به گزارش سینماپرس در ادامه این یادداشت آمده است: اینکه فروش فیلمی مانند «هزارپا» میلیاردی می شود در شرایط کنونی کشور جای تعجب ندارد، مردم در شرایط معیشتی امروز فقط می خواهند از این دنیا و مافی هایش لحظاتی جدا شوند و صرفاً فرار کنند و البته اصلا هم خوشایندشان نیست در سینما فیلمی ببینند که مجبور باشند بعد از خروج از سالن به آن فکر کنند و فکرشان را مشغول کند، چون به قدر کفایت بیرون از سالن های سینما درگیر مشکلات معیشتی، وضعیت اقتصادی، سیاسی و... هستند اما چه می شود که کارگردانی مانند ابولحسن داودی که در کارنامه اش فیلم های قابل قبول دارد به سراغ چنین سوژه ای می رود؟
پر مسلم است که سرخوردگی کارگردان مهم ترین انگیزه برای ساخت «هزارپا» است، کارگردان وقتی فیلمی دقیق با میزانسن های قابل قبول، بازی های حساب شده و لوکیشن های سخت در شرایط بدون اسپانسر می سازد کم ترین توقع اش اکران درست فیلم و بازخورد آن است یا حداقل اینکه فیلم بتواند خرج خودش را نه بیش تر از طریق گیشه بازگرداند، متاسفانه این روزها فیلمسازان دغدغه مند سینما برای اینکه بتوانند به علایق شان بپردازند یکی دو «هزارپا» روانه چرخه اکران می کنند تا بتوانند با فروش و سودی که نصیب شان می شود به ساخت دغدغه هایشان بروند.
«هزارپا» مانند ۹۰ درصد فیلم های کمدی که رضا عطاران در آن ایفای نقش می کند بارش را به دوش این بازیگر انداخته است و رسماً اگر عطاران را از فیلم حذف کنیم هیچ نکته ای ندارد از سویی شاهد این هستیم که جواد عزتی به عنوان مکمل عطاران همه زورش را می زند تا به چشم بیاید که برخی جاها این تلاش حتی ذوق تماشاگر را نیز کور می کند اما مگر می شود کنار عطاران باشی و اساساً تماشاگر متوجه ات شود؟ آن هم در شوخی و خنده!
فیلم داودی به طور کلی از میزانسن های عجیب و غریب و سینمایی بهره نبرده، لوکیشن ها بسیار دم دستی است و روایت داستان در دهه ۶۰ با شوخی های کلامی امروزی تماشاگر را با پارادوکسی عجیب روبه رو می کند!
نبود حد و مرزی برای شوخی های جنسی یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم است، با اینکه «هزارپا» قصه گو است اما در برخی از سکانس ها به خوبی در می یابیم کارگردان گویی فیلم را به حال بازیگران رها کرده و این فرصت را در اختیار آن ها گذاشته است که هر چه دل تنگ شان می خواهد بگویند و این حس که فیلم از کنترل فیلمساز خارج شده است به صراحت به تماشاگر منتقل می شود.
از نظر نگارنده «هزارپا» هرگز نمی تواند در کارنامه کارگردانی مانند داودی جای دفاع داشته باشد، این کار صرفاً می تواند اثری باشد که تماشاگر خسته امروز از مسائل اقتصادی، سیاسی و ارزی را برای لحظه از دنیای واقعی و وحشتناک بیرون سالن سینما بیرون بکشد و صرفاً بخنداند، همین و بس و البته آن هم با شوخی های کلامی و سخیف!
نکته بسیار متاثر کننده در این فیلم که متاسفانه در اکثر فیلم هایی که به اصطلاح در ژانر کمدی سینمای امروز استفاده می شود تمسخر هیکل فلان کاراکتر است که خنده زیادی هم از تماشاگر می گیرد و این مسأله نشان می دهد که سطح سلیقه مخاطب آنقدر نزول پیدا کرده است که حتی برای چیزهایی که در دنیای مجاز برایش کمپین و هشتک راه می اندازند هم آنقدر ارزش قائل نمی شوند و با تمسخر هیکل یک زن بازیگر لحظه ها در غش و ضعف مطلق فرو می روند!
به راستی ساخت تیزرهای آنچنانی برای این گونه از فیلم ها و تکرار مدام فروش میلیاردی اشان نباید کسانی که دغدغه سینما و حتی شعور مخاطب را دارد خوشحال کند و صرفاً هیاهوی بسیار برای هیچ است.
ارسال نظر