یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۲

تحلیلی از ریل گذاری تولیدات سینمایی با فیلم هایی همانند «کلید»؛

«کلید»هایی که بوی وطن فروشی می دهد!/ سازندگان فیلم های سیاه نمای امروز کی به نمادها اعتراف می کنند؟

کلید

سینماپرس: امیر اهوارکی/ جاده‌ای که با فیلم هایی همانند «کلید» (۱۳۶۵) در سینمای کشورمان هموار گردیده، الان به یک اتوبان تبدیل شده است و هر ساله فیلم‌هایی از این دست علیه ملیت ما ساخته می‌شوند. آیا وظیفۀ ماست که برای رئیس سینمای کشورمان شرح دهیم که فرهنگ و سیاست، تابع قومیت است و نسخه‌ای را که فرانسوی‌ها برای فرهنگ ما می‌پیچند به درد اجرا در کشور مسلمان ما نمی‌خورد؟!

اشاره: عصر دوشنبه ششم اردیبهشت، فیلم «کلید» (۱۳۶۵) نخستین ساختۀ ابراهیم فروزش در سینماتک خانۀ هنرمندان به نمایش درآمد و جناب کارگردان فی‌المجلس اذعان کرد که فیلم او، نمادین است. این اعتراف که بعد از گذشت سی سال صورت گرفته، چهرۀ دیگری از برخی فیلمسازان همچون عباس کیارستمی در مقام فیلمنامه‌نویس «کلید» را نمایان می‌کند. در این یادداشت سعی کرده‌ایم به نقد این فیلم و لایه‌های پنهان آن بپردازیم. این فیلم ۷۵ دقیقه‌ای در سایت یوتیوب، قابل بازبینی است.


******

فیلم «کلید» ماجرای دو کودک چهار ساله و شش ماهه است که در خانه‌ای حبس شده‌اند. مادر، صبح از منزل رفته و تا انتها نیز باز نمی‌گردد. ما فقط سایه‌ای از او را قبل از ترک منزل می‌بینیم و صدای او را که به امیرمحمد (که هنوز کاملاً بیدار نشده) خبر می‌دهد که برای خرید می‌رود. دو کودک در معرض خطرند. همسایۀ واحد روبه‌رویی (مهناز انصاریان)، به دنبال مادر می‌رود اما او را نمی‌یابد. مادربزرگ از راه می‌رسد و به همراه همان همسایه سعی دارد از بیرون خانه، به امیرمحمد چهار ساله بیاموزد که چطور اجاق را خاموش کند یا از بچه نگهداری نماید. ناگهان مادربزرگ به یاد می‌آورد که کلید یدکیِ خانه بر چوب‌لباسیِ دیواری، آویزان است. امیرمحمد، لباس‌ها را تک‌به‌تک به زمین می‌اندازد و می‌بینیم که کلید در زیر لباس نظامی پدر، مخفی شده است! امیرمحمد با انداختن اورکت نظامی، کلید را یافته و درب خانه را باز می‌کند.


******

در سینماتک، فیلم کلید را بعد از نزدیک به سی سال می‌دیدم. گفتم شاید در این مدت، نگاهم به فیلم عوض شده باشد، که نشده بود. فیلم به‌شدت آزاردهنده است و با اینکه پایان آن را می‌دانستم باز هم تحملش برایم سخت بود. چند بار مردد شدم که عطای فیلم را به لقایش ببخشم و بروم. اما نشستم و صبر کردم. در مدت تماشا مدام به نظرم می‌آمد که این فیلم، نمادین است و سخن دیگری دارد؛ چیزی غیر از آنچه در ظاهر می‌گوید. اما چطور در یک فیلم کودکانه آن هم از محصولات کانون پرورش فکری کودکان، می‌توان از این خبط‌ها کرد؟! ان شاء الله که گربه است! شاید که ما خیالاتی شده‌ایم... لذا نشستم و دم برنیاوردم.
بعد از اتمام فیلم، ابراهیم فروزش که به همراه آقای رضا درستکار برای تحلیل فیلم و بیان ناگفته‌ها به پشت تریبون آمده بود، در کمال تعجب مقصود سازندگان را علن کرد. جناب فروزش به صراحت گفت: «این فیلم، یک لایه‌های پنهان دارد که دوستان منتقد در زمان اکران، نوشتند. چرا ما بیرون را نمی‌بینیم؟ چرا مادر، نیست و چرا پیدایش نمی‌کنند؟ این مادر کجا رفته است؟ شاید در جایی، گیر افتاده است؟ این بلندگوی سبزی‌فروش چه معنایی دارد؟ چرا کلید زیر لباس ارتشی پنهان شده؟ قصد ما این بود که فضا باید بشکند. لذا یک سکانس‌هایی می‌تواند برای تکمیل فیلم به آن اضافه شود.»
با این اعترافات، دیگر برایم واضح شد که خیالاتی نیستم. لذا بعد از تمجیدهای جناب درستکار، وقتی نوبت به مخاطبان رسید، بنده به اعتراض برخاستم و سخنانی گفتم که در اینجا با مقدمه و شرح و تفصیل خواهم آورد. سخنانی که آقایان فروزش و درستکار را مکدّر کرد هرچند که به‌ناچار آن را تأیید کردند.

 مقدمتاً باید متذکر شوم که فیلم کلید، بر اساس فیلمنامه‌ای از عباس کیارستمی در کانون پرورش فکری کودکان ساخته شده و آنطور که جناب فروزش می‌گفت، مونتاژ فیلم نیز تماماً بر عهدۀ کیارستمی بوده و جناب کارگردان، در آن دخالتی نداشته است.
سخن اصلی ما این است که فیلم کلید، قصد کرده تا ایران را یک حکومت بسته و میلیتاریست جلوه دهد، شبیه به کشورهای کمونیست که مرزهای کشورشان را بسته‌اند. لذا این خانه، نمادی از جمهوری اسلامی است. اورکت نظامیِ پدر، از دیوار آویزان است. مادر به بهانه‌ای از خانه بیرون رفته و شاید مشغول خوشگذرانی است یا به سبب یک مسئلۀ امنیتی، گرفتار شده است. همسایۀ واحد روبه‌رویی، به دنبال عالیه خانم (مادر) می‌رود و ناامید بازمی‌گردد. رعایا در این شرایط، با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو هستند. برخی از همسایه‌ها از بیرون خانه، دلسوزی می‌کنند و سعی در کمک دارند. مرد سبزی‌فروش با بلندگویش سعی دارد صدای مادربزرگ را به امیرمحمد برساند (نمادی از رادیوی کشورهای بیگانه).

بر مفهوم قفس و زندان (مرزهای بسته) در فیلم تأکید فوق‌العاده‌ای شده است. نخستین چیزی که امیرمحمد بعد از بیدار شدن از خواب می‌بیند، پرندۀ خود اوست که در قفس نگهداری می‌شود. او ظرف پرنده‌ را پرآب می‌کند و کارگردان هفت دقیقه فرصت می‌یابد تا بر نمادینه‌شدن مفهوم قفس در ذهن تماشاگر، تأکید کند! اندکی بعد که برادر شش ماهه بیدار می‌شود امیرمحمد یک قفس اسباب‌بازی می‌آورد، آن را کوک می‌کند تا برای برادرش، ملودی بنوازد. و از آن مهم‌تر، قفس خانه است که سازندگان فیلم کم‌کم ما را با آن آشنا می‌سازند!
هیچ وسیلۀ تفریحی یا بازی، در فیلم نیست بجز همین قفس ملودی‌نواز! لذا امیرمحمد برای ساکت کردن نوزاد، سعی دارد که توجه او را به برخی لوازم خانه جلب کند: چکه کردن شیر آب آشپزخانه، سروصدای سوپاپ دیگ زودپز، عکس پدر و مادر روی دیوار، قفس ملودی‌خوان پرنده! البته ناگفته نباید گذاشت که در غیاب اسبابِ بازی، وسایل خطرساز در خانه فراوانند: چرخ خیاطی، شیشۀ ربّ گوجه که می‌شکند، اجاق روشن، دیگ زودپز، شیشۀ درب پذیرایی که نوزاد بر آن می‌کوبد، بخاری و...

آب خانه، قطع است چون تعمیر دستشویی، نیمه‌کاره مانده. امیرمحمد نیمی از شیشۀ شیر برادرش را نوشیده و او اکنون گرسنه است. او می‌خواهد در شیشه به برادرش آب بدهد که می‌بیند قطع است. بیل و کلنگ در توالت مانده و حتی درب آنجا نیز به زحمت باز می‌شود. امیرمحمد برای تعویض پوشک برادرش، خانه را به نجاست می‌کشد. شاید بتوان گفت که تخریب و بسته بودن توالت خانه، اشاره است به بسته بودن «شهر نو» در جمهوری اسلامی. زیرا که از همان اوایل انقلاب، طرفداران محله‌های بدنام، به آیت‌الله طالقانی تهمت می‌زدند که گفته است: «مسجد هم به توالت نیاز دارد»! اگر ظن و تحلیل راقم درست باشد، می‌توان اندیشید که مادرِ این خانۀ خیالی، به کجا می‌تواند رفته باشد.
آیا هیچ توجه کرده‌اید که چرا تصویر کشورمان در فیلم‌هایی که فیلمنامه نویس "کلید" بعد از انقلاب ساخته، میلیتاریسمی است؛ شخصیت‌های سرباز، لباس و ادوات نظامی، صدای شلیک تیر؟ برای نمونه، به این موارد توجه کنید:
ـ کلوزآپ (۱۳۶۹): تصویر خشن سلاح‌ها و سربازان فراوانی که برای دستگیری متهم می‌آیند و غیره
ـ زندگی و دیگر هیچ (۱۳۷۰): سربازان حفاری‌کننده و مارش نظامی بی‌مناسبت
ـ زیر درختان زیتون (۱۳۷۳): ماشین و لباسِ نظامی کارگردان (محمدعلی کشاورز) و صدای شلیک تیرِ بی‌جهت در انتهای سکانس کوهستان
ـ طعم گیلاس (۱۳۷۶): سرباز سکانس ابتدایی و رژۀ انتهایی سربازان که به موضوع فیلم دخلی ندارند
چندان سخت نیست که تصوّر کنیم بیگانه‌هایی که این فیلم‌ها را می‌بینند چه تصویری از کشور ما در ذهنشان شکل می‌گیرد. در فیلم کلید نیز متأسفانه همین وضع برقرار است. سبزی‌فروش، اورکت سبز امریکایی بر تن دارد. لباس پدر نیز که از چوب‌لباسی آویزان است مشابه همان است. حتی در مدتی که همسایه به دنبال مادر می‌گردد، در خیابان نفربر حمل سربازان دیده می‌شود!
با این اوصاف، شکی باقی نمی‌ماند که فیلم کلید می‌خواهد حکومت ایران را میلیتاریست جلوه دهد! سؤال حضوری راقم از کارگردان آن بود که آیا ما واقعاً در یک حکومت میلیتاریست یا در کشوری شبیه پادگان زندگی می‌کنیم؟!! ایشان سکوت کرد. و بنده اضافه کردم که این سخن را در مورد اسرائیل می‌توان پذیرفت. علت واضح است. زیرا در این حکومت غاصب، همه باید به سربازی بروند؛ مردان سه سال و زنان دو سال. به اینها اضافه کنید جنگ‌هایی که هر چند وقت یک بار رؤسای این کشور با همسایگانش به راه می‌اندازند. اما مگر ما در این ۳۷ سالۀ انقلاب جنگی به راه انداختیم یا به کشوری حمله کرده‌ایم؟
فیلم کلید، برای کودکان ساخته نشده و مخاطبانش حتی نوجوانان هم نیستند. تماشای این فیلم، حتی برای بزرگسالان نیز آزاردهنده است. «کلید» با بودجۀ کانون پرورش فکری، به نام کودکان ایرانی ساخته شده اما در واقع، به کام بیگانگان! آنطور که جناب کارگردان خبر می‌داد، این فیلم فقط چند روز در سینما آزادی اکران یافت است (احتمالاً به دلیل بی‌مخاطب بودن). اما پیدا کنید پرتقال‌فروشی را که توانسته است این فیلم را به هفتاد جشنوارۀ خارجی بفرستد (سایت سوره) تا بتواند پنج شش جایزه ببرد؛ بهترین فیلم در سینه جونیور (فرانسه/ ۱۳۷۱)، بهترین فیلم هنروتجربه و جایزۀ تحصیل‌کردگان سینما از جشنوارۀ دونکرک (فرانسه/ ۱۳۷۲)، جایزۀ هیئت داوران و بهترین فیلم از جشنوارۀ بلفورت (فرانسه/ ۱۳۷۲)، بهترین فیلم تماشاگران جشنوارۀ کودک شیکاگو (امریکا/ ۱۳۷۳).
آیا نمی‌توان حکم کرد که این جشنواره‌ها به دنبال آن بوده‌اند تا حکومت ایران را یک حکومت توتالیتر جلوه دهند و حالا این فیلم را حلواحلوا کرده‌اند؟ به این ترتیب پیامی را که مسئولان وقت کانون پرورش و احتمالاً مدیران بنیاد فارابی درنیافته‌اند بیگانگان چه خوب فهمیده‌اند.

دیگر، از تمجیدهای جناب منتقد درمی‌گذرم که بی‌جهت فیلم کلید (۱۳۶۵) را ماندنی می‌خواند. زیرا مشخصۀ اصلی فیلم‌های ماندنی، آن است که تماشاگر به دیدن چندبارۀ آنها شایق باشد. اما فیلم کلید را که تماشایش با رنج و صعوبت همراه است و در اکران نیز شکست خورده چگونه می‌توان ماندنی خواند؟! طرفه اینکه جناب کارگردان نیز اعتراف می‌کرد که از انتخاب این فیلم برای نمایش در سینماتک متعجب شده است!

ژانر حماقت!
گاهی در صفحۀ حوادث روزنامه‌ها، به خبرهایی برمی‌خوریم که بسیار دردآورند. به این دو نمونه توجه کنید:
ـ مردی پس از بازگشت شوهر سابق همسرش که می‌پنداشتند مرده است، دختر و زنش را کشت!
ـ قتل ناخواستۀ برادر به دست برادر!
شنیدن این خبرها یا حتی خواندن آنها در روزنامه، رنج‌آور است. اما سؤال این است که چطور بعضی‌ها به فکر می‌افتند که از این وقایع حماقت‌آمیز فیلم بسازند؟! باید بگوییم که متأسفانه خبر اول دستمایۀ ساخت فیلم «خرس» (۱۳۹۰) شد. از خبر دوم نیز فیلم «خانه‌ای در خیابان چهل‌ویکم» (۱۳۹۴) ساخته شده و در جشنوارۀ فجر گذشته نمایش یافته است.
این فیلم‌ها را می‌توان در چه ژانری دسته‌بندی کرد!؟ و فیلم «کلید» نیز از همین زمره است.  اگر فیلم خرس و خانه‌ای در خیابان چهل‌ویکم ادعا دارند که از واقعیت اقتباس شده‌اند، اما فیلم هایی همانند کلید چه ادعایی می‌تواند داشته باشد؟ ماجرای این فیلم ها که می‌دانیم فقط در ذهن سازندگانش می‌گذرد، به‌خصوص نویسنده فیلمنامه که خانۀ این فیلم بر ستون نوشته ی او بنا شده است.


یکی بر سر شاخ و بن می‌برید!
از همان زمان اکران «اجاره‌نشین‌ها» (داریوش مهرجویی/ ۱۳۶۶) زمزمه‌هایی به گوش می‌رسید که خانۀ این فیلم، نمادی از کشورمان است؛ خانه‌ای که طبقات مختلف آدم‌ها در آن زندگی می‌کردند و بهتر بگوییم که با یکدیگر می‌جنگیدند. سید مرتضی آوینی، در نقد فیلم «مادر» (علی حاتمی/ ۱۳۶۸) اشاره‌ای کرده بود که شاید این مادر، مام وطن باشد. و حدود سال ۱۳۷۲ بود که علی حاتمی اعتراف کرد که چنین قصدی داشته و البته جنجال برانگیز هم شد. فیلم «ما همه خوبیم» (بیژن میرباقری/ ۱۳۸۳) نیز به خانواده‌ای ریاکار می‌پرداخت که آن را نمادی از ایران کنونی گرفته بود و پسری به نام امید که حسن‌ظن ما را برمی‌انگیزد و در انتها می‌فهمیم که به او نیز امیدی نیست. فیلم «بهمن» (مرتضی فرشباف/ ۱۳۹۳) نیز یکی از این فیلم‌ها بود که کارگردانش در مصاحبه با سینماپرس به این موضوع اذعان کرد (سقوط «بهمن» یا سقوط «انقلاب بهمن»؟). فیلم «یک شهروند کاملاً معمولی» (مجید برزگر/ ۱۳۹۴) که بهمن ماه در جشنوارۀ فجر به نمایش درآمد نیز یک فیلم نمادین علیه جمهوری اسلامی است (نگاه نقد فیلم‌های روز دوم جشنواره: روزنامچه فجر ۳۴).
جاده‌ای که با فیلم هایی همانند «کلید» (۱۳۶۵) در سینمای کشورمان هموار شده‌ است الآن به یک اتوبان تبدیل شده و هر ساله فیلم‌هایی از این دست که علیه ملیت ما هستند یا همچون «روز مبادا» (فائزه عزیزخانی/ ۱۳۹۳) علیه دین اسلامند، ساخته می‌شوند. جالب است بدانید فرشباف و عزیزخانی، از شاگردان خصوصی جناب کیارستمی هستند.
وجود اختلاف‌ها در هر قومیت و کشوری، امری بدیهی است. اما سؤال اینجا است که آیا اختلاف‌ها باید به این صورت و بر علیه خودمان بروز کند؟ آیا برخی فیلمسازان باید اجازه داشته باشند به پشتوانۀ شهرت و اعتبارشان، وطن‌فروشی کنند؟! حمایت و تمجیدهای وافر حجت‌الله ایوبی (رئیس سازمان سینماییِ وزارت ارشاد اسلامی) از همین دست از فیلمسازان برای چیست؟ آیا ایشان آگاهانه از این کارگردان ها حمایت می‌کنند یا به‌طور منفعلانه با عینک فرانسوی‌ها به ایشان و فیلم‌هایش می‌نگرند؟ هر کدام که باشد مشمول پیگیری و استیضاح است. آیا وظیفۀ ما است که برای رئیس سینمای کشورمان شرح دهیم که فرهنگ و سیاست، تابع قومیت است و نسخه‌ای را که فرانسوی‌ها برای فرهنگ ما می‌پیچند به درد اجرا در کشور مسلمان ما نمی‌خورد؟! شاید هم مسئلۀ سهو و خطا در کار نیست و عامدانه و آگاهانه در بدو پذیرش مسئولیت در سازمان سینمایی، از کیارستمی و فرمان‌آرا دعوت شد که فیلم بسازند؟ خدا کند که اینطور نباشد. زیرا مریض را می‌توان بهبود بخشید اما تمارض کرده را نه!

نظرات

  • سلام ۱۳۹۵/۰۲/۱۹ - ۱۵:۵۲
    3 0
    عالی بود. خوشحالم که هنوز هم افرادی پیگیر و خستگی ناپذیری مثل شما هستند
  • توکل ۱۳۹۵/۰۲/۲۰ - ۰۰:۴۴
    3 0
    ما نفهمیدیم ربط دولت تدبیر و امید به کیارستمی چیست. اگر این دولت عاقل بود باید این کارگردان را محاکمه می کرد نه اینکه برای او فرش قرمز پهن کند.
  • ۱۳۹۵/۰۲/۲۳ - ۱۷:۴۱
    3 0
    اصولا موضوع فیلمهای دو لایه از دفثر فرح ثوسط کارگردانان شبه روشنفکر آغاز شد وۤۤۤۤۤۤبعد از انقلاب ادامه یافث.
  • مریم ۱۳۹۵/۰۳/۲۰ - ۱۵:۰۳
    3 0
    سلام خیلی جالب بود. استفاده بردم. خدای بزرگ نگه دار شما باشد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.