چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۲۳

هزارپاهایی که آفت فرهنگ جامعه اند/ وقتی ولنگاری در سایه ناکارآمدی مدیران به اضمحلال فرهنگی می رسد!

هزارپاهایی که آفت فرهنگ جامعه اند

سینماپرس: بخشی هایی از جامعه به طنزهای لوده و سخیف معتاد شده اند، چون جامعه ای که به علت ناتوانی مدیران فرهنگی امنیت روانی اش توسط سینما و تلویزیون مخدوش شده و با مفاهیمی چون نشاط، بهجت، امید و توکل ناآشناست، در زمان بروز دشواری های اقتصادی چاره ای جز پناه بردن به فیلم های سخیف روی پرده ندارد؛ اما سوال بی پاسخ آن است که مدیران سینمایی چطور می توانند از کارنامه و عملکرد خویش دفاع کنند؟

مسعود نفری / بیش از دو دهه قبل امام خامنه ای در جایگاه راهبر انقلاب و نظام اسلامی، در بیاناتی پیرامون رشته های مختلف هنری فرمودند: «ملتی که سینما ندارد، مثل انسانی است که زبانی از زبان های مورد تفاهم و تکلم را بلد نیست. فرض بفرمایید کسی که در کشور ما، همه لهجه های محلی زبان های ایرانی را بلد است، این فرد، گستره فهم و تعاطی افکارش نسبت به کسی که بلد نیست، چقدر زیاد است. با همه حرف می زند، با همه تفاهم می کند، به همه تفهیم می کند و از همه می گیرد یا کسی که زبان های غیر ایرانی را بلد است؛ با کسی که بلد نیست، چقدر تفاوت دارد؟ لغت هنر هم همین است. کسی که از تئاتر، نقاشی، عکس یا شعر چیزی نمی فهمد، راه های معرفت به رویش بسته است. ملتی که هر کدام از اینها را ندارد، دریچه ای به روی او بسته است. در این زمینه ها حتی در زمینه هایی که بومی است  هیچ رشدی در آن روز نکرده اند. کسانی که اهل فن هستند می دانند. ... بنابراین آنچه که برای کشور ما و برای عناصر فرهنگی مهم است، گسترش کیفی فرهنگ است. ... وقتی که یک کار نو و وسیعی در سطح کشور انجام گرفت، آن وقت می شود خرسند، راضی و امیدوار بود که گردونه فرهنگی به راه افتاده است.(بیانات در دیدار نویسندگان و شعرا در مجتمع فرهنگی هنری ارومیه - ۱۳۷۵/۶/۲۸)»

امروز پس از گذشت بیست سال به وضوع می توان مشاهده کرد راه های معرفت به روی ملت ایران بسته است، چرا که این ملت سینما، تئاتر، نقاشی، عکس و ... ندارد و زبان اصیل این هنرها را نشناخته و تولیدات قابل قبولی در این حوزه ها جهت عرضه به ملت های دیگر ندارد. جای تردید نیست که ملت ایران، ملتی است که فاقد سینماست، چرا که بر پرده داشتن تولیداتی چون نهنگ عنبر۲، گشت ۲، آینه بغل، ۵۰ کیلو آلبالو، اکسیدان، خالتور، تگزاس و ... به معنای داشتن سینما نیست؛ سینمای اصیل و کار با کیفیت هنری هیچ جایگاه قابل توجهی در تولیدات سینمایی ایران ندارد، و بنابراین نمی توان از مخاطبی که به تماشای لوده بازی های سخیف عادت کرده، انتظار فهم سینما و هنر اصیلی که او را دعوت به اندیشه و تعالی کند، داشته باشد. نگاهی به یک فیلم پرفروش این روزهای گیشه نشان می دهد که ایران و ایرانی سینما ندارد و لذا راهی از راه های معرفت بر روی آن بسته است.  

پس از موفقیت فیلم های سینمایی نهنگ عنبر ۱و۲ در گیشه سینماها، کارگردانان دیگری نیز به سراغ ایده این فیلم رفتند و از آنجا که در سینما هم مانند بسیاری از عرصه ها کپی کاری حاکم است، دیری نپائید که سینماگران به تصویرسازی از دهه های نوستالژیک ۵۰ و به ویژه ۶۰ روی آوردند و با انتخاب رضا عطاران به عنوان نقش اصلی فیلم خود سعی در تکرار موفقیت نهنگ عنبر نمودند. رفته رفته فرمول جدیدی در سینمای کمدی ایران شکل گرفت و فیلمسازان با بهره گیری از عطاران در فیلم هایی که داستان آن در دهه های ۵۰ و ۶۰ می گذشت و با اندک تغییری در کاراکتر وی، او را در موقعیت های متفاوت گذاشته و البته یک بازیگر زن خوش برورو نیز در کنارش قرار  دادند تا در گیشه رکوردها جابجا شود. در این میان اصلا مهم نیست که قصه سیر مشخصی داشته باشد و افراد با این دید که عطاران خودش یک قصه است، به سراغ ساخت فیلم می روند.

مصادره ی مهران احمدی و هزارپای ابوالحسن داوودی نمونه های در دسترس این قبیل فیلم ها هستند که به فاصله کوتاهی از یکدیگر ساخته شدند و قطعا با روند گیشه محوری سینمای ایران، مخاطب ایرانی در سال های آتی نمونه های بیشتری از این جنس آثار مشاهده خواهد کرد. فیلم هایی که صرفا با هدف فروش در گیشه ساخته می شوند و اساسا محتوایی قابل اتکا جهت عرضه ندارند، فیلم هایی که با محوریت شخصیت هایی چون عطاران ساخته شده و ترویج گر لودگی و زندگی پوچ و بی هدف در میان نوجوانان و جوانان هستند. بر کسی پوشیده نیست که امروز برای گروه هایی از جامعه در تمام رده های سنی به ویژه نوجوانان و جوانان؛ تلاش، تفکر، مطالعه، آرمان، هدف، پویایی و ... اساسا موضوعیت نداشته و ادراکی از آن وجود ندارد، در مقابل اما علاقه وافری به تماشای فیلم ها و سریال های طنز و در واقع لودگی های سخیف و بی محتوا، تماشای ویدئوهای بی ارزش به ویژه دابسمش و یا مطالعه پست های طنز و جوک های رکیک و جنسی در شبکه های اجتماعی به چشم می خورد و قطعا در این بین نمی توان نقش افرادی چون عطاران و مدیران فرهنگی در صداوسیما و ارشاد و سینماگرانی که به وی پروبال دادند را در شکل گیری این فاجعه اسفبار فرهنگی نادیده گرفت.

از مخاطبانی که پای چنین آثاری تربیت می شوند به هیچ وجه نباید انتظار نگاه آرمانی، زندگی با هدف، تلاش و پشتکار و ... داشت چرا که از امثال عطاران تنها یاد گرفته اند که همه چیز را به سخره گرفته و تنها به دنبال خندیدن و مسخره بازی باشند. همان طور که اشاره شد آخرین نمونه از این سلسله فیلم ها، هزارپا ساخته ابوالحسن داوودی است که این روزها بر پرده سینماها به نمایش گذاشته شده است.

سینمای ایران در سال های اخیر جولانگاه فیلم هایی با محتوای نامناسب و بعضا مخرب بوده، آثاری که به راحتی ارزش را به ضد ارزش و ضد ارزش را به ارزش تبدیل کرده و با هنجارشکنی های اخلاقی و سیاسی مردم را به خنده واداشتند؛ برای مثال در فیلم مصادره به عنوان پرفروش ترین فیلم اکران نوروزی سال جاری، نمونه های مشخصی از شوخی های اروتیک و تکه اندازی های سیاسی در متن و زیرمتن آن قابل مشاهده است که می تواند اثرات جبران ناپذیری بر روی خانواده ها داشته باشد به خصوص اینکه برخی خانواده ها با فرزندان خود به سینما ها می روند. اگرچه نباید از وجود شوخی های جنسی در این فیلم تعجب کرد، چرا که مصادره حول بازی عطاران ساخته شده و بر اساس مدل کاری سال های اخیر این بازیگر، یک زن خارجی بی حجاب و فضای خارج از کشور برای تکمیل شیرین کاری های وی نیز در آن وجود دارد.

مهران احمدی، کارگردان مصادره که اتفاقا در مصاحبه هایش اذعان داشته مفهوم خانواده برایش جایگاه والایی دارد، در فیلم هزارپا نیز به عنوان بازیگر دیده می شود. احمدی در سال های گذشته اغلب به عنوان بازیگر فعالیت داشته و در تعدادی از آثار عهده دار برنامه ریزی و دستیاری کارگردان بوده، به خصوص در فیلم های عبدالرضا کاهانی، سردمدار کمدی های سخیف، هم به ایفای نقش پرداخته و هم دستیار کارگردان یا مدیر تولید بوده است. احمدی، حالا و با ادامه تولید این جنس آثار مخرب در سینمای ایران، با نقش آفرینی در فیلم هایی مانند هزارپا و ساخت مصادره فعالیت خود را ادامه می دهد، فیلم هایی که در آن فرهنگ غالب جامعه و مفهوم خانواده به شکل مستقیم و غیر مستقیم نشانه رفته است.

شاید بتوان گفت کاهانی آغازگر ساخت این مدل از فیلم های کمدی بود. سینمای کاهانی با فیلم "اسب حیوان نجیبی است"  آغازگر این سبک کمدی سخیف، ضداخلاقی و مخرب در سینمای ایران بود. فیلمی که در آن دزدی، شراب خواری، شوخی های جنسی و دزدی های مختلف و ... به وضوح در متن فیلم وارد شد و شاکله اصلی قصه را تشکیل داد و با بهره گیری از عطاران در نقش اصلی، آن را برای مخاطب خود ملموس تر کرد. مفاهیم و ابزاری که کاهانی در اولین اثر کمدی خود به کار گرفت، اکنون در آخرین فیلم ابوالحسن داوودی هم دیده می شود؛ البته کاهانی در آثارش سعی  کرد ژانر من درآوردی فانتزی ایرانی درست کند و لحن ابزورد به قصه های خود بدهد که به گفته منتقدان کاملا در این امر شکست خورد و حتی در اثری چون  "بی خود و بی جهت" که کاملا فاقد محتواست، شاهد اتفاقاتی بدون هیچ رابطه علت و معلولی و یک پایان بی سرانجام در قصه هستیم.

اما شاید هیچ کس تصور نمی کرد روزی در سینمای اخلاق محور و محتوامدار ایران فرا برسد که فیلمی خالی از هرگونه محتوا در آن ساخته شود و از قضا این اثر متعلق به کارگردان پر مدعای آن ابوالحسن داوودی باشد که همواره در طی سالیان اخیر طلبکار بوده است و حتی به وضعیت فیلم های کمدی سخیف هم اعتراض داشته و حالا خود یکی از سازندگان این دست فیلم هاست که به جرئت می توان گفت بدترین آن ها نیز هست. فیلم هزارپا که فیلمنامه آن توسط گروهی سه نفره نوشته شده، از معدود فیلم های داوودی است که توسط خود او به نگارش در نیامده که این در نوع خود جالب توجه است و به نوعی اولین کار سفارشی داوودی محسوب می شود؛ از آن جهت که داوودی کار خود را با فیلمنامه نویسی حرفه ای شروع کرده و بعد به کارگردانی روی آورده است.

البته رضا رخشان، تهیه کننده هزارپا پس از نگارش فیلمنامه توسط گروه نویسندگان اقدام به انتخاب کارگردان کرده است، تهیه کننده ای که ادعا دارد فیلمنامه استاندارد از هر چیز دیگری برایش مهم تر است، ولی به راستی آیا فیلمنامه هزارپا که کارگردان و تهیه کننده ای حساس به فیلمنامه دارد و سه نفر مسئول نگارش آن بوده اند، در واقعیت فیلمنامه ای استاندارد و اصولی است؟

هزارپا در ۳ هفته به فروشی بیشتر از فروش مصادره در ۱۹ هفته و فروش ۱۴ هفته­ای تگزاس دست پیدا کرد و این یعنی ولنگاری فرهنگی در حال نزدیک شدن به اضمحلال فرهنگی است.

از هر زاویه ای که به فیلم هزارپا نگاه می کنیم هیچ محتوا و پیام ملموسی در آن مشاهده نمی کنیم، حتی محتوای نامناسبی که حداقل بتوانیم آن را به تیغه نقد بسپاریم؛ انگار داوودی و تیمش هم از میانه های راه فهمیده اند هدفی جز فروش بیشتر در گیشه ندارند و با نزدیک شدن به پایان فیلم، وقت خود را بیشتر از این هدر نداده و حتی از مفاهیم ضد اخلاقی اثر مثل فروش مشروب و تمسخر جانبازان فاصله می گیرند. کارگردانی که همیشه خود را در حوزه مسائل اجتماعی دغدغه مند معرفی می کرد حالا شأن خویش و سینمای ایران را تا این حد پایین آورده و فیلمی کاملا تجاری ساخته که از چینش بازیگران و عواملش تا نحوه تبلیغاتش، هدفی جز اغوای مردم در آن به چشم نمی خورد و حالا می فهمیم که چرا داوودی علیرغم اصرار داروغه زاده، دبیر جشنواره فیلم فجر، مخالف حضور هزارپا در این جشنواره بود.

هزارپا برای تمام عواملش چند گام رو به عقب است، حتی جواد عزتی که این روزها سوپراستار بلامنازع سینمای ایران است. جواد عزتی در این کار فقط ابزاری برای فروش بیشتر فیلم است، به طوری که با حذف شخصیت منصور با بازی او هیچ خللی به خط اصلی فیلمنامه وارد نمی شود؛ گویا تهیه کننده با پیشنهاد به تیم نویسندگانش یا حتی کارگردان فقط سعی داشته با زوج سازی عزتی و عطاران مردم را برای تماشای هزارپا ترغیب کند.

هزارپا داستان رضا و منصور دو دله دزد در اواخر دهه شصت را روایت می کند، یکی از پاهای رضا(عطاران) به علت نقرس مصنوعی بوده و هنوز ازدواج نکرده است. او که از طریقی متوجه شده دختری پولدار(سارا بهرامی) که مدیر آسایشگاه جانبازان است، نذر کرده تا با یک جانباز ازدواج کند؛ سعی دارد با وانمود کردن خود به عنوان جانباز به او نزدیک شود. البته در تمام تلاش های عطاران برای نزدیک شدن به دختر نقش جواد عزتی نامشخص است. گویی عزتی درگیر کارهای دیگرش در سینما بوده و زیاد فرصت نمی کرده در داستان حضور داشته باشد؛ صد البته که میزان حضورش هم برای سازندگان مهم نبوده و فقط همین که نام او در پوسترها در کنار عطاران باشد، برای ایشان کافی بوده است.

اما آن چیزی که هزارپا را عجیب ترین اثر کمدی سال های اخیر می کند، فیلمنامه شلخته و نامتجانس آن است، فیلمنامه ای که حتی برای انگیزه های شخصیت هایش هم ارزش قائل نیست؛ به نوعی که سارا بهرامی که خواهر شهید و از خانواده ای متمول است و قصد داشته با فردی جانباز ازدواج کند، در پایان فیلم علیرغم اینکه می فهمد رضا یک دزد است، به او جواب مثبت می دهد و حتی بیشتر از رضا به ازدواج با او علاقمند است و مخاطب سرگردان می ماند که این واقعا همان فردی است که نذر کرده با یک جانباز ازدواج کند؟

 ضعف دیگر فیلمنامه هزارپا بی سرانجام و مبهم گذاشتن اتفاقات داستانی در طول قصه است، به طوری که در سکانسی که شخصیت رضا قرار است توسط گروه تروریستی منافقان به قتل برسد، با ماشین به پایین دره می افتد و در سکانس بعد او را در خانه، صحیح و سالم کنار منصور(جواد عزتی) می بینیم. از این دست اشکالات و شلختگی ها در طول قصه زیاد بوده و این فقط گوشه ای از احترام سازندگان هزارپا به شعور مخاطبانشان است.

هر اثر هنری در هر قالبی و هر هنرمندی در هر قاموسی، به دنبال رساندن پیامی به مخاطبانش است اما به راستی مخاطبان هزارپا بعد از پایان آن، از این فیلم چه پیامی گرفتند یا اگر از آن ها بپرسیم که فکر می کنید کارگردان قصد داشت چه مطلبی را در قالب این فیلم بگوید، جوابی دارند؟

نکته ای که نباید از آن غفلت داشت این است که اعراض سینمای کنونی ایران از محتوا و پیام نه تنها از سرِ ناتوانی و ضعف، بلکه شاید حتی عامدانه باشد. مخاطبان سینما در دهه گذشته ناچار شدند از بین آثار سینمای اجتماعی تحت ژانر نکبت با انواع سیاهی ها و تلخی هایش و آثار کمدی سخیف با محتوایی نازل یکی را انتخاب کنند که انتخاب نیز انجام گرفت و سینماگران در سوق دادن تماشاگران به ویژه نوجوانان و جوانان سینمارو به سوی سینمایی بی محتوا، پوچ، فاقد کیفیت هنری اصیل و ... موفق عمل کردند. بنابراین نتیجه این شد که امروز بخشی از مخاطبان ثابت سینماها را افرادی تشکیل می دهند که اتلاف وقت، بیهودگی، پوچی، بی هدفی و الکی خوش بودن به جزیی از سبک زندگی شان تبدیل شده است. اما آیا این یک روند اتفاقی بوده و بی عرضگی و ناتوانی نویسندگان و کارگردانان سبب بروز آن شده یا رقم خوردنش عامدانه بوده است. درباره هزارپا نیز به همین ترتیب است، آیا ابوالحسن داوودی که خود دستی بر نوشتن فیلمنامه دارد، از ضعف های فیلمنامه هزارپا آگاه نبوده و اعتبار هنری خود را صرف فیلمنامه ای ضعیف کرده است؟

از نکات دیگر هزارپا این است که جنس نگاه به جانبازان در فیلم بیشتر از هر چیز دیگری مخاطبان را شگفت زده می کند، جانبازانی که به هیچ کدام از دلاوران صبوری که در طول این سال ها مشاهده کردیم، شبیه نیستند. جانبازان شیمیایی که دغدغه آن ها سیگار کشیدن در آسایشگاه است، برای فریب مسئول آسایشگاه قرآن به دست می شوند و معلوم نیست اصلا با این وضعیت جسمی و روحیشان در آسایشگاه چه کار می کنند؟ از طرف دیگر یک آدم درست بین این جانبازان پیدا نمی شود و در انتخاب بازیگران و گریم جانبازان هم که شاهکار کارگردان هویداست، به نوعی که گویا هنرور های معرفی شده توسط عطاران و علاقمندان به بازیگری که پشت صحنه حضور داشتند را بدون گریم خاصی به عنوان جانباز جلوی دوربین فرستاده اند.

از همه این ها که بگذریم به ادعای جالب آقای کارگردان می رسیم که در مصاحبه ای گفته اند: «ما سعی کردیم کف سلیقه مردم را تغییر دهیم و به راه فیلم های دیگر کمدی سال های اخیر نرویم»، اما با نگاه به فیلم دو ساعته هزارپا دقیقا همان شوخی های جنسی و گزنده که در فیلم های کمدی سال های اخیر رواج دارد، مشاهده می کنیم، از سکانس اولیه سرقت تا سکانس مداوای رضا در بهداری و حتی سکانس ریختن مشروب در باک بنزین؛ که البته در فیلم هایی که رضا عطاران در آن ها بازی می کند، امری طبیعی و بدیهی است؛ چرا که عطاران به این موضوع که برای خنداندن مخاطب از هیچ کاری مضایقه نمی کند، بارها اشاره کرده است.

 هزارپا از نظر کارگردانی نیز لنگ می زند، و چنین ضعف هایی را می توان در کات های بی موقع و مبتدی داوودی که حتی مخاطبان عام و سطحی سینما را هم آزار می دهد و البته قاب بندی هایی که کاملا سرسری شکل گرفته بودند، مشاهده کرد؛ برای مثال در سکانس فریب ماموران کمیته به وضوح این ضعف های تکنیکی به چشم می خورند.

هزارپا مانند سایر کمدی های نازل حاکم بر سینمای ایران برای رده سنی کودک و نوجوان مناسب نیست و در آن نمی توان نه حتی یک شخصیت الگو، بلکه یک شخصیت مناسب پیدا کرد و در طول داستان با هنجارشکنی های متفاوتی مثل فروش مشروب مواجه ایم و حتی ارزش های والای جامعه مثل جانبازان و ایثارگران مورد تمسخر قرار می گیرند. جدا از اینکه چنین آثار مبتذلی اساسا نباید اجازه ساخت بگیرد، در مرتبه بعدی باید درجه بندی سنی مناسب برای اکران آن ها تبیین شود تا خانواده ها به گمان فیلم مفرح فرزندان خود را به سینما نبرده و برای تخریب روحی کودکان خود هزینه نکنند؛ موضوعی که تقریبا در هیچ یک از فیلم های کمدی و غیرکمدی سینمای ایران به آن توجه نمی شود. در صورتی که در کشورهای دیگر به نظام رده بندی سنی فیلم های سینمایی توجه ویژه ای دارند ولی در سینمای ایران بدون هیچ فرآیند علمی صرفا برای فریب مخاطبان و افراد دغدغه مند برای اکران بعضی از فیلم ها استفاده می شود.

اما آنچه از هزارپا و تاثیرات آن مهمتر است، همان است که در آغاز سخن مورد اشاره قرار گرفت: «کسی که از تئاتر، نقاشی، عکس یا شعر چیزی نمی فهمد، راه های معرفت به رویش بسته است. ملتی که هر کدام از اینها را ندارد، دریچه ای به روی او بسته است.»، و متاسفانه امروز راه های گوناگون معرفت بر ملت ایران بسته است. شرایط امروز جامعه خود گواه این مطلب است، شرایطی که نشان می دهد گویی مفاهیمی چون توکل، رزاقیت پروردگار، ایثار، همدلی، مدارا، وحدت، امید، تلاش، منافع ملی، تعاون، مسئولیت پذیری اجتماعی و ... برای بسیاری از افراد جامعه، گنگ، ناشناخته و بی معنی است. افرادی که به راحتی برای کسب منفعت های شخصی، افزایش یا حفظ سرمایه های فردی، ترس از آینده و مواردی از این دست اقدام به سوراخ کردن کشتی جامعه نموده و از کسب سودهای فردی به رضایت باطنی می رسند؛ افرادی که به سهولت اقدام به احتکار یا گرانفروشی کرده و خود را نه تنها ملامت نکرده بلکه حتی محقّ می دانند.

آیا برای این افراد معرفت و ابواب معرفت معنایی دارد؟ آیا چنین افرادی قادر به درک کیفیت آثار هنری هستند؟ آیا رسیدن به چنین جامعه ای ماحصل تربیت سینمای ایران و محتوای مبتذل و سخیف پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران از جمله هزارپا نیست؟

آیا متولیان امر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت نظارت و ارزشیابی این وزارتخانه، مدیران تلویزیونی، اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... حاضرند به جامعه توضیح دهند که بالغ بر صد ها میلیون ساعت از عمر جامعه که در دهه گذشته صرف تماشای فیلم های سینمای ایران به خصوص فیلم های کمدی نازل شده، چه فوایدی برای جامعه و مخاطبان این آثار داشته است؟

رسالت سینما در جمهوری اسلامی تنها مشغول کردن افراد و ایجاد غفلت از زندگی جاری برای آنهاست؟ آیا اثری از احترام به والدین، حیامندی، تشویق به کار و تلاش و تولید، ترویج علم آموزی، تقویت روحیه وطن دوستی، ارتقای روحیه تحمل مخالف، ترغیب به حفظ محیط زیست، حفظ حرمت ها و هنجارهای جامعه، دعوت به کتابخوانی و مطالعه، تقویت شجاعت، اعتماد به نفس و بلندهمتی، نمایش زندگی بانشاط، پرامید، سالم و پویا  و ... در پرفروش ترین فیلم های یک دهه گذشته دیده می شود؟ اگر دیده شده چرا امروز وضعیت جامعه چنین است و اگر چنین نبوده، پس میلیون ها نفر- ساعت از عمر جامعه صرف تماشای چه چیزی شده است؟ همین که مردم به سینماها رفته و صحنه های آشکار جنسی یا توهین های علنی به مقدسات اسلامی را روی پرده ها نمی بینند، کافی است؟

فیلم های پرفروش سال های اخیر به جز ترسیم لهو و لعب و زندگی کم مایه و پوچ آیا آورده ای برای جامعه ای که درگیر انواع مشکلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و .. است، داشته اند؟ اگر سینماگران رسالتی برای خود قائل نیستند، آیا مراقبت از قلب و ذهن افراد جامعه رسالت مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی هم نیست؟ میلیون ها ساعت عمر تلف شده از انسان مسلمان ایرانی و جامعه به پای محصولات فرهنگی مضّر و ناسالمِ را چه کسی باید پاسخگو باشد؟ اتلاف میلیون ها نفر-ساعت عمر از انسان های جامعه با سرگرم کردن آنها با فیلم هایی که نه تنها محتوای سالم بلکه در مواردی محتوای آلوده دارند، خلاف منافع ملی و امنیت ملی نیست؟

البته که مردم نیاز به خنده و تفریح دارند، اما هجوم فیلم های لوده بر پرده ی سینماهای جمهوری اسلامی به گونه ای است که گویا مردم عقده خندیدن دارند! نباید فراموش کرد که رسانه ها و در صدر آنها سینما و تلویزیون، آرامش روانی مردم را از بین برده و امنیت روانی جامعه را مختلف کردند و حال به جای آنکه سعی در گسترش آرامش روانی در جامعه داشته باشند، از طریق فیلم های طنز سخیفی که حکم مخدرهای موقتی دارند، نشئه ای زودگذر برای مخاطب ایجاد می کنند. گزاف نیست اگر گفته شود بخشی هایی از جامعه به طنزهای لوده و سخیف سینمایی و تلویزیونی معتاد شده اند و مگر این گناه کوچکی است که مدیران فرهنگی با غفلت از عملکرد ساختارهای معیوب و دفاع همیشگی از آنها، سبب بروز چنین پدیده هایی در جامعه شده اند. به همین علت است که در یکی از بدترین دوره های اقتصادی در سال های اخیر یک فیلم کمدی رکورد فروش را می شکند! چون جامعه ای که امنیت روانی اش توسط سینما و تلویزیون مخدوش شده و با مفاهیمی چون نشاط، بهجت، توکل، امید و پویایی ناآشناست، چرا که مدیران فرهنگی از تزریق این مفاهیم به فرهنگ غالب جامعه ناتوان بوده اند؛ در زمان بروز دشواری های اقتصادی چاره ای جز پناه بردن به فیلم های سخیف روی پرده ندارد به امید آنکه ساعتی را به تخدیر روحی گذرانده و از دنیای بیرون غافل شود.

اما سوالی که در میان همچنان بی پاسخ می ماند این که است مدیران فرهنگی بیست سال گذشته جمهوری اسلامی چه فعالیتی در جهت گسترش کیفی فرهنگ به طور موثر و کارا انجام داده اند؟ به جز دادن آمار و ارقام کاغذی، به جز تفاخر به معدود آثار تولید شده در دایره هنر انقلاب که آن هم به همت هنرمندان  انقلابی متعهد و گه گاه با کارشکنی مسئولان ساخته شده اند، به جز تکرار بعضا ریاکارانه بیانات رهبری انقلاب؛ به واقع دور از لفاظی  و فرافکنی و هوچی گری، چطور می توانند از کارنامه و عملکرد خویش دفاع کنند؟ عملکردی که نتیجه آن نه ولنگاری، که اضمحلال قوام فرهنگی جامعه  و از دست رفتن امنیت روانی، نشاط، پویایی، امید، مقاومت، سلحشوری، همدلی، ایثار، تعاون، وحدت، حیا، عفت و سایر مولفه های برجسته فرهنگ خودی است؛ عملکردی که نتیجه آن تولید هزارپا و ۱۶ میلیاردی شدن آن در کمتر از یک ماه است.

نظرات

  • باقر ۱۳۹۷/۰۵/۲۱ - ۱۰:۳۹
    0 0
    وقتی پول حرام وارد سینما شود خروجی آن بهتر از این نخواهد بود

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.