یکشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۴:۰۳

یادداشت :

به همین سادگی در انتظار معجزه

هرشب تنهایی

نگاهی به فیلم " هر شب تنهایی "‌ ساخته رسول صدر عاملی

فیلم "هر شب تنهایی" همچون خیلی از داستان ها و فیلم های مرتبط با حضرت امام رضا(ع) با تاکید بر مضامین "شفا" و " معجزه" به یک موقعیت داستانی دست پیدا می کند. می توانید همین الان به سراغ کتاب "جشنواره داستان های رضوی"‌ (کبوتر حرم) بروید و صفحاتش را ورق بزنید و ببینید خط اصلی " سفر یک فرد بیمار به شهر مشهد به امید شفا گرفتن" چندین و چند بار در داستان های این کتاب تکرار شده است.

در هنگام خلق اثری هنری در ارتباط با فرهنگ رضوی، معمولا شفایابی و رفع بیماری اولین ایده ای است که به ذهن داستان نویسان و فیلمنامه نویسان می رسد.

در بیشتر داستان ها فردی به امید شفا گرفتن خودش یا یکی از نزدیکانش، راهی شهر مشهد می شود. معمولا زیارت فرد ناچار و به بن بست رسیده، نقطه عطف داستان را تشکیل می دهد و تحول نهایی پس از ورود قهرمان قصه به بارگاه امام هشتم اتفاق می افتد. این الگوی آشنا در بسیاری از داستان هایی که در ارتباط با "شهر مشهد"‌ نوشته شده اند، رعایت شده است.

نکته جالب در بین داستان های جشنواره رضوی (که چند سال است در سمنان برگزار می شود) این است این الگو در بین نوشته های نویسندگان ساکن در شهر مشهد، نمود کمتری دارد. یعنی نویسندگانی که جزو مجاوران حضرت هستند، معمولا ابعاد متفاوت تری از ارتباط متدینان و امام هشتم را در داستان هایشان منعکس می کنند. دقیقا به این علت که به نسبت شهروندان غیر مجاور، صاحب دیده ها و شنیده های بیشتر و ملموس تری در این رابطه هستند و تجربه همجواری با این مکان مقدس به نویسندگان بومی این امکان را داده که داستان های واقعگراتری بنویسند.

یادآوری همه این مقدمات جهت تاکید بر این نکته بود که فیلمنامه " هر شب تنهایی"‌ واجد نگاه تازه ای به موضوع "فرهنگ رضوی"‌ نیست و با روایت داستان سفر زنی بیمار به مشهد، به سراغ همان سوژه آشنا و همیشگی رفته است. ( جالب است که سومین فیلم از سه گانه زیارت صدر عاملی هم " در انتظار معجزه" نام دارد)

البته فیلمنامه نویس در روایت این داستان از چند ایده مناسب بهره گرفته است. یکی انتخاب حرفه " مجری گری رادیو" برای قهرمان داستان است که موجب شده او فردی آگاه و امروزی به نظر برسد. "عطیه"‌ خود از یک بحران ناامیدی و سرخوردگی رنج می برد و در عین حال باید به سوالات شنوندگان پاسخ دهد و با صحبت هایش آن ها را شاد و امیدوار سازد. این دوگانگی رفتاری از عطیه شخصیتی خاکستری ساخته است. لیلا حاتمی با ایفای نقش "عطیه"‌ در قالب یک " عالم بی عمل"‌ فرو می رود و با نشان دادن ناتوانی اش در برقراری ارتباط با دیگران لایه های منفی نقش را پررنگ می سازد. ضمن این که داشتن شغل "مجری گری" به شخصیت این امکان را می دهد که دلشوره های درونی اش را در طول فیلم در قالب "نریشن" به زبان بیاورد.

نکته دومی که به تفاوت جزیی داستان "هر شب تنهایی"‌ با داستان های مشابهش کمک می کند، تصویر وارونه ای است که فیلمساز از شخصیت "عطیه" ارائه می دهد. معمولا در این گونه الگوها قهرمان با تمام شور و اشتیاق به یک عنصر معنوی متوسل می شود. اما موانعی درونی یا بیرونی موجب می شوند که شخصیت دیرتر به هدفش برسد.

اما در فیلمنامه " هر شب تنهایی" عمق ناامیدی و بی اعتمادی "عطیه"‌ آن قدر زیاد است که ایمانش نسبت به مفاهیمی چون " معجزه" و "شفا"‌ بسیار کمرنگ شده است.

چنین شخصیت جذابی پتانسیل زیادی برای خلق لحظات عاطفی بعدی دارد. اما فیلمنامه نویس به خوبی از این پتانسیل بهره نبرده است.

بی اعتمادی "عطیه" به مفاهیم معنوی با چند دیالوگ مبنی بر "برگشتن به تهران" و "نرفتن به حرم"‌ بیان می شود و هیچ جنبه بصری ندارد. ضمن این که فیلمنامه نویس هیچ توضیحی درباره ریشه های هویتی او نمی دهد. مساله اصلی "عطیه"‌ چیست؟ این که باردار نمی شود( او حسرت وار به کودکان اطرافش نگاه می کند) یا این که با یک بیماری لا علاج دست و پنجه نرم می کند و پزشکان از مداوای او قطع امید کرده اند؟

عطیه چه مختصات متفاوتی نسبت به سایر بیماران به آخر خط رسیده دارد که نمی تواند به آرامش دست پیدا کند؟

فیلمنامه " هر شب تنهایی"‌ در برابر این پرسش ها سکوت می کند و به آن ها هیچ پاسخی نمی دهد و با ضرباهنگی کند و کشدار بیشتر بر رابطه "عطیه" و همسرش متمرکز می شود. پس منتظر می مانیم تا ببینیم چه عاملی می تواند عطیه را از این وضعیت خارج کند و سکون اولیه روایت را بر هم زند.

خرده داستان "مواجهه عطیه با یک دختر بچه" زمینه های تغییر نگرش "عطیه" را فراهم می کند. او پس از همبازی شدن با دختر بچه گمشده در حرم و مراقبت از او، به درک جدیدی از محیط اطرافش می رسد و غصه هایش را برای لحظاتی فراموش می کند. در نتیجه روحیه اش عوض می شود و پرامید و سرخوشانه به سمت حرم گام برمی دارد. پس ازآن است که صورت "عطیه"‌ غرق نور و نشانه های ایمان در وجودش پدیدار می شود.

در " هر شب تنهایی" فیلمساز در پی اثبات این نکته است که معجزه می تواند خیلی راحت تر ازآن چه فکرش را می کنیم اتفاق بیافتد. برقراری یک ارتباط جدید و خوب نگاه کردن به یکی از مخلوقات دنیای مادی، باعث می شود که به درک تازه ای از معنا و مفهوم زندگی برسیم و این درک تازه می تواند برایمان راهگشا باشد. در واقع همه چیز باید در نهایت سادگی اجرا شود.

این سادگی بیش از حد باعث می شود فیلم در بیشتر صحنه ها از لحظات حسی و عاطفی خالی باشد و تاثیرگذاری مورد انتظار یک فیلم معنوی را نداشته باشد. وقتی فیلمی در زیر ژانر "‌سینمای دینی"‌ قرار می گیرد انتظار داریم، فیلم حسی از معنویت را به مخاطبش منتقل کند و زیبایی های آشکار و نهان یکی از اصول اخلاقی را به نمایش بگذراد. اما در " هر شب، تنهایی"‌ هر چه بگردیم چنین عنصری پیدا نمی کنیم. آیا مهرورزی "عطیه"‌ با یک کودک آن قدر مهم است که تمام داستان بر مبنایش بنا شود؟ این کودک چقدر می تواند بر کلیت زندگی قهرمان تاثیر گذار باشد؟ وقتی تحول " عطیه"‌ این قدر کمرنگ است، اصلا می شود اسمش را "تحول" گذاشت؟ پس از این مواجهه دید او به زندگی چقدر تغییر پیدا کرد؟ اصلا از کجا معلوم که از فردا به همان درد بی اعتقادی دچار نشود؟


