نظام سرمایهداری در ایالات متحده با سمبلهای باشکوهی مثل ساختمانهای بلند و کلان شهرهای سوپر مدرن، سعی میکند تصویری باشکوه از خود را طی یک قرن اخیر به واسطه مدیومهای تصویری به جهان مخابره کند. با این همه ایالات متحده، بحثبرانگیزترین نظام اقتصادی جهان است که از زوایای متعددی قابل نقد است، چون نخستین خسران بزرگ این سیستم، اخلاق و معنویت زدایی از جامعه است.
سرمایهداری دشمن تعادل و تکامل اخلاق و هویت است و گزارههای اخلاقی را با گرایشات نسبی اومانیستی جایگزین میکند. نظام لیبرال سرمایهداری و کمونیستی نمیتواند تفسیر درستی از انسان و کمالات واقعی او ارائه دهد، مشکلات اخلاقی موجود در درون این نظام، از بازی بقا اقتصادی منتج میشود. فیلم بیگانه (با ترجمه صحیحتر بیگانه سفیدپوست، یا دقیقتر یانکی سفیدپوست) به نقد اجتماعی، سلطه اقتصاد سرمایهداری از زوایه متفاوتی میپردازد.
فیلم با تماس تلفنی هارولد (دیوید ایلوو) آغاز میشود که به مدیران خود ریچارد راسک و الین که یک کمپانی دارویی بزرگ در شیکاگو را اداره میکنند خبر میدهد که در مکزیک گروگان گرفته شده است. هارولد مسئول خرید و فروش نوعی قرص ماریجوآنا در مکزیک است و خودش از این موضوع اطلاع ندارد.
«الین مارکین سون» همراه مقام بالادستیاش ریچارد راسک (جوئل اجرتون)، مقامات لابراتوری در مکزیک را وادار میکنند که در تولید قرص ماریجوآنا از روی فرمول آنها در مسیر قانونی شدن آن در آمریکا پیش قدم شوند.
یک روز قبل از سفر به مکزیک هارولد متوجه میشود راسک قصد دارد کمپانیدارویی را واگذار کند و او به زودی از کار بیکار خواهد شد. با اینحال او به همراه ریچارد (جوئل ادگرتون) و الین (شارلیز ترون) برای انجام یک ماموریت به مکزیک می رود. هارولد (دیوید اویه لوو) در نقش یک مدیر پایه شرکت داروسازی است که تحت عنوان رئیس امور مکزیک مامور میشود فرمول ساختن قرص ماری جوآنا را به لابراتور دارو سازی در مکزیک تحویل دهد اما پس از رسیدن به مکزیک به دست ماموران کارتل تبهکار که خود را صاحب آن فرمول میدانند ربوده می شود.
در فیلم بیگانه یک جنبه تطهیر روانی در خیانت کردن در فیلم وجود دارد و با برخی اشتباهات اساسی دراماتیک، خباثت را در متن ستایش میکند. سرنوشت اخلاقی هم در طول قصه فیلم مسئله شخصیتها نیست. بیگانه پیامی را به صورت مستقیم در نتیجه گیری دراماتیک ارائه میدهد. تغییرات و کنش شخصیت هارولد مخاطب را به این نتیجه میرساند که به طورمعمول، رفتارهای واقعی انسان از محیط زیستی او نشأت می گیرد و این تاثیر پذیری بر ذهنیت و محیط اطرافش اثر می گذارد. هارولد در محیط سرمایهمحور که اخلاق و وفاداری در آن رنگ باخته از وفاداری، اخلاق عبور میکند و پس از آن کنترلی بر رفتارها و کردارهایش ندارد.
خیانت در عین همیاری، عامل تاثیر سودجویی کور نظام سرمایهداری بر آدمهای عادی است. اگر فیلم را از این زوایه تحلیل کنیم نظام سرمایهداری از زوایهای انسانگرایانه به چالش کشیده میشود. از این منظر فیلم نشان میدهد قدرتمند، ضعیف در یک نظام کاملا در هم پیچیده با یک درندهخویی خاص، تنها به فکر سلاخی کردن یکدیگر هستند.
گرینگو نخستین تجربه کارگردانی نش اجرتون برادر بازیگر فیلم جو اجرتون است. نَش اجرتون برادر جوئل ادگرتون، بازیگر همین فیلم است. کسی که در سالهای گذشته در هالیوود به عنوان بدلکار و سیاهیلشکر شناخته میشد، یعنی هر کاری در پشت صحنه هر فیلمی به او پیشنهاد میدادند، میپذیرفت که انجام دهد. او در مقام بدلکار آثاری همچون فیلم هدیه، تاریکی و همچنین فیلم «آمریکایی افراطی» را در کارنامهاش ثبت کرده است. « بیگانه » نخستین ساخته رسمی او در هالیوود محسوب می شود.
بیگانه اثرهزل آمیز کمدی - حادثه ای است که به شدت به فیلم مشاور ریدلی اسکات شباهت دارد، با سناریویی با چفت و بست دقیق و الهام از فیلم های هیچکاکی. همان روایت همیشگی پرسوناژی است که اطرافیانش او را ساده لوح فرض میکنند و میخواهند به او کلک بزنند اما خیزش شخصیتی سبب میشود که او روی دست اطرافیانش بلند شود و با راه انداختن ماجرای کاذب آدم ربایی، خودش را تبدیل به برگ برنده کند.
تمهیدات ترکیبی ژنریک فیلم را به اثری کمدی، حادثهای تبدیل کرده که کاراکتری ناشی، ناگهان خودش را در میان سودگران مواد مخدر تنها میبیند و این شرکت دارویی راسک است که به عنوان تمثیلی از سرمایهداری به انسانیت ارج نمینهد.
سبک چنین فیلمهایی در دهه ۹۰ موفقیت با جکی براون از کارگردان ممتاز هالیوودی «کوئینتین تارانتینو» با اقتباسی از نویسنده سرشناس «المور لئونارد»، تبدیل به تالیفی خاص از چنین آثاری در دهه نود شد و نظایر روایت «المور لئوناردی» ناگهان تبدیل به ژانر شد و مولفان فیلم بیگانه از همان آبخشور دهه نودی تارانتینو – لئونارد بهره میبرند.
این فیلم با تکیه بر نقد نظام سرمایهداری جلوهگاهی متفاوت برای کارگردانی تازهکار است که میتواند آینده بسیار مناسبی را از روند فعالیتهایش به نمایش بگذارد.
در نقد نظام سرمایهداری تنها الگوی مناسبی که میتوان در متن فیلم به چالش کشید، شخصیتهایی است که متولد و تربیت شده چنین نظام اقتصادی هستند که پیش از این در نقد مفصل فیلم وال استریت شخصیت گوردون گکو (مایکل داگلاس) را به عنوان این سمبل معرفی کردیم. در فیلم بیگانه ریچارد راسک (جوئل اجرتون) فراتر از گوردون گکو میرود در حالیکه راسک در فیلم بیگانه تداوم مشخص شصخیت گکو است و چنین تداومی به پیشرفت و باورپذیر کردن شیاطین نظام سرمایهداری میانجامد.
جوشش، شور و هیجان زائد الوصفی که از نقد سمبلهایی مثل راسک و گکو آغاز میشود از جنبه های بالنده فیلم است که تمرکز مولف بر چنین نقدی، فیلم را از کشدار، کلیشهای و شکلاتی شدن به سبک فیلمهای سرگرم کننده هالیوود نجات میدهد و تمام صحنه های فیلم لازم و دارای خاصیت به نظر میرسد. فیلم دارای چرخشهای ناگهانی عجیبی است که قصه فیلم را باور پذیرتر و هیجانانگیزتر میکند.
ما در این فیلم با تعریف تازهای اقتصاد سوداگر مواجه هستیم. شرکت شیکاگویی، از قرصهای ماری جوآنایی که تهیه کرده به کارتلهای قاچاق مکزیک فروخته اما وقتی موفق نمی شود شریک جدی در عالم تجارت پیدا کند و خودش را از کار قاچاق بیرون میکشد و در این میان مدیر حسابداری ساده لوح خود را قربانی میکند. تشریح مفهوم شگفتی در متن فیلم چندان خوشایند نیست اما درتفسیر این فیلم میتوان به این موضوع اشاره کرد که امید در نظام سرمایهداری مفهوم خوشایندی نیست.
تهیه کننده اصلی فیلم شارلیز ترون است و متولد آفریقای جنوبی و یکی از منتقدان نظام سرمایه داری حاکم که بارها در گفتوگوهایش از نقد چنین نظامی سخن بر زبان آورده است و در فیلمهای یخاص با چنین مضامین مشابه به وفور حضور داشته است.
فیلم گرینگو یک شگفتی دلچسب سینمایی است که از تبهکاری شرکت هایی که سمبل سرمایه داری هستند پرده برمیدارد، فیلمی که نمایش خشونت متفرعانه و لذتهای غیر اخلاقی را از ستون فقرات این نظام بیرون میکشد و تماشاگر در عین دیدن یک فیلم سینمایی سرگرمکننده با تربیتشدههای چندش آور نظام سرمایهداری آشنا میشود.
*تسنیم
ارسال نظر