط برای پول در آوردن در تئاتر با حضور ستارگان تین‌ایجرپسند مهیاست. ستارگانی که محصول خشم و انفعال یک نسل‌اند. »

سعید زارعی اما در مسیر کارگردانیش زمستان همان سال در تالار مولوی نمایشی با عنوان «درنیومده بودم روی صحنه می‌برد که علی الظاهر با همکاریش با سجاد افشاریان تفاوت فراوانی داشت. به نظر می‌رسید زارعی از آن بلبشو فاصله گرفته است و قرار است نمایشی تجربی همانند «هویت پروانه‌های مرده» احمد سلگی - که از قضا آن هم در تالار مولوی روی صحنه رفته بود - اجرا کند. یک نمایش در نمایش که در آن گروهی از بازیگران جوان در تلاش‌اند اثر هنری بر صحنه بیافرینند و این تلاش در برابر تماشاگران رقم می‌خورد. اصلاح «درنیومده بود» نیز از همین پروسه به دست می‌آید. اصلاحی قابل توجه به نمایشی که موفق در اجرا نیست و نمی‌تواند درونیات خود را عیان کند یا بهتر است بگوییم به نتیجه نرسیده است.

واژه «نتیجه» مناسبت خوبی درباره عنوان نمایش دارد. به عبارتی نمایشی که نتیجه‌ای در برنداشته است درنیامده است. پس ما قرار است با چنین مفهومی روبه‌رو باشیم. مفهومی که در آن نشان دهد نمایشی درنیامده است. قصه هم به ظاهر همین است. چند جوان در پلاتویی گرد هم آمده‌اند تا نمایشی را روی صحنه برند. به ظاهر نمایش برآمده از یک متن است، متنی که به زعم خود بازیگران فاجعه است. این فاجعه در حال اجراست و مخاطب در حال تماشای آن است. یعنی قرار است مخاطب همان فاجعه‌ای را تماشا کند که گروه بدان اذعان دارند. این البته یک نمایش در نمایش است. از دید گروه متن فاجعه است؛ اما بازنمایی این فاجعه می‌تواند فاجعه باشد؟ پاسخ سخت است.

وارد سالن که می‌شوی با چند بازیگر در لباس تیم‌های مختلف ملی روبه‌رو می‌شوی. یک کارگردان با نام میثم - که از قضا نام واقعی او هم هست - گروه را هدایت می‌کند. او مسئول متنی است که در حال اجراست. تمرین مدام قطع می‌شود و گروه با میثم درگیر می‌شوند. آنان از شرایط اجرایی راضی نیستند؛ اما به نظر می‌رسد اعتراضات نیز بخشی از متن است. به عبارتی قرار است جهان متن روی کاغذ با متن روی صحنه در هم تنیده شود تا اجرای «درنیومده بود» به وجود آید. در این اثنا ما فوتبال ایران و اسپانیا را نیز می‌بینیم. نسخه مولوی نمایش را ندیده‌ام و نمی‌دانم در آنجا آیا ویدئویی در کار بوده یا خیر؛ اما در اجرای ایرانشهر، آن هم شب آخر نمایش حاوی تصاویر فوتبالی است. یک ساعت و ده دقیقه از بازی را می‌بینیم، بدون سانسور که شاید بهترین بخش نمایش سعید زارعی باشد.

مشخص نیست چرا باید در بحبوحه یک نمایش یا شاید یک تمرین - چرا که در برهه‌ای اجرای رسمی و تمرین در یک فضای مثلاً مالیخولیایی‌گونه در هم آمیخته می‌شود - بازی فوتبال در کهکشان سالن ناظرزاده پخش شود. آنچه مشخص است بازی اسپانیا و ایران، یک مسئله الصاقی است؛ چرا که بازی در ۳۰ خرداد برگزار شده است و نمایش هم در سوم تیرماه و پذیرش فکر شده بودن این ایده قابل قبول نیست. به خصوص اینکه نمایش زمستان سال گذشته هم اجرا شده است و در آن دوران خبری از جام جهانی نبوده است. پس ما با یک پدیده نه چندان همسان روبه‌روییم که صرفاً با همزمانی نمایش با جام‌جهانی در اثر خودنمایی می‌کند.

نمایش با فوتبال در حال پخش ادامه می‌یابد. به واسطه حضور فوتبال عملاً با زمان واقعی در نمایش روبه‌روییم. یعنی به اندازه وقتی که در فوتبال می‌گذرد از زمان نمی‌می‌گذرد. پس با هر خاموشی عملاً ما با پرش زمانی روبه‌رو نیستیم. یعنی زمان آن پیچش القایی را ندارد. تومار بازی با زمان بسته می‌شود. نمایش با اقتباس از چند متن مشهور بازیگری ادامه پیدا می‌کند. شیوه‌ای که این روزها در نمایش‌ها رایج شده است. همانند «تئاتر بازی» ایلناز شعبانی که آن هم در فضای تمرین تئاتر در یک پلاتو روایت می‌شود و در آنجا نیز نمایش درگیر پیچش زمانی و فضای در هم تنیده میان درونیات شخصیت و رویدادهای بیرونی است. یک فضای انتزاعی برآمده از توهمات ذهنی. جالب آنکه در هر دو اثر برق می‌رود و در هر دو اثر با رفتن برق فاز دیالوگ به مونولوگ تغییر مسیر می‌دهد.

در نمایش سعید زارعی دُز ماجرا اندک است؛ با این حال تلنگرها قابل تأمل است. به نحوی که دیگر کار به جایی می‌رسد خط داستانی از بین می‌رود و با متنی سراسر پراکنده مواجهه می‌شویم. همان چیزی که بازیگران را مجاب می‌کند بگویند متن بد است. یعنی این بد بودن در حال اجراست و از قضا بد هم اجرا می‌شود. برای مثال تصمیم گرفتم برخلاف شماره صندلیم در انتهای سالن بنشینم و این تصمیم «نتیجه‌»اش نشنیدن بخش عمده‌ای از گفتارها بود. نمایش برایم «درنیامده بود».

آنچه هم شنیده می‌شود بیش از آنکه به یک متن دراماتیک نزدیک باشد، یک متن آشفته می‌نماید که ادبیاتش را از کپشن‌های اینستاگرامی عاریه گرفته است. به اینستاگرام اشاره شد و یادی کنیم از «شرقی غمگین» که بخش مهمی از آن برآمده از پادکست‌های سانتی‌مانتال نوجوان‌پسند بود. پادکست‌هایی که خوراک بخش عمده‌ای از کانال‌های تلگرامی هستند و شاید نمونه مشهورش رادیو چهرازی باشد. به عبارتی ما هنوز با ادبیات تین‌ایجری روبه‌روییم که نیاز به بررسی و مداقه دارد. اما یک پرسش نیز مطرح است که آیا این ادبیات فرّار و عاری از خط سیر مشخص نیز محصول تین‌اجریسم است.

در نمایش جایی یکی از بازیگران در برابر مخاطبان می‌گوید برایشان وجود واینرها و اینفلونسرهای اینستاگرامی اهمیتی ندارد؛ در حالی که بستر ادبیات همان اینستاگرام است. این اینستاگرام‌بازی زمانی حاد می‌شود که یک ویدئو از کارگردان با یک حاشیه سیاه، فیلمبردای به شکل عمودی - قالب اینستاگرامی - پخش می‌شود. سعید زارعی در این زمان وارد گود می‌شود و به بازیگران میزانسن می‌دهد تا تصویر را ببیند. سعید زارعی در ورزشگاه کازان از موقعیت گل ایران در برابر اسپانیا در دقایق ۶۰ خبر می‌دهد و فریاد ضربه سعید عزت‌الهی و آفساید. نمی‌دانم چرا؟ این الصاق چه معنایی را متبادر می‌کند؟ اگر بازی ایران و اسپانیایی در کار نبود وضعیت نمایش به کدامین سو سوق پیدا می‌کرد؟ اگر نمایش در بازه‌ای پیش یا پس از جام جهانی بود وضعیت طراحی و لباس و میزانسن چه می‌شد؟

جایی که زارعی روی صحنه می‌آید تا میزانسن دهد ثابت می‌کند متنی وجود دارد و همین متن بد است که روی صحنه اجرا شده است. این متن در یک فرایند  پست‌مدرن متن، با به تصویر کشیدن یک وضعیت بد برای سخره گرفتن نیست. یک پارودی از یک اجرا نیست. یک فضای مالیخولیایی نیست. بلکه مجموعه‌ای از تصاویر الصاقی برای دیدن شدن سعید زارعی است که در آن هم سعید زارعی «درنیومده بود».

*تسنیم

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.