به گزارش سینماپرس، روز گذشته سالن کنفرانس تئاتر شهر میزبان نشستی با موضوع «از تئاتر دولتی تا سازمان تئاتر» بود، موضوعی قدیمی که گویا بار دیگر با مطرح شدن شبهاتی مبنی بر قدرت صنف و رفتار سندیکایی و البته نسبت هنرمند با دولت، مورد توجه کانون کارگردانان خانه تئاتر قرار گرفته است. این نشست البته بخشی از سلسله نشستهایی است که کانون از ماهها پیش با حضور مسعود دلخواه در نقش رئیس هیئت مدیره راه افتاده است.
نشست شب گذشته به دلایلی جلسه جذابی به حساب میآمد؛ چرا که گفتهها و حرفهایی که از طرف برخی از سخنرانان شنیده شد، در کنار اظهارنظر برخی مخاطبان نشان میداد چرا وضعیت کنونی تئاتر در نقطه کنونی حساسیتبرانگیز شده است. لحن بیشتر افراد حاضر در سالن به نحوی بود که سهم عمده بازار تئاتر در «چنگال تئاتر تجاری» چندان خوشحالکننده نیست. آنان بر این باور بودند که تئاتر دیگر آن زهر انتقادی سابقش را ندارد و تئاتر امروز هیچ نسبتی به رویدادها و واقعیتهای روز ایران ندارد. توانایی برانگیختن اندیشه را ندارد و نمیتواند کنشی در میان این اجتماع ایرانی ایجاد کند.
رضا حداد، آروند دشتآرای، اصغر دشتی در کنار شکرخدا گودرزی سخنرانان این نشست بودند، نشستی که با حاشیهای کوچک آغاز شد. در حالی که قرار بود قطبالدین صادقی یکی از سخنرانان این نشست باشد، ناگهان با اعلام آنکه داوری جشنوارهای استانی را پذیرفته است، از آمدن به این نشست سرباز زد تا در نهایت شکرخدا گودرزی جایگزین او شود. در این نشست که نزدیک به ۳ ساعت به طول کشید صحبتهای بسیاری رد و بدل شد که عمده آن توافق بر حذف دولت از مدیریت تئاتر و سپردن آن به هنرمندان، تقویت صنف و استقلال آن از دولت و در نهایت حمایت دولت از تولید به جای نظارت بود. در این نشست شهرام گیلآبادی در مقام مدیرعامل خانه تئاتر نیز وارد بحث شد و برخی از گفتهها را به چالش کشید تا موضوعات مطرح شده وارد فاز مجادلهگرانهای شود.
بخشی از اظهارات سخنرانان را میخوانید:
شکرخدا گودرزی: «مشارکت دولت و بخش خصوصی برای بزرگ شدن و حرکت به سوی استقلال تئاتر است. ایرانشهر به سمت تئاتر سانتیمانتال بیخاصیت، بیآب و رنگ رفته است. طبق اعلام صالحی امیری قرار بود امور تئاتر به صنف واگذار شود؛ ولی این کار را دولت نکرد و مهندسپور دبیر جشنواره شد. »
رضا حداد:«بودجه مستقل در سازمان خوب است؛ ولی بزرگ شدن خطرناک است. در ایرانشهر تصمیم این بود که دولت دخالت خود را از اجرا و متن و سانسور بردارد. میشد مثل مطبوعات بعد از انتشار نظارت شکل بگیرد. مسئله پول نبود. یکی از مشکلات امروز تئاتر تجاری شدن تئاتر است که با آن تفکر از آن کنار میرود و در عوض نویسنده میگوید چه بنویسم که بفروشد. در اتحادیه اروپا پنج درصد از درآمد ناخالص صرف فرهنگ میشود. آژیر قرمز تئاتر ایران زده شده است و به مرگ نزدیک است. ما هم تماشاگر خاص را از دست دادهایم و هم عام. تماشاگر امروز تئاتر تماشاگر کنسرت است. راه حل صنف و کارگردان نیست؛ چرا که اجرا نیاز به پول دارد. صنف قدرت اجرایی ندارد. سازمان بودجهاش صرفل حقوق میشود. بودجه باید صرف تولید شود. »
دشتآرای: «دولت فقط تماشاچی بوده و مجوز داده است و زیرساختها را مهیا نکرده است. دولت زمانی که مجوز تماشاخانه خصوصی را دارد باید کارهای دیگری نیز میکرد. مطالعاتی علمی در این باره رخ نداده است. در تصمیمگیریهای کلان صنف موفق نبوده است؛ چرا که نمیتواند با هم حرف بزنیم. این ما تئاتریها هستیم که در حال تولید تئاتر هستیم و شغلهای جدیدی میسازیم مثل فیلمگیر بعد از اجرا. بدون دانش وام گرفتهایم و سالن زدهایم و نمیتوانیم برایش برنامهریزی کنیم. در زمان گرفتن سوبسید نه به مخاطبشناسی فکر کردیم نه جمعآوری اطلاعات، میخواستیم بسازیم و پول بگیریم. یک سرمایه ۷۰ درصدی در تهران هنوز تئاتر نمیبیند. چرا دولت و خانه تئاتر از کارگردانی حمایت نمیکند که برخلاف جریان تئاتر تجاری عمل میکنند؟ »
گیلآبادی: «صنف نمیتواند مجوز الزامآور برای سالنها صادر کند. در پاریس ۱۸۶۰ سالن وجود دارد که نسبت خود را با دولت و مخاطب و اجرا میداند؛ ولی ما نسبت خود را با خودمان نمیدانیم. سازمان تئاتر عبارت غلطی است. »
بخشی از این نشست به یادآوری دورههای پیشین هیئت مدیره خانه تئاتر، اختلافات میان گروه سخنرانان و مشکلاتی که از سوءمدیریت در خانه تئاتر به وجود آمده است سپری شد. البته با نگاهی به ترکیب سخنرانان میشد حدس زد که فضا به سمت مجادلات درون سازمانی کشیده خواهد شد. به خصوص زمانی که اصغر دشتی در نقش مدیر جلسه یادی از روزگار حضورش در هیئت مدیره خانه تئاتر کرد و از کاستیها و کمکاریهای بخشی از این هیئت مدیره گفت. این گفتهها البته کمی سویه خود را به سمت شکرخدا گودرزی میکشاند که به نوعی با بدنه قدیمی خانه تئاتر در ارتباط است.
