به گزارش سینماپرس، اول: جایزه دادن به یک فیلمساز یا یک بازیگر از سوی محافل و مجامع مرتبط و حرفهای مؤیِد این نکته است که کار آن هنرمند در خور تحسین بوده و طبیعتاً میتواند الگوی رفتاری برای بقیه افراد جامعه باشد. وقتی جوایز اینچنینی صرفاً به یکسری افراد خاص که ذیل یک جریان فکری هستند، تعلق بگیرد، معنایش این است که بقیه یا باید خودشان را همفکر جایزهدهنده و جایزهبگیرها نشان بدهند یا حتیالمقدور همرنگ جماعت جایزهبگیر بشوند. نمونهاش میشود جوایزی که طی چند سال اخیر به برخی چهرههای خاص سینمایی تعلق گرفته تا جایی که تعدادی از فعالان عرصه سینما این پرسش را مطرح کنند که مگر فقط این افراد در حال کار و فعالیت هنری هستند یا اینکه چرا دایره شمول برگزیدگان جشنهای فرهنگی و هنری اینقدر تنگ و محدود است!؟ آیا این بهانه که یک فیلمساز یا بازیگر در فلان جشنواره خارجی برگزیده شده بدون توجه به محتوای مجعول و سیاهنمایانهای که آن فیلم از جامعه و حقایق آن به نمایندگان فکری و هنری دیگر کشورها که در آن محفل حضور دارند، میتواند دلیل منطقی برای سکهپاشی سازمانها و دستگاههای دولتی به پای آنها باشد!؟ این بخشها دقیقاً قرار است به چه چیزی جایزه بدهند؟ به روایت مجعول و دروغپردازانه یک فیلم یا به پردازش هنرمندانه و دراماتیک توهمات و اکاذیب روایت شده در آن اثر!؟
دوم: ظرفیتهای عظیم و بینظیر دینی، تاریخی و ملی- میهنی کشورمان که مملو از داستانهای واقعی و دراماتیک است، جزو منابع بالقوه فیلم و سریالسازی هستند که متأسفانه به دلایل مختلف از جمله خودکمبینی، غیرپرستی یا تسری نگاه دگم و بسته منبعث از اطوارهای شبهروشنفکری برخی سینماگران سالهاست خاک غربت میخورند. داستانهایی سرشار از موقعیتها و اتفاقات دراماتیک از خلقت آدم ابوالبشر و فرزندانش تا قهرمانان ملی و سربازان فداکار میهن بخشی از این ظرفیتها را تشکیل میدهند. متأسفانه برخلاف وجود این همه مؤلفه قابل پرداخت و دارای جذابیت که شاخصه قصهگویی، عبرتآفرینی و تقویت غرور ملی را در خودشان دارند، اغلب تنها مواردی مورد توجه قرار میگیرند که نهایت پیامشان به مخاطب نشان دادن فضای پر از چرک و سیاهی است که بهانه سازندگانش این است بگویند واقعیت است! واقعیتی که گستره جغرافیایی آن صرفاً ممکن است در لابهلای خاطرات یا موهومات برخی اطرافیان فیلمساز بوده و تعدد تکرارش در قامت اتفاقات نادر، شاذ و حتی استثنا، قابل تعریف و تعمیم باشد. اینکه چرا برخی سعی دارند به جای اینکه منعکسکننده اتفاقات پسندیده و امیدآفرین یا پژواک صدای نیکاندیشان و نیکوکرداران باشند، نقش مگس روی زخم را بازی کنند، سؤال غریب و تازهای نیست، اما جزو پردامنهترین ابهامات ذهنی مخاطبان و مردم عادی کوی و برزن است که مدعیان روشنفکرزده همواره از دادن پاسخ مستدل و مستند به آن طفره میروند.
