٣٨ سال از زمان شلیک اولین گلولهای که در جنگ ایران و عراق شد، گذشته است اما آن روز شاید هیچکس تصورش را نمیکرد که در پی پیچیدن صدای صفیر این گلوله در مرزهای غربی و جنوبغربی ایران، قرار است مکتب انقلابی و عاشورایی مردم این کشور چه نمود غنی و قدرتمندی از خودش را ارائه دهد. ارتش بعث عراق نهتنها به خاک ایران، بلکه به آرمان آن انقلابی که در این کشور بهتازگی رخ داده بود و به آرزویی که این مردم با حادث کردن چنین انقلابی در سر داشتند، حمله میکرد و خودش این را نمیدانست. یکی از خوزستانیهایی که در ۳۱ شهریورماه سال ۵۹، شاهد شلیک اولین گلوله تاریخی و دورانساز بود، عبدالحسن برزیده نام داشت. عبدالحسن در آن روزها ۲۰ ساله بود. او از سالها قبل به سینما علاقه داشت و دلش میخواست یک روز فیلم بسازد؛ اما میدید ۱۱ لشکر زرهی عراق به شهرش حمله کردهاند و باید بهجای دوربین، اسلحه بهدست بگیرد...
عبدالحسن برزیده برای اولینبار به کیفیت حضورش در جبههها و حتی زخمی شدنش در ماجرای حصر آبادان اشاره کرده و درباره هاله قدسی مفهوم «دفاع» در فرهنگ معنوی ایران که سینمای جنگ ما را از باقی نمونههای این ژانر در دنیا سوا میکند هم حرف زده است. او سالها بعد از جنگ بالاخره اولین فیلم سینماییاش را با موضوع دفاعمقدس ساخت. «دکل» که در سال ۱۳۷۴ تولید شد، به نقش زنان در دفاعمقدس هم توجه ویژهای داشت و حالا عبدالحسن برزیده میگوید هرچه که در آن فیلم نشان داده بود، یکسره حقیقت داشت و از آن چیزهایی که با چشمهای خودش دیده بود، نشأت میگرفت. با عبدالحسن برزیده درباره مفهوم دفاعمقدس، تازگی این مفهوم یا تاریخ مصرف گذشتگیاش، روزهای جنگ ایران و عراق و وضعیت مردم خوزستان در آن دوران و این دوران، نوع سیاستگذاری فرهنگی مسئولان درخصوص مفهوم جنگ و البته چند موضوع دیگر ازجمله خاطره حضور او در دوران دفاعمقدس صحبت کردیم که از نظر میگذرانید.
آقای برزیده! تفاوتی بین سینمای جنگ به مفهوم کلیاش با آنچه که به آن سینمای دفاع مقدس میگوییم و درونگراتر است، وجود دارد. این مفهوم دفاع مقدس از کجا شروع شد؟
در تعریف کلی از ژانر چیزی به اسم سینمای دفاع مقدس نداریم بلکه همان سینمای جنگ را داریم اما بخشی از سینمای جنگ، سینمای مقاومت است. مثلا فیلمهای جنگی که در مورد جنگ جهانی ساخته میشود، خیلیهایشان مربوط به پارتیزانهایی هستند که علیه آلمان نازی میجنگند. آنها شاید اسم این نوع فیلمسازی را نگذاشتند سینمای «دفاع مقدس» یا «دفاع» و ما بهطور ویژهای این اسم را روی کارهایمان گذاشتهایم اما این دفاع مقدس، در معنا و مفهوم همان است و در اینجا بهعنوان یک ژانر شناخته شده سینمای جنگ به آن اطلاق میشود. این که ما میگوییم دفاع مقدس، درواقع یک تاکید بر این است که این جنگ نیست.
هاله معنایی کلی از سینمای جنگ در جهان با آنچه که ما در ایران سراغ داریم، متفاوت است؟
اگر دقت کنید آمریکاییها هم فیلمهای جنگی زیادی دارند. آنها به کشورهای مختلف حمله کردهاند و بهطور طبیعی بخشی از سینمایشان به این موضوعات میپردازد. ما در طول تاریخ، بهویژه تاریخ معاصر به هیچ کشوری حمله نکردهایم. سینمای ما تحت تاثیر جنگ هشت سالهای است که بهنوعی تجاوز از طرف همسایه بوده و مقاومت و ایستادگی در تقابل آن از طرف ایرانیها.
یعنی تفاوت را شما در دفاعی بودن میبینید؟
این درست است که دفاع، هالهای قدسی به جنگ هشت ساله داده است اما نهفقط در مفهوم؛ این دفاعی بودن نمود فرمی هم پیدا کرده است. با توجه به اینکه، هشت سال جنگی که بر ما تحمیل شد، جلوههایش بیشتر مقاومتی است و ما به خاک عراق تجاوز نکردیم، مگر در چند نقطه و چند زمان خیلی محدود که آنهم برای رها کردن کشور از تیررس دشمن بوده است؛ طبیعتا حال و هوای سینمایی که راجعبه این شکل جنگ باشد، هم تفاوت خواهد داشت.
نظر شما در مورد آن وجه عرفانی و قدسی که حول و حوش سینمای دفاع مقدس از آن صحبت میشود، چیست؟
وقتی یک جمعیتی بر مبنای اعتقادات و ایدئولوژی حاکم بر انقلابش و به منظور حفظ کشورش مقاومت میکند در واقع از همین اجتماع با اعتقادات مذهبی و اسلامی برای دفاع از کشور میروند، طبیعتا رفتارهای این آدمها که تحت تاثیر این ایدئولوژی هستند هم وجه قدسی میگیرد؛ مثلا فرهنگ شهادتطلبی دارند و اعتقادشان این است که هر کس در این جنگ شرکت کند، اگر در این راه کشته شود، شهید محسوب میشود و جایگاه بهتری در آن دنیا خواهد داشت؛ این به دفاع آن جمعیت قدسیت میدهد و خود دفاع بهطور مشخص کار مقدسی میشود. ما در قرآن هم داریم حتی دفاع از مرزهایمان و حتی وقتی از حریم کشور یا خانهات دفاع میکنی، اگر دزدی وارد خانه شود و دفاع کنی و کشته شوی، شهید محسوب میشوی. به هر حال خود دفاع از نظر دین خدا و در فرهنگ ما یک کار پسندیده محسوب میشود که پاداش آن بهشت است و علاوهبر آن وقتی از یک حریم بزرگتری به اسم کشور اسلامی دفاع میکنی، ویژهتر میشود.
شما از کجا با سینمای دفاع مقدس تماس پیدا کردید؟
اگر منظورتان چگونگی ورود است، من پیش از انقلاب و جنگ به کار فرهنگی علاقهمند شدم و از طرفی من بچه آبادان بودم و وقتی جنگ شروع شد، آنجا حضور داشتم. من آن لحظهها را از ابتدا شاهد بودم و بعد از اینکه فراغتی حاصل شد و درس خواندم، بیشتر با همینانگیزه وارد دانشکده سینما شدم و در این رشته ادامه تحصیل دادم. طبیعی است اولین کاری که فکر میکردم باید بکنم این بود که تجربههای دفاع مقدس را با توجه به سلیقهای که پیدا کرده و هنری که حالا الفبای آن را یاد گرفته بودم، تصمیم گرفتم که در مورد جنگ کار کنم؛ بنابراین فیلمسازی جنگی را شروع و قبل از آن هم چند کار را بازی کردم.
در خود ایام جنگ آنجا حضور داشتید؟
بله.
میتوانم در مورد حضور در جبهه در آن فضا سوال کنم؟
مثل بقیه حضور داشتیم.
در حصر آبادان هم بودید؟
بله، بسیجی بودم و بعد وارد سپاه شدم.
در فتح خرمشهر چطور؟
بله، بودم.
همان موقعی که حمله شد شما در آبادان بودید؟ اصلا چه اتفاقی افتاد و چطور متوجه جنگ شدید؟
مدتی اختلافات بین ایران و عراق وجود داشت و بعد از این اختلافات کلامی، چند بار تجاوز هواپیماهای عراقی را داشتیم که بیشتر متوجه بخشهای غربی کشور بود تا خوزستان، آبادان و خرمشهر که با عراق مرز زمینی داشتند. البته اگر بخواهیم به عقب برگردیم، در سالهایی که ما بچه بودیم و پیش از انقلاب، عراق یک کارهایی میکرد و تکاورهایش در خطوط مرزی چندبار به نیروهای ما حمله کرده بودند. این اختلافات بر سر قرارداد الجزایر بود و پس از انقلاب داستان خلق عرب را راه انداختند که در آن آدمهایی که وابسته به کشور عراق بودند، در شهرهای خوزستان، بمبگذاری میکردند. این زمینهها در ذهن مردم وجود داشت و مرتب اتفاقاتی هم در مرزها میافتاد و درگیریهایی بود که از یکجایی به بعد، بهخصوص در مرز خرمشهر، جدیتر شد و بعد پیشرویهایی که عراق کرد و زدن چند خمپاره در شهر و بعد زیاد شدن این حملهها. روز اولی که جنگ شروع شد ما فکر میکردیم این اتفاق هم ادامه آن شیطنتهای عراق است که بهتدریج دیدیم جدی شد.
شما اسلحه دست گرفتید؟
بله، چون جزء کسانی بودیم که آنجا زندگی میکردیم و بهعنوان یک وظیفه ماندیم و در یک مقطع مجروح شدم و دوباره به جبهه برگشتم.
مجروحیت شما کجا بود؟
ایستگاه هفت آبادان بود؛ جایی که گفته بودند عراق دارد آبادان را دور میزند چون آبادان جزیره است. آنها قرار بود از طریق زمینهای خشک پشت آبادان و از سمت ایستگاه هفت و پلی که روی رودخانه بهمنشیر بود، بیایند. ما مسئول حفاظت از آن پل بودیم. من رفته بودم خانه دوش بگیرم و برگردم که در همان مسیر برگشت ترکش خوردم. بعد از بهبود جراحت دوباره به جبهه برگشتم تا سال ۶۳. پس از آن در دانشگاه قبول شدم و بعد تا جایی که میتوانستم به جبهه میرفتم و میآمدم.
فکر میکنید تاریخ مصرف این بحثهای دفاع مقدس و سینمایش تمام شده است؟
به نظرم این سوال را باید با سوال جواب دهم. آیا ما با خانوادههایی سروکار نداریم که تحت تاثیر جنگ هستند؟ خانوادههایی که هنوز مسائلی دارند؛ چه آنها که پدر از دست دادهاند و چه مادرانی که بچههایشان را از دست دادهاند. آیا ما جانبازانی نداریم که متاثر از آن دوران همچنان عذاب میکشند؟ آیا خرابیهایی نداریم که از آن دوران بهجا ماندهاند؟ حتی به نظرم عقبافتادگیهایی که در برخی زمینهها به ما تحمیل شد هم قابل توجه هستند. یعنی به نظرم جنگ کاری کرده که مردم آبادان و خوزستان بهطور کل تحت تاثیر آن روزها همچنان مسائلی دارند که فقط مادی نیست؛ مسائل روحی، روانی، اعتقادی و تجربه مقاومت هشت ساله. اینها همه چیزهایی است که دستاورد دفاع مقدس بودهاند.
این تجربه معنوی که میگویید، هنوز هم تاریخ مصرف دارد؟
من شخصا نظری دارم که شاید خیلیها قبول نداشته باشند. من فکر میکنم بچههای جنگ که در انقلاب هم حضور داشتند هنوز قابل اعتمادترین آدمها هستند. چون نمیشود ازکسی که در آن فضا قرار گرفته و آن دوران را تجربه کرده و دوستانی را از دست داده و خودش آسیب دیده، توقع داشت از آن روزها متأثر نباشد و آدمی باشد که نشود به او اعتماد کرد. به ندرت آدمهایی هستند که گذشته را فراموش کردهاند و گمراه شدهاند. به نظرم جنگ خیلی از بچههایش را بیمه کرده است. این تجربه معنوی به نظرم یک سیر و سلوکی بوده و یک گردش معنوی در آن ایام رخ داده بود.
به نظرتان این قابل انتقال هم هست؟
هم هست و هم نیست. گاهی میبینیم که این آدمها متاسفانه متهم میشوند که چرا رفتید و چرا آنجا بودید؟ درحالی که حتی گاهی ضدانقلاب و آدمهایی که حتی اعتقادی به این ایدئولوژی ندارند، یعنی کسانی که خارج از کشور هستند هم بچههای جنگ را تحسین میکنند. در این یک مورد باید اعتراف کنیم این بچهها ویژه بودند و بهنوعی به گردن همه حق دارند. اما در انتقال خیلی موفق نبودیم و مدیران فرهنگی در رسانهها خیلی خوب کار نکردند که شامل سینما و تلویزیون و مطبوعات میشود. من بیشترین جلوهای که همیشه برایم جذاب است و به آن فکر میکنم و به من کمک میکند که ایمان بیشتری نسبت به احادیث و روایاتی که میگویند آدمها وقتی یک کاری را برای خدا و با خلوص میکنند، هم آن آدمها و هم کاری که کردهاند جاویدان میماند، همین ایام عزاداری امام حسین(ع) است. در این ایام مردم یک جوری رفتار میکنند که انگار همین چند دقیقه پیش عزیزی را از دست دادهاند. به نظرم رفتار خالصانه امام حسین(ع) است که ماندگارش کرده، طوری که مذاهب دیگر مثل هندوها و مسیحیها هم به آن اعتراف دارند و جنگ هم به اعتقاد من امتداد همان است. اینها را به دور از شعار میگویم و دیدهام که آن بچهها چقدر مخلص بودند و چه قدر الگوی رفتاری آنها امام حسین(ع) بود. حالا اینکه ما چقدر بهره میگیریم مهم است و به نظرم کمبهره میگیریم. خیلی وقتها مخاطراتی که برای کشور پیش میآید، خیلی از ما امیدشان به خونه همین شهداست. مسئولان گاهی رفتار غلط و مردم را از انقلاب و کشور ناامید میکنند اما امیدمان به خون همین بچههاست و مطمئن هستم که این خون پایمال نمیشود و اهدافی که آن بچهها به خاطرش جانشان را دادند، نمیگذارد که کشور به خطر جدی بیفتد.
اجازه بدهید در مورد نقش زنان در دفاع مقدس بپرسیم. شخصیت زهرا در فیلم «دکل» که نقش موثری داشت و حالا شما که آن روزها را دیدهاید، در مورد نقش زنان و اینکه چقدر ما این نقشآفرینی را نشان دادهایم، توضیح دهید.
به نظرم مردم کم و بیش دیدهاند و خاطراتی که نوشته شده و مستنداتی که ساخته شده، نشان میدهد خیلی از زنان حضور داشتند. چه در مقطع درگیریها و شروع جنگ که شرایط خیلی ویژهای حاکم بود و حتی شاید خیلی از مردها تاب ایستادگی نداشتند ولی حضور زنها موثر بود و چه در پشت جبههها و چه در ادامه جنگ. آنچه در «دکل» بود تمامش واقعی بود و بخش عمده آن جزوه خاطرات خودم در جنگ یا خاطرات کسانی بود که با آنها صحبت شده است و در فیلم استفاده کردهایم. من یک خاطره جالبی هم از این قضیه دارم. من ۲۰ سالم بود که کنار پل ایستگاه هفت بودم. آنجا محل خروج مردم هم بود، مردمی که از شهر به خاطر شرایط بمباران خارج میشدند. آنجا بخشی از مردهای شهر هم بودند که میرفتند. البته برخی از آنها خانوادههایشان را به جای امن میرساندند و برمیگشتند اما من با دیدن این کوچ دستهجمعی احساس غربت میکردم؛ چون بلد نبودم از این شرایط تحلیل دیگری داشته باشم. به هر حال ما سن کمی داشتیم و احساس میکردیم همه دارند ما را تنها میگذارند و میروند. عراق با ۱۱ لشکر حمله کرده بود. یک روز که از جلوی پل، مردم را نگاه میکردم، یک ماشینی درش باز شد، یک خانم ۶۰ ساله پایین آمد و گریه میکرد که من نمیآیم و شما هم نباید بروید. این برای من بسیار جذاب بود و باعث شد فکر کنم که ما تنها نیستیم و اینکه یک زن اینگونه باغیرت باشد برایم جذاب بود.
قصد ندارید دوباره در حوزه دفاع مقدس کاری بسازید؟
دوست دارم اما بعید است؛ چون به نظرم برخی مسئولان صادق نیستند که میگویند میخواهند از سینمای جنگ حمایت کنند. حمایتی وجود ندارد و شاید گاهی از سر وظیفه اقدامی بشود. مراکزی هم که برای این کار وجود دارند، پای کار نیستند و اول آدم را امیدوار میکنند اما بعد تو را در یک مسیری میکشند که پیگیری کنی و نهایتا سرخورده میشوی. من آخرین کاری که در این خصوص کردم یک سریال هفت قسمتی بود. یک بخشی هم این است که شرایط سخت شده. ما قبلا با نیروی هوایی کار میکردیم و میدیدیم که خیلی دوست داشتند کمک کنند اما امکاناتشان کم بود و حالا مثل گذشته نهