در قسمت های گذشته ابتدا در بخش وقتی صنعت سینمای ایران مدیون کودکان می شود؛ به زمینه های پیدایش حاکمیت رسانه ها در دنیای حاضر اشاره و به این موضوع پرداخته شد که یکی از مواردی که به تصورات ما از مفهوم کودکی شکل می دهد، فیلمهای سینمایی است. این فیلمها، تئوریهایی درباره اینکه کودکان چگونه باید باشند، ارایه میدهند و از این منظر، دیدگاه ها و جهانبینیهایی را شامل می شوند که هرگز تصادفی نبوده و یقینا به خودی خود به وجود نیامده اند. سپس در مطلبی با عنوان نقش مغفول مانده ی سینمای ایران در جامعه پذیری کودکان؛ سعی شد تا به آسیب شناسی این موضوع پرداخته شود که چرا با وجود اینکه گردانندگان نظام سلطه و کمپانیهای بزرگ سینمایی، به ویژه تولیدکنندگان انیمیشن، در طول چند دهه گذشته به استفاده از این ظرفیت واقف شده و با به کارگیری آن بهرههای بسیاری بردهاند، اما متأسفانه در ایران اسلامی علی رغم تمامی تلاشهای صورت گرفته، به این ظرفیت رسانهای تربیتی کمتر توجه شده است و در ادامه طی گزارشی با عنوان جولان رویای آمریکایی در دوران خلأ سینمای کودک ایرانی اسلامی؛ به این واقعیت اشاره گردید که کودکان افزون بر مدلهای زندگی واقعی، یک منبع غنی از مدلهای نمادین در فیلمهای سینمایی، برنامههای تلویزیون، تبلیغات، کتابها، کمدیها و مانند اینها در دسترس دارند؛ پس بایستی توجه داشت بیشتر کودکان بسیاری از انگیزشها، پاسخهای هیجانی و شیوههای جدید رفتار و سبک زندگی و ارزشهای خود را از طریق همین مدلسازی سینمایی و تلویزیونی فرا میگیرند. همچنین در بخش چهارم از این گزارش با عنوان سینمای کودک؛ از جشنواره های صوری تا استعدادهایی که شکوفا نمی شود؛ سعی گردید تا این موضوع تببین گردد که برای پیشرفت و بهبود وضعیت سینمای کودک و نوجوان، نگاه مسئولان دستاندرکار باید تغییر کند. باید سینما به عنوان یک موضوع جدی مطرح شود و به عنوان یک مقوله علمی- هنری و یک وسیله ارتباطی آن را تلقی کرد؛ پس اگر فقط توجه به سینمای کودک در یک دوره زمانی کوتاه به طور مثال در زمان یک جشنواره باشد، گرهای از مشکلات حل نمیکند و تنها سطح توقعات و انتظارات را بیشتر می کند و نهایتا طی مطلبی با عناوین سینمای کودک و سرگشتگی در دوراهی تخیل؛ مُهمل گویی یا حکمت نمایی؛ به این موضوع پرداخته شد که توجه و برنامه ریزی همه جانبه در راستای این مسئله که فیلم با کیفیت کودک داخلی داشته باشیم باید دغدغه شب و روز مسئولان شود؛ زیرا امروزه کشورهای قدرتمند جهان، نفوذ و استعمار خود را از طریق همین محصولات فرهنگی چون سینما بر جهان تثبیت میکنند و اکنون در ادامه مطالب یادشده، سعی می شود تا در این بخش ابتدا قصه، افسانه و اسطوره را به طور جداگانه تعریف شود تا نخست تفاوت هر یک مشخص شده و سپس کاربردشان در فیلمهای کودک مورد بررسی و توضیح واقع گردد.
معمولاً به آثاری که در آنها تأکید و حوادث خارقالعاده است، قصه میگویند. در قصه، محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه میگردد. حوادث، قصهها را به وجود میآورند و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل میدهند، بی آنکه در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشد. به عبارت دیگر شخصیتها و قهرمانها، در قصه کمتر دگرگون میشوند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگوناند. پس در این فیلمها قهرمانها جایگاه مهمی ندارند و آنچه مهم است حوادثی است که قهرمانهای داستان را هم با خود همراه میکند.
دوستان به مسئله قصهنویسی اشاره کردند. بله، من عقیدهام این است ما ضعیفیم. البته روح داستانسرایی در ایران ضعیف نیست؛ دلیلش هم داستانهای فردوسی و مولوی است. البته رمان به این شکلی که در اروپا و روسیه متداول بوده؛ بهخصوص در قرنهای نوزدهم و اینها که رمانهای برجسته و بزرگ نوشته شده؛ چنین چیزی را ما در ایران نداریم؛ اما استعدادش را داریم. من عقیدهام این است؛ اینطور نیست که ما استعدادش را نداشته باشیم. البته ما در شعر برجستگی داشتهایم؛ اما به این شکل در رمان، نه؛ لیکن به نظر من میشود. بعد از انقلاب هم یک کارهایی شده است؛ حالا در آن حد از اعتلا نیست که آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روی این زمینه کار کند و بنویسند، میشود. حالا بعضی از دوستان گفتند که قصه را برای سینما بنویسند. من نمیدانم، بیشتر از من شما واردید؛ آیا واقعاً باید قصه را برای سینما نوشت؟ خیلی از آثار بزرگ سینمایی که وجود دارد، از آثار کلاسیک و قصههای قدیمی گرفته شده است؛ معلوم نیست رمانی برای این خصوص نوشته شده باشد. حالا گیرم که آن هم باشد، ما اگر در مسئلهی داستان و رمان و داستانسرایی پیشرفت کنیم، این کار انجام میگیرد. آن وقت بیایید این موضوعات را به سینما بکشانید؛ خیلی برجستگی پیدا خواهد کرد. ما در زمینه جنگ هنوز خیلی کارهای نکرده داریم. (امام خامنه ای در دیدار جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون-۱۳۸۵/۰۳/۲۳) |
اما اسطوره یک نوع تاریخ مقدس را روایت می نماید و واقعه ای را بازگو می کند که در زمان اساطیری "آغازها" رخ داده بود. اسطوره روایت می کند که چگونه چیزی ایجاد شد و به وجود آمد. فیلمهایی که بر اساس اسطورهها ساخته میشوند عموماً برای کودکان جذابند. منظور از اسطوره میتواند یکی از موارد زیر باشد:
- رویدادی افسانه ای و سنتی درباره موجودی فوق بشر.
- داستانی درباره حوادثی که فاقد توجیه طبیعی و منطقی باشد.
- اعتقادی غیرقابل اثبات که فقط جنبه رمزآمیز و فوق بشری آن پذیرفته شده و درستی یا نادرستی آن مورد چون و چرا قرار نگرفته است.
- هرگونه داستان یا فکر ساختگی و تخیلی درباره اشخاص یا حوادث استثنایی و فوق طبیعی.
افسانه نیز در زبان رایج مردم، معمولاً قصهای سنّتی است که دارای پایگاهی تاریخی و نیمه تاریخی است؛ چنانکه در افسانه های رابین هود، شاه آرتور و هزار و یک شب میتوان دید. از این نظر میان اسطوره که مربوط به موجودات فراطبیعی و قدسی است و افسانه که مربوط به حقیقتی این جهانی ولی نیمه تاریخی و نسبتاً تخیلی است، تفاوت وجود دارد. افسانه روایتی درباره قهرمانان محبوب مردم، پهلوانان یا قدسیان است. شخصیتهای افسانه اگرچه این جهانیاند امّا از دنیای عادی نیستند. پس در فیلمهایی که بر اساس افسانهها ساخته میشوند، قهرمان بسیار مهم تلقی میشود.
در بیشتر فیلمهای کودک یا انیمیشنهای غیرایرانی، داستانهای کلاسیک یا اسطورهای تبدیل به فیلم میشوند و یا انیمیشنی را ایجاد میکنند که هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان بسیار جذابیت دارد. در واقع فیلمسازان از این داستانها و افسانههای عامیانه و اسطورهای به دلیل جاودانگی و ماندگاری و تأثیرگذاری فراوانی که دارند، استفاده میکنند. افسانهها و قصهها به دلیل شهرتی که دارند برای اکثر مخاطبان شناخته شده هستند و در نتیجه مخاطبان با آنها به راحتی ارتباط برقرار کرده، درک بهتری نسبت به آنها دارند و به راحتی میتوان به آنها اعتماد کرد و در تولید فیلم از آنها استفاده کرد.
محققان حوزه ادبیات کودک نیز اذعان دارند، در همه دنیا، هنرهای نمایشی نظیر تئاتر، سینما و انیمیشن از منابع ادبی نظیر قصهها و افسانهها استفاده میکنند تا بار محتوایی آثار خود را ارتقا دهند. به خصوص فیلمسازان علاقه ویژهای به ساخت فیلم از داستانهای کلاسیک کودکان دارند و تاریخ اقتباس سینمایی از رمانهای کودکان به شدت با تاریخ کلی صنعت فیلم تنیده شده است و بسیاری از نخستین فیلمها متکی به کتابهایی بودند که برای کودکان نوشته شده بود. لیکن فیلمسازان ما از این مهم یا غافلاند و یا کمتر به آن توجه میکنند در صورتی که ادبیات ما در زمینه قصهها و افسانهها و... بسیار غنی است. |
به این اعتبار مهم است فیلمسازان کودک و نوجوان ما به ادبیات داستانی و افسانههای بومی خودمان برای ساخت فیلم توجه داشته باشند، زیرا ادبیات داستانی و فولکوریک هر جامعه برگرفته از عقاید سنتی، اساطیر و افسانههای آن ملت است و بدون شک در فرهنگ و روحیه خودباوری آن جامعه به شکلی بنیادین تأثیر خواهد داشت.
از این روست که در هر جامعهای فعالیتهای بسیاری در زمینه تولید و خلق آثار هنری و ادبی با الهام از این آثار، صورت میگیرد ولذا اولویت آن است هنرمند ایرانی که فیلم کودک میسازد، با استفاده از ادبیات ملی و موضوعات آن، انعکاسی از دریافتها و ایدهآلهای خودش را نسبت به فرهنگ و باورهای جامعه، نه تنها برای مخاطب داخلی بلکه برای جهانیان به نمایش بگذارد و قهرمانی را الگوی فرزندان ایران کند که با ایران و ایرانی همخوان است.
بنده عقیدهام این است که اگر متولیان این کار را دنبال کنند، ما انشاءاللَّه آثار هنریای خواهیم داشت که در قله هنر ایرانی قرار بگیرد. اگر ما در تاریخِ خود مثلاً در یک نوعِ شعر، فردوسی را داریم؛ در یک نوعِ شعر، حافظ یا سعدی را داریم؛ گمان میکنم اگر ما بتوانیم این رشته را دنبال کنیم، در زمینه شعر یقیناً قله جدیدی به وجود خواهیم آورد؛ در زمینه قصه و رمان و داستان کوتاه و بلند هم یقینا قلههایی را به وجود خواهیم آورد؛ که البته ما در این زمینه هم از لحاظ تاریخی عقبیم؛ و همچنین در بقیه بخشهای هنری صاحب قله خواهیم بود و دستاوردش هم برای ملت ما تمامنشدنی است. (امام خامنه ای در مراسم بیست و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی- ۱۳۸۴/۰۶/۳۱) |
چنین فیلمهایی از طریق ارتباط مستقیمی که با کودکان برقرار میکنند به آسانی میتوانند مفاهیم بسیاری را به آنان منتقل سازند. شخصیتهای ساده و دوست داشتنی دنیای فیلمها برای مخاطب کودکشان به آسانی به عنوان الگو پذیرفته میشوند و کودکان سعی میکنند از رفتارها و برخوردهای آنان تقلید کنند. توجه داشته باشیم که در اغلب موارد شخصیتهای اسباب بازی و فیلم و انیمیشن، صورت اسطوره و قهرمان را برای کودکان پیدا میکنند. قهرمانی که واجد قدرتهای فوقالعاده و برتر است و میتواند کارهایی کند که دیگران از انجام آنها ناتوانند.
اما برای اینکه یک فیلمنامهنویس بتواند یک افسانه و قصه را به خوبی بپردازد و کارگردان بتواند آن را بسازد، باید مراحلی طی شود:
فیلمها برخلاف داستانهای مصور مجلات که ایستا و فاقد حرکت هستند، پویا بوده و متحرک می باشند و این در حالی است که اصولا سینما ابزارهای مادی خاص خود را برای بیان سینمایی در اختیار دارد؛ ابزارهایی ویژه که جملگی در سه رکن اصلی و اساسی نور، صدا و حرکت خلاصه می شوند؛ به عبارت دیگر صنعت سینما و بالاخص سینمای کودک از روشهای دیداری – شنیداری خاص خود برخوردار است که صد البته عدم توجه به آن اسباب دون مایگی یک اثر سینمایی را در ابعاد صنعتی، هنری و بالاخص رسانه ای، فراهم می نماید.
صنعت سینما در طول تاریخ خود کوشیده است تا تکنیک، زبان و شرایط دریافت را به کمال برساند تا جایی که با الزامات خیالپردازی سازگار شود. در جوامع غربی فضای ارتباط خیالی و داستانی، به فضای غالب تبدیل شده است و خیالپردازی یعنی همان چیزی که به موجب آن بیننده واداشته میشود تا نسبت به داستان و خیال برآمده از آن، واکنش نشان دهد و با آن همراه شود؛ فرآیندی که ما را تحت تأثیر قرار میدهد و موجب میشود تا با شخصیتها همذات پنداری کنیم، به آنها عشق بورزیم و یا از آنها متنفر شویم.
البته حرکت اصلی تولید فیلم برای کودکان بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد و این در شرایطی بود که در انگلیس شرکت فیلمسازی رنک اورگانیزیشن (Rank Organisation) اقدام به ساخت فیلم های کودک کرد و تا سال ۱۹۵۱ میلادی این حرکت منتهی به تاسیس و ایجاد بنیاد فیلم کودک (Children's Film Foundation) در این کشور گردید.
در این زمان فیلم به عنوان فُرم هنری برای کودکان همانند امروز در مرکز توجه قرار نداشت؛ بلکه مورد نظر این مسئله بود که فیلم های کودکان عاری از چه چیزهایی باشند. فیلم های کودکان محصولاتی تعالیمی بودند که در رشد و آموزش کودکان نقش موثر داشتند و از این رو این فیلم ها قصد نداشتند جنگ و خشونت و یا مصرف الکل را به تصویر بکشند؛ در این فیلم ها به مسائل جنسی به صورت مستقیم پرداخته نمی شد، چون کاملا غیرقابل تصور بود.
در این دوره، دو نوع ژانر در فیلم کودکان ارایه میشد: ژانر نخست داستانهای کارآگاهی که در آن کودکان همچون بزرگترها رفتار میکردند و مجرمانی که بی خطر و احمق بودند، دستگیر میکردند و دیگری بعدی فیلم های حیوانات است که در آن کودکان عواطف شان را در قالب موش، اسب، پرنده، گوزن، خرگوش، سگ و گربه نشان میدادند. البته این دو ژانر در ادبیات داستانی کودک نیز محبوب هستند اما مشکلی که در رابطه با فیلمهای کودکان وجود دارد آنکه جنبه های تعلیمی اغلب بیش از لذت داستانی است.
البته همچنان بر سر این مسئله چالش وجود دارد که آیا فیلمهای کودک موفق باید فیلمهایی باشند که کودکان آنها را تحسین میکنند، یا فیلمهایی باشند که هم کودکان و هم بزرگسالان آنها را تحسین میکنند و یا فیلمهایی باشند که بزرگسالان لزوما تمایلی به دیدنش ندارند اما مایلند که کودکان از آنها لذت ببرند. گفتنی است که کودکان هر چه بزرگتر میشوند، خود بیشتر و بیشتر به جستوجو میپردازند و در این میان بزرگسالان ممکن است به ذائقه کودکان و آنچه در مورد فیلم و فرهنگ دوست دارند، فکر کنند اما این ذائقهها نمایانگر انتخابهایی مستقل بزرگسالان هستند و در نهایت یکی از مسیرهای رشد کودکان خواهند بود.
بزرگسالان وقتی میخواهند درباره کودکی و اقتضائات آن فکر کنند دو چیز را مد نظر قرار میدهند و در این میان غالب فیلمسازان نیز از قاعده مذکور مستثنی نیستند: اول کودکی خودشان و دوم کودکیهای فرزندانشان یا بچههای دیگری که میشناسند. در واقع، یادآوری کودکی شخصی، پایه تعریف فیلمسازان از کودکی میشود اما آنچه در اینجا بسیار قابل ملاحظه است آنکه یادآوری واقعیت همیشه با خود واقعیت تفاوت دارد. بزرگسالان همواره تمایل دارند تا با حسی ناشی از نوستالژی و عطوفت به سالهای اولیه زندگیشان بنگرند.
در برداشت عامه، سالهای معصومیت کودکی، سالهایی شادمانه و سرشار از سادگی، خودانگیختگی و زیبایی و به عبارتی بهترین سالهای زندگی هستند؛ سال هایی که طی آن، دردهای کودکی "احساس عدم امنیت، تردید و تنهایی" گرچه به رسمیت شناخته میشوند ولی گذر سالیان، خاموششان میکند.
بنابراین، بدیهای کودکی غالباً در خاطرات جادویی آن ایام خاص، فراموش میشوند و این انگاره نوستالژیک کودکی، به درونمایه مهم فیلمهای محبوب کودکی در اوایل دهه ۱۹۴۰ میلادی بدل شد و این نگاره همانی است که در نگاه فیلمسازان کودک کماکان از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ آن هنگام که در فیلمها، جهان کودک از طریق بازیها و اسباببازیها و عدم درک مادیات از سوی او بازنموده میشود که این آشکارا دال بر معصومیت اوست.
یکی از آشکارترین راه های نمایشی کردن معصومیت که پیش از آن هم با موفقیت بسیار در کتابهای عامه پسند و ملودرام های صحنه ای به کار رفته بود تمرکز بر آسیب پذیری کودک از طریق قراردادن او در موقعیتی خطرناک است. فیلمساز کودکی را به تصویر میکشید که بییار و یاور و در معرض خطر است و تمامی تعلیق و پیرنگ داستان ها، پیرامون نجات او شکل میگیرد.
بر این اساس اگر ساختار بسیاری از فیلمهای کودک را بررسی کنیم تقریباً به چنین الگوی واحدی میرسیم. در اغلب این فیلمها، نجاتبخش کودکان بزرگسالان هستند و کودک برای نجات باید بر آنها تکیه کند. کودک در این نوع فیلم ها قهرمان نیست، بلکه منجی و قهرمان نهایی فیلم بزرگسالی است که به کمک او می شتابد.
ادامه دارد...
ارسال نظر