سوم: شاید آن ایامی که برخی مشغول بسترسازی و تئوریزه کردن اهداف جریانات پنهان در حوزه فرهنگ و هنر و بالاخص مدیوم سینما بودند، باور نمیکردند که نصبالعین بودن دستورات پیدا و پنهان پدرخواندههای آن روزگار نه فقط در دولت اصلاحات که حتی در دولتهای رقیب نیز ادامه پیدا کند. منادیان و سخنرانان غربگرایی برای نیل به این مقصود سعی در ریلگذاری بدعتآمیزی به منظور سوق دادن تولیدات سینمایی کشورمان به سمت اهداف و امیال برگزارکنندگان جشنوارههای خارجی داشتهاند؛ ارائه تصاویری چرک و کثیف مملو از فقر و فلاکت و روا داشتن ستمهای بیحد و حصر در حق زنان و محرم کردن آنها از حقوق اولیه انسانی به دلیل آنچه استیلای تفکرات دگم و عصبیتهای مذهبی حاکمیت خوانده میشد. این مدعا آنقدر مابه ازای بیرونی و شاهد مثال در تولیدات سینمایی کشورمان دارد که نیازی به بررسی و پژوهش ندارد و تنها با مرور اخبار حوزه فرهنگ و هنر میتوان مصادیق متنوعی برای آن رج کرد. بیحسی غیرقابل قبول برخی مسئولان عرصه فرهنگ و هنر و تساهل و تسامحهای منبعث از تجاهل آنها در حفظ و حراست از اجرای قوانین مصرحه و نیز عدممطالبه و پیگیری تضییع حقوق و شأن نظام اسلامی و مخدوش نمودن وجوه فرهنگی و تمدنی جامعه ایرانی توسط فیلمسازان جشنوارهپرست این پالس را مخابره میکرد که هرکاری دوست دارید انجام دهید، چون ارادهای برای پیگیری حقوقی و قانونی وجود ندارد. ارسال چنین پیامهایی به دلیل خسته بودن مدیران و مسئولان عرصه فرهنگ و هنر باعث جریتر شدن جریانات پنهان در تولیدات سینمایی گردید تا جایی که حتی فیلمسازان رژیم کودککش و اشغالگر قدس عرصه را برای ساخت و تولید آثار سینمایی مجعول و متوهمانه به منظور تخریب وجهه و وارونهنمایی زندگی واقعی و حقیقی مردم کشورمان در راستای اهداف شیطانی رهبران صهیونیستشان مناسب دیدند و در خیابانهای تهران فیلم و سریال ساختند. شلیک به قلب حقایق و واقعیتهای اخلاقی، فرهنگی و دینی بارز و برجسته جامعه ایران از سوی دشمن امری علیحده است، اما اینکه فیلمساز وطنی با هزینه بیتالمال فیلمی بسازد که در آن هیچ حس مثبتی نسبت به جامعه ایرانی به مخاطبانش منتقل نمیکند، درد مضاعفی است. فیلم ساختن غیرقانونی چند مجرم امنیتی که برای به آتش کشیدن کشور و مردمش با بدترین دشمنان انسانیت همداستان شدهاند، آن هم در شرایطی که گرفتن مجوزهای قانونی برای تولید و ساخت آثار دردمندانه و دلسوزانه از سوی فیلمسازان جوان و خوشفکر پروسهای پر پیچ و خم مملو از قرطاسبازی و دوسیهنگاری شده، مصداقی متعین و ملموس از اصطلاح افتادن در دور باطل است.
در سایه این بیتدبیریها و نیز عدمرفتار مسئولانه از سوی مدیران این عرصه و القای احساس فعال مایشاء بودن به فیلمسازان جشنوارهپرست، مخابره شدن اخبار فساد اخلاقی و سوءاستفادههای جنسی از بازیگران زن که اتفاقاً منبع انتشار این اخبار هم اغلب فعالان و دستاندرکاران شناختهشده سینما محسوب میشوند، زخم کهنهای است که ناسور شده، اما در این فقره هم مطابق موارد گفته شده قبلی، ظاهراً ارادهای برای برخورد صنفی و قانونی با چنین اقدامات شنیع و ضداخلاقی در بین مسئولان و مدیران مربوطه وجود ندارد.
*جوان
ارسال نظر