اگرچه دشتآرای مشکل عمده تئاتریها را در فقدان دیالوگ جستجو میکرد؛ اما نشان میداد فرصت دیالوگ نیز به سوی اتهامسازی پیش میرود و هر کسی به نحوی قصد دارد تقصیر را از خود دور کند و به زمین دیگر منتقل کند. برای مثال گودرزی با مطرح کردن داستان دبیر شدن مهندسپور و عدمحمایت از او از جانب خانه تئاتر، تقصیر را گردن دولت انداخت و این در حالی بود که در جریان رویدادهای مختلف خانه تئاتر در نهایت واکنشی نشان نداد. در سوی دیگر رضا حداد نیز صنف کنونی را فاقد قدرت اجرایی دانست و برای عدمتوانایی الزامآوری دستوراتش گفت که با تأیید گیلآبادی همراه بود.
در سوی دیگر، گیلآبادی تئاتریها را فاقد چشمانداز دانست و سقف خواستههایشان را کوتاه اعلام کرد. حرفهای گیلآبادی خیلی زود ثابت شد؛ چرا که برخی از حضار از وام پنج میلیونی و یک تکه زمین در دشتهای بیآب و علف دماوند و یک شب اجرا سخن میگفتند و این در حالی بود که بحث بر سر نقش دولت و نسبت آن با تئاتر بود. موضوعی که عمده تمرکزش درباره چگونگی صرف بودجه و کاهش تصدیگری دولت بود. به عبارتی چندین گام بلندتر از یک شب اجرا در تئاتر شهر.
اما جذابترین بخش ماجرا زمانی آغاز شد که بخشی از سخنرانان تئاتر تجاری را آفت تئاتر نامیدند و از مرگ تئاتر سخن گفتند و این در حالی بود که شخصی چون رضا حداد کسی بود که پای مهناز افشار و رضا یزدانی را به تئاتر باز کردند و شرایط را برای درآمد بیشتر فراهم کردند. اگرچه برخی معتقدند در رویه این کارگردانان نسبت بازیگران غیرتئاتری و تئاتری در مسائل حرفهای تئاتر برابر بوده است؛ اما به خوبی میتوان شبهایی را به یاد آورد که تماشاگران برای یک امضا یا عکس در برابر ایرانشهر صف میکشیدند.
در سوی دیگر شهرام گیلآبادی نیز یکی از بفروشهای سال گذشته بوده است که از قضا او نیز در ایرانشهر کار را آغاز کرد و در شهرزاد پرونده اثرش را بست. اگرچه در آثار رضا حداد ردپایی از تئاتر تجربی دیده میشود؛ اما در آنجا نیز تجربه را کسی میکند که از موضوع تجربه خارج است. هر چند آخرین کارهای رضا حداد در سالهای اخیر نمایشهایی برای اجرا در خارج از کشور و با حضور بازیگران مشهور بوده است. به عبارتی دیگر وارد شدن به یک تجارت.
آنچه مشخص بود مشکل تئاتریها در همان سالن کنفرانس دیده و شنیده میشد و گویی قرار نبود نسلی از تئاتریها اقرار کند که درباره مدیریت تئاتر و تعاملش با دولت اشتباه کرده است. تعاملی که همواره به صورت انتقاد کردن و امتیاز گرفتن بوده است. شاید گلایههای گودرزی صحیح باشد؛ اما آیا او به نسبت درستی از منافع مالی دولت بهره برده است؟ یا اینکه شانس چند هنرمند جوان برابر با شانس او در کسب سرمایه برای تولید اثر بوده است، جوانانی که تریبون انتقاد هم ندارند؟
سخنرانیهای دیروز از همین منظر کماثر خواهد بود که نسلی برای نسل خودش نسخه میپیچد؛ در حالی که جلسه عاری از دو نسل بعدی است که این روزها نبض تئاتر را در دست دارند و برخلاف رویه افراد حاضر، تئاتر تجاری کار نمیکنند. شاید دیدن نمایشهایی در «عمارت روبهرو» یا «مولوی» نظرها را تغییر دهد. کاش آقای حداد میدید در مولوی بچهها دغدغه جامعه دارند و مرگ جامعه را در تئاتر جستجو میکنند یا آنکه هنوز در پالیز کسی است که دلش برای جمالزاده میتپد که فارسی را با سادهنویسی نجات داده است، نه اینکه نمایشی بزرگ از فردوسی بسازد که دیده هم نمیشود؛ چون کسی نمیفهمد آدمهایش چه میگویند.
*تسنیم
ارسال نظر