بهره گیری از یک روایت کم کنش و بی اوج و فرود به خودی خود نقص محسوب نمی شود. مهم این است که این تمهید در خدمت چه کارکردی قرار گیرد. در فیلمنامه "به همین سادگی"‌ زندگی روزمره یک زن خانه دار را شاهد بودیم. در آن جا درونمایه داستان "نمایش یک زندگی کسالت بار" بود. اما در فیلمی که قهرمانش عازم یک سفر معنوی می شود انتظار داریم اتفاق مهم تر و سرنوشت سازتری رخ دهد. وقتی روایت مصالح داستانی لازم برای یک فیلم نود دقیقه ای را ندارد نتیجه اش می شود فیلم کوتاهی که در خیلی لحظات بی جهت کشدار شده است.


گم شدن بچه می تواند نمادی از گمگشتگی قهرمان داستان باشد. همان طور که کفش نداشتن دختر بچه می تواند استعاره از پاک و بی آلایش بودنش باشد. اما " هر شب تنهایی"‌ از آن دست فیلم هایی نیست که بتوانیم به آن نگاهی نمادین و استعاری داشته باشیم. چون نمادهایش به همین چند مورد محدود می شود و در کلیت فیلم گسترش پیدا نمی کند.

همین عوامل است که باعث می شود فیلم "شب"‌ صدر عاملی جذاب تر و تاثیرگذار تر جلوه کند. در آن جا شوق و حسرت یک متهم (عزت ا... انتظامی) برای رفتن به حرم، تاثیرگذارتر از آب درآمده بود. سکانس طلایی فیلم جایی بود که متهم از پنجره های یک مسافرخانه به گنبد طلایی حرم چشم می دوخت و شوق زیارت را برای مخاطب زنده می کرد.

وجه اشتراک "شب"‌ و "‌هر شب تنهایی"‌ این است که در هر دو دست تقدیر قهرمان داستان را به حرم می کشاند. در اولی کاملا می توانیم سبکبالی پس از زیارت را احساس کنیم. اما در دومی چون تحول شخصیت یکباره و بدون پیش زمینه های مورد نیاز بوده، زیارتش هم آن حس و حال لازم را ندارد.

فکر می کنم این خلاصه داستان برای " هر شب تنهایی" مناسب باشد: زنی بیمار به مشهد سفر می کند و با خاطره ای خوب مشهد را ترک می کند.

خاطره خوب "عطیه"‌ همان عکس دو نفره ای است که در سکانس پایانی رو به دوربین نشانش می دهد.

نقطه قوت فیلم یکی بازی روان و یکدست دو بازیگر محوری اش است و دیگری قاب های زیبا و چشم نواز "فرج حیدری" از فضای داخل حرم.

عادت کرده ایم که فیلم های دینی را با حضور نابازیگران ببینیم. اما در "هر شب تنهایی" رسول صدرعاملی این کلیشه را می شکند و دو بازیگر ستاره ( لیلا حاتمی و حامد بهداد)‌ را جلوی دوربین می برد و بازی های جذابی از آن ها می گیرد.

ورود کارگردان های خوش سابقه و کار بلد به "سینمای دینی " را باید اتفاقی مبارک تلقی کرد. رسول صدر عاملی با این دو فیلمش نشان داده که کارگردان "سفارشی سازی"‌ نیست. می توان از نوع پرداخت قصه و شخصیت ها ایراد گرفت. اما نباید فراموش کرد که کارگردان بر خلاف خیلی از فیلم های موسوم به " مذهبی" از شعاردادن و مستقیم گویی های رایج و کلیشه ای پرهیز کرده و در پی به تصویر کشیدن "دغدغه های دینی" آدم های معمولی اش بوده است.

تا این جای کار "شب"‌ و "‌ هر شب تنهایی"‌ را باید جزو معدود نمونه های حرفه ای و استاندارد "سینمای رضوی" دانست. این دو فیلم با وجود تمام اشکالات جزیی شان یک سر و گردن بالاتر از نمونه های مشابه قرار می گیرند. // انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.