به گزارش سینماپرس، خبرنگاری از آن دست شغلهایی است که تا عاشق نباشی نمیتوانی در آن دوام بیاوری. استرس، خستگی و پیگیریهای مداوم از جمله آفتهایی است که درگیر این شغل است و خیلیها را همان اول راه پشیمان میکند. حالا فکر کنید در وانفسای این سختیها و درست و درمان نبودن وضعیت بیمه خبرنگاران و حقوق و خیلی چیزهای دیگر، یک خانواده عاشق این کار شوند. کاری که نه شب دارد و نه روز! و جمعکردن اعضای این خانواده حتی برای یک دورهمی ساده چقدر میتواند سخت باشد!
اما خانواده «چخماقی» این سختیها را به جان خریدهاند. مادر آنها «فریده فرخینژاد» گوینده قدیمی اخبار تلویزیون است، پدرشان آقای علیرضا چخماقی از دور دستی بر آتش دارد و بیشتر مشغول کارهای گرافیکی است. محمدحسین و محسن هر دو در کارهای فرهنگی و هنری و مشغول هستند و زینب و زهرا هم هردو خبرنگارند و تصویرشان را زیاد در قاب تلویزیون دیدهاید.
همه این ویژگیها بهانهای شد تا خانم فرخینژاد و خواهران چخماقی را دعوت کنیم و گپوگفتی با آنها داشته باشیم.
** خانم فرخینژاد شما کار حرفهای را از کجا شروع کردید؟
فرخینژاد: در ابتدا روز خبرنگار را به شما عزیزان تبریک میگم و از اینکه ما را دعوت کردید نیز تشکر ویژهای دارم. قبل از اینکه وارد دنیای خبر بشم هیچ ذهنیتی درباره این حوزه نداشتم و خیلی اتفاقی پا به این حیطه گذاشتم. یک اتفاق باعث شد که وارد حوزه خبر بشوم. سالی که انقلاب شد بعد از گرفتن دیپلم و یادگیری فنونی مثل خیاطی و ماشین نویسی، هنوز شروع به کار نکرده بودم که جنگ شد و ما را از آبادان به بندرعباس فرستادند.
زمانیکه به بندرعباس رفتیم و در آنجا ساکن شدیم یکی از دوستان مرا به صدا و سیمای خلیج فارس دعوت کرد و تست گویندگی دادم و در حالیکه ۱۹ سال سن داشتم، در واحد خبر صدا و سیمای بندرعباس در سال ۵۹ استخدام شدم. بعد از استخدام در سیمای بندرعباس به ما گفتند که هر کدامتان باید یک حوزه را انتخاب کنید و من نیز حوزه گویندگی و خبر را انتخاب کردم.
**چه زمانی ازدواج کردید؟
فرخینژاد:در بندرعباس و در رادیو با آقای چخماقی که آن زمان صدابردار و نویسنده رادیو بودند آشنا شدم و بعد از اینکه چند بار با پدر و مادر از کرمانشاه به منزل ما آمدند در سال ۶۰ با هم ازدواج کردیم و در سال ۶۱ زمانیکه دختر اولم زینب به دنیا آمده بود که مصادف شده بود با آزادی خرمشهر به آبادان رفتیم.
** اولین اجرایی که داشتید را یادتان هست؟
- بله در بندرعباس بودم و آن زمان اغلب خبرها درباره نماز جمعه در شهرستان، تشییع پیکر شهدا و اعزام به جبهههای نبرد بود. یادم هست خبر تشییع پیکر دو پسرعمویم را هم خودم خواندم.
** چه زمانی به تهران آمدید و مشغول شدید؟
- بعد از تولد آخرین فرزندم در سال ۷۰ به خاطر انتقال کار همسرم به تهران همگی به تهران آمدیم. من نیز از شهریور ۷۶ در معاونت سیاسی سازمان کارم را شروع کردم. رادیو پیام، اولین بخش خبری بود که در آن حضور داشتم. بعد از آن اخبار سراسری شبکه ۱، شبکه دو و بخشهای مختلف خبری در سیما را اجرا میکردم.
** خانم زینب چخماقی شما دختر بزرگتر این خانواده رسانهای هستید. حضور در چنین خانوادهای قطعا برای ورود شما به این حیطه موثر بود؟
زینب: بله حتما همین طور است و رسانهای بودن خانوادهمان باعث شد تا ما هم به این سمت بیاییم. از کودکی خیلی از اوقات من و زهرا سوژه برنامهسازی پدر میشدیم. مثلا تابلوی نقاشی بابا را در حیاط سازمان در دست میگرفتم و او از من عکاسی میکرد. یا در دوران راهنمایی در مرکز سیمای خلیج فارس برنامه کودکی اجرا میشد که از شبکه یک سیما پخش میشد و من و زهرا جزو عوامل آن کار بودیم و از اجرا تا نویسندگی متنها و ... به عهده ما بود. یادم هست بعد از پایان ساعت کاری مدرسه خودمان را به سازمان صدا و سیما میرساندیم و مشغول به کار میشدیم. ما از بچگی در این فضا بزرگ شده و رشد کردیم.
زهرا: پدرم به غیر از فعالیت در صدا و سیما، اهل کتاب و مطالعه بود و هر روز با تعدادی مجله و روزنامه به خانه میآمد. در دسترس بودن همین مجله و روزنامهها باعث شد تا ما هم در کنار پدر به مطالعه علاقه مند بشویم. آن زمان مجله فیلم را از کودکی آنقدر دقیق میخواندم که همه را حفظ شده بودم و همین باعث شده بود روی شناختم از سینما و حاشیههاش تاثیر بگذارد.
فرخینژاد: جالب بود که همسرم برای هر کدام از اهالی منزل و بنا به سن و سال هر کدام از ما برایمان مجله و روزنامه میخرید. یکی از مجلههایی که همیشه برای من میخرید «زن روز» بود و یا برای بچهها کیهان بچهها و سروش کودکان و ... تهیه میکرد.
زهرا: یکی از برادرهایم نقاش است و چندی پیش از یکی از نقاشیهایش رونمایی شد. پدر از کودکی برایش مجله کیهان بچهها را میخرید و از همان سن نقاشیهایش را به آدرس پستی این مجله میفرستاد. ما در همان استودیوهای سازمان صدا و سیما بزرگ شدیم و برخی اوقات که منتظر بودیم تا کار پدر و مادر تمام شود و با هم به خانه برگردیم من و زینب در همانجا خوابمان میبرد. بعضی مواقع هم پدر میگفت که به استودیو برو و اسامی بچههایی که برای برنامه نقاشی فرستادند را بخوان. من هم در این کار مهارت پیدا کرده بودم و روی نقاشی بچهها با همان لحن کودکانه حرف میزدم و پدر هم ضبط میکرد. به عبارتی از ما سوء استفاده میکرد (خنده). یکی دیگر از کارهای جالبی که پدر از کودکی ما انجام میداد این بود که به ما میگفت قصه بگو و حین قصه گفتن صدایمان را ضبط میکرد و هنوز هم این نوار کاستها را نگه داشتهایم.
** کارهای مادر را نگاه میکردید نسبت به کارشان نقد و نظر هم ارائه میکردید؟
زهرا: یادم نمیآید که به خبر خواندن مامان ایرادی گرفته باشیم. به این خاطر که اغلب سر کار بود و ما از تماشای برنامههاش به عنوان ابزاری برای رفع دلتنگی استفاده میکردیم. در مواقعی البته حتی شاکی میشدیم که چرا این شغل را انتخاب کرده!؟ و میگفتیم اگر روزی ما بخواهیم شغلی را انتخاب کنیم، قطعا این شغل را انتخاب نمیکنیم!
زینب: همان زمان یکبار پدر گفت که برای اجرا به این برنامه بیا و من نیز با اکراه رفتم چراکه به شدت از این فضا اغنا شده بودم.
** با این اوصاف چه اتفاقی افتاد که هر دو به سمت خبر آمدید؟
فرخینژاد: من که از ابتدا شاهد رشد بچهها در این حیطه بودم خودم بهشان پیشنهاد دادم چون بالاخره یک تواناییهایی در آنها دیده بودم. از طرفی در تهران به قدری رقابت زیاد است که هیچ راهی نبود که من نوعی بتوانم به اعتبار خودم فرزندانم را به این عرصه بیاورم. به همین خاطر به بچهها گفتم تا زمانیکه شغل دلخواهتان را انتخاب میکنید دورههای خبر را در باشگاه خبرنگاران جوان بگذرانید. دخترها آنجا آموزش دیدند و از رانت و سابقه و اعتبار ما هم استفاده نکردند. اما هیچ کس باورش نمیشود. اوایل به نظرم برای اخبار جوانهها مناسب آمدند و خواستم که معرفیشان بکنم. مسئول وقت گفت برای تست بیایند اما بعد از آن به من گفتند که این همه از بچههایت تعریف میکردی همین بود؟ آن زمان خیلی از این حرف ناراحت شدم اما این باعث نشد که بچهها دست از تلاش بردارند و خوشبختانه چندی پیش همان مسئول وقت اعتراف کرد که دخترانت چقدر در کارشان خوب و موفق هستند.
** شما در چه رشتهای تحصیل کرده بودید؟
زهرا: من مهندسی نفت و زینب مهندسی کشاورزی خواندیم. البته من بعدا رشته خبرنگاری را دنبال کردم و فارغالتحصیل کارشناسی خبرنگاری استراتژیک از دانشکده خبر هستم.
زینب: یکدفعه به خودمان آمدیم و دیدیم درسمان تمام شده است.
** حوزههای کاریتان را چطور انتخاب کردید؟
زینب: روحیه من فرهنگی اجتماعی بود و زهرا هم دغدغه فرهنگ و هنر داشت. اوایل که آمده بودم، گفتند در بخش کشاورزی که مربوط به رشته تحصیلیات هست کار کن و بعد از آن گفتند که در چه زمینه دیگری میتوانی کار کنی؟ گفتم فرهنگی و اجتماعی و در این بخش مشغول شدم. قبل از حضور در سازمان صدا و سیما در نشریههای مختلف همشهری محله، سروش هفتگی، خانه، همشهری جوان و ... هم کار میکردم.
** کار تصویری را از کجا آغاز کردید؟
زهرا: من به راحتی کار تصویریام را شروع کردم. سردبیرم در باشگاه خبرنگاران جوان میدانست که مادرم خانم فرخی است و به من اعتماد کرد. یادم میآید آن زمان برنامه «کوله پشتی» از شبکه سه سیما پخش میشد و من به سردبیرم گفتم میخواهم بروم پشت صحنه کوله پشتی و گزارش تهیه کنم. او هم قبول کرد و گفت که برایت هماهنگ میکنم. خودم نریشن نوشتم و مصاحبههایم را به هم چسباندم.
اولین کارم خوب بود و مورد پسند قرار گرفت. باشگاه خبرنگاران شاید نیروهای زیادی داشته باشد اما نیروهای کارآمد زیاد ندارد. بعد از اینکه گزارش اولم قبول شد گزارشهای بعدی را هم به من سپردند و زودتر از آنچه فکر کنم پیشرفت کردم. بعد از آن گفتند بیا و خبرنگار سیاسی شو. دقیقا آن زمان مناظرههای انتخاباتی ریاست جمهوری بود.
**مقطع حساسی از تاریخ.
زهرا: دقیقا. آن زمان اتفاقاتی افتاد که بسیار حیرت آور بود.
**از حواشی مناظرهها خاطرهای دارید؟
زهرا: خاطره که بسیار زیاد است. مثلا یادم هست بعد از مناظره موسوی و احمدینژاد شیشهای که استودیو و بخش خبرنگاران را از هم جدا میکرد خرد شد و اگر کمی جلوتر بودیم حتما اتفاقی برایمان میافتاد. همان روزها هر زمان که از استودیو و سازمان خارج میشدیم صدای شعار مردم با اینکه فاصلهمان با خیابان خیلی زیاد بود به گوشمان میرسید.
**شیشهها برای چه شکست؟ نامزدها شکستند؟ یا دعوایی رخ داد؟
زهرا: نه. کار نامزدها نبود. آن موقع حساسیت مناظرهها خیلی بالا بود و ازدحام افرادی که با کاندیداها میآمدند و همچنین حضور حداکثری خبرنگاران برای تهیه مصاحبه و گزارش باعث میشد محوطه سازمان بسیار شلوغ شود و شیشهها هم بر اثر همین ازدحام شکست.
بعد از برگزاری انتخابات هم گفتند بیا و دبیر فرهنگ و هنر باشگاه شو و همزمان برای بخش اخبار تست گرفتند و پذیرفته شدم. گزینش سادهای شدیم و ۴ نفر برای اجرا انتخاب شدند و بالاخره کارت ورود و خروج به سازمان را به ما دادند. آن زمان قانونی بود که بچههای باشگاه حق رفتن به جاهای دیگر سازمان را نداشتند اما بعد از دوران آقای سرافراز، رئیس باشگاه هم رفت و رئیس جدید که آمد به ما اجازه داد به سازمان منتقل بشویم. البته دستور از سمت معاونت سیاسی بود که نیروهای باشگاه را به سازمان تزریق کنید و این یکی از اتفاقهای خوبی بود که همیشه از آن یاد میکنم.
زینب: من هم از سال ۸۳ در اداره کل اخبار جام جم (برون مرزی) فعال شدم. سیاست ما فرق داشت و حال و هوای مثبت اخبار را باید نشان میدادیم و من هم تا سال ۹۳ در آن بخش بودم. بعد از این ساختار واحد مرکزی خبر تغییر کرد و باعث شد از اداره کل جام جم به خبرگزاری صدا و سیما برم و اینطور شد که هر دوی ما به خبرگزاری صدا و سیما رفتیم.
زهرا: من هنری بودم و زینب تجسمی و موسیقی.
** در کارهایتان با هم مشورت میکنید؟
زینب: جنس نگاه من و زهرا با هم یکی نبود. همدیگر را نقد نمیکنیم اما اغلب به همدیگر مشاوره میدهیم.
زهرا: من همیشه قبل از گزارشهایم نظر زینب را میپرسم.
فرخینژاد: من مدام کارهای بچهها را رصد میکنم و آنها را از جهت درستخوانی، پوشش، خوشایند مخاطب بودن، تاثیر گذار بودن و ... بررسی میکنم و اگر نقدی داشته باشم همه را در گروه خانوادگیمان مینویسم و همین باعث شده تا برادرهایشان حسادت کنند (خنده).
** به نظر میرسد نسبت سابق و زمان قدیم تفاوتهای بسیاری در حیطه خبر و حتی ورود به این عرصه وجود دارد.
فرخینژاد: نگاه بچهها و مهارت قلم و ... شان خیلی با زمان ما فرق دارد. شکل خبر و نوع اجرا تفاوت پیدا کرده است.
زهرا: الان دسترسی به اطلاعات نسبت به گذشته خیلی راحتتر شده.
زینب: آنقدر کارهای دیروز و امروز زهرا با همدیگر فرق دارد و متفاوت است که حتی مدیرشان هم تعجب میکند!
** رمز نو بودن سوژههایتان در چیست؟
زهرا: ریسک پذیری، شجاعت و جسارت لازمه جذاب بودن یک گزارش است و گاهی که اثر میگذارد ادامهاش میدهیم. من به شدت خودم را از لحاظ اطلاعات و اخبار و نکات فنی به روز نگه میدارم.
** برای به روز بودن شبکههای خارجی را هم دنبال میکنید؟
زهرا: بله من حتما رصد میکنم و همیشه حضور زینب برایم سازندهاست و از ایشان کمک میگیرم.
** برخی مواقع خبرنگار نمیتواند بیطرف باشد! در این موارد چه میکنید؟
زهرا: ما در همین تلویزیون ایران که باید ترویج دهنده افکار ما باشد یاد گرفتیم که نقد یا حمایت کنیم. هرچند سعی میکنیم طوری مطلب را ارائه دهیم که که نشان دهنده ضعف یا قوت آن کار باشد. با این وجود مردم از ما انتقاد میکنند که چرا الان به سوژههای اینچنینی میپردازید؟ باید دید نگاهی که داریم تزریق میکنیم با جامعه ما همخوانی دارد یا نه؟
** خانم فرخینژاد شما از همان ابتدا که وارد سازمان شدید پوشش چادر داشتید؟
فرخینژاد: بله با همین پوشش کارم را شروع کردم. آن زمان برای گویندهها مرسوم نبود و قبل از ورود به استودیو چادرم را برمیداشتم و بدون چادر جلوی دوربین مینشستم. بعد از اینکه اولین گوینده خانم با چادر خبر خوند من هم دیگر چادرم را درنیاوردم.
**یکی دیگر از نکات قابل توجه در خانواده شما چادری بودن خود شما و دخترانتان است. چقدر در پوشش بچهها اجبار وجود داشت؟
فرخی نژاد: نه از همان اول هم هیچگونه اجباری برای بچهها قائل نبودیم و خودشان همیشه مرا با چادر دیده بودند. در دوره راهنمایی چادری شدن را بهشان پیشنهاد کردم و خیلی راحت قبول کردند شاید به این دلیل بود که هیچ محدودیتی را در چادر ندیده بودند و از همان کودکی دیده بودند که من به راحتی و با چادر بیرون از خانه کار میکنم.
زینب: محبوبیت مامان در جامعه باعث میشد که ما ببینیم یکی از دلایل این محبوبیت چادر است و ما هم به این نتیجه رسیدیم که این پوشش میتونه برای ما هم امنیت و اعتبار بیاره.
زهرا: همیشه وقتی پدر من مجله میاورد خانه خودش هم یک چیزایی را تاکید میکرد که حتما بخوانید و برایمان هم توضیح میداد. حتی پدرم بود که مادرم را انقلابی کرد. در هر نهادی ممکن است برخی افراد به کارشان اعتقادی نداشته باشند اما خانواده ما از آن دسته نیست و ما همهمان به کارهایی که میکنیم اعتقاد داریم و ما به هر گزارشی که میبندیم معتقدیم. در این راه البته سختیهای بسیاری میکشیم. خیلیها به ما متلک میندازند و میگویند شما در خانه سازمانی زندگی میکنید و ماهی ۲۰ میلیون تومن درآمد دارید!
فرخی نژاد: عدهای هم میگویند به دلار حقوق میگیرید!
زهرا: جیره خور و نون به نرخ روز خور از معمولیترین فحشهایی است که زیاد به من میدهند! در جواب این افراد فقط میتوانم بگویم که متاسفانه یا خوشبختانه اعتقادم همین است!
فرخینژاد: ولی کارهایی که از دل برمیآید بر دل هم مینشیند و مخاطب زیادی هم دارد.
** پر واکنش ترین گزارشی که در این سالها داشتید کدام گزارش بوده؟
زهرا: سال گذشته درباره شعری که میثم مطیعی در روز عید فطر خوانده بود گزارشی رفتم که استقبال خوبی از آن شد. یادم هست همان زمان بیشترین فحشها را خوردم.
زینب: هیچوقت مردم درباره گزارشهایم موضع نگرفتند! من در صفحههای مجازی فعال نیستم که بازخوردی ببینم و در خبر هم به اندازه زهرا فعال نیستم.
زهرا: زینب دغدغه اخبار و گزارشهای چالشی را ندارد.
** وقتی که سه تایی با هم بیرون میروید شما را میشناسند؟
زهرا: من را میشناسند ولی زینب را نمیشناسند.
فرخینژاد: به من میگویند خانوم خبر! همیشه از سمت مردم احترام دیدیم و همین هم دلگرممان میکند. حتی شده از خبرمان هم خوششان نمیآید اما همیشه دلگرممان کردند و رفتار خوبی با ما داشتند.
** در حال حاضر جایگاه رسانهای کشور را چطور ارزیابی میکنید؟
فرخینژاد: قبل از ظهور فضای مجازی، رسانه بیشتر دیده میشد الان هم حضور مردمی که به رسانه اعتماد داشتند هنوز احساس میشود. باید سعی کنیم تا خبرها را شفافتر بیان کنیم و موشکافی بیشتری داشته باشیم. برخی اوقات خبرهایی در شبکههای ماهوارهای پخش میشود که شبکههای داخلی به آن نمیپردازند. البته حق مردم است که خبرهای پرتنش پخش نشود.
زهرا: دست و پای سازمان به خاطر مصلحتهایی که از بیرون به او دیکته میشود بسته است و مردم این را از چشم رسانه میبینند و البته حق هم دارند. خیلیها نمیدانند شورای امنیت ملی و نظارت بر سازمان صدا و سیما باید اول اجازه بدهد تا ما بتوانیم سوژهای را گزارش کنیم.
فرخی: شبکه خبر بخش صدای مردم دارد و در این بخش با مردم صحبت میکند و درباره دغدغههایشان میپرسد.
زهرا: شبکه خبر دغدغههای مردم را از زبان خودشان نشان میدهد. ما نمیتوانیم تنش را بیشتر کنیم! یکی به ما پیام داده بود که چرا توی این وضعیت نشان میدهید که مردم میروند پارک!؟ متاسفانه مردم عدم رسیدگی مسئولین را پای صدا و سیما میگذارند! مردم فکر میکنند ما مطالبات را مطرح نمیکنیم! گرانی خانه، ارز، سکه و ... همه مطرح شده اما مردم میخواهند شکل روایتش تنشزا باشد و به فکر عواقبش نیستند!
زینب: این دقیقا ساختار شبکههای خبری خارجی مثل بی بی سی است که مردم را تحریک میکند. شکل حاشیهای و بخش کوچک جامعه را بزرگ میکنند و مردم فکر میکنند که جامعه ایران فقط همان است!
زهرا: عدهای از مردم ما به بلوغ فکری نرسیدند و ممکن است هیجان زده بشوند و این به ضرر ماست! ما خودمان خیلی به خودمان نقد داریم. مردم فکر میکنند ما مدافع صدا و سیما هستیم این در حالی است که به خودمان هم نقد داریم.
** به نظر شما رسانه و صدا و سیما به بلوغ رسیده؟
زینب: کار خیلی سختی است. اما همیشه جسارت مدیران بوده که حرف اول را زده. در زمان آقای سرافراز جسارتهایی به خرج داده شد که واقعا نیاز بود. این بلوغ و رسیدن به آن هزینههایی دارد و جسارت میخواهد. دقیقا شبیه به کاری که الان زهرا میکند و قبلا نجفزاده و دلاوری میکردند. زهرا جسارت به خرج داد و نشان داد که میشود خط قرمزها را جا به جا کرد.
** در حال حاضر رسانه به جایگاهی که باید رسیده؟
فرخینژاد: در حال حاضر در فضای مجازی رقابت زیاد شده و ما از این جریان عقبیم و باید سرعتمان را بالا برده و جسارتمان را بیشتر کنیم. باید از نیروهای معتقد استفاده کنیم. جهاد فکری باید در عرصه رسانه ایجاد شود و افتخارات گذشته را بازیابی کنیم.
زهرا: باید از نیروهای جسور و کار درست استفاده کنیم.
فرخینژاد: باید دید رسانههای معتبر جهان با چه روشی پیش رفتند و ما هم همان روش را به کار ببریم.
زهرا: گاهی اوقات از مدیران میانی ضربه خوردیم که جسارت ندارند و امیدواریم در دورههای بعدی مدیران به روزتر و آگاهتر شوند.
*فارس
ارسال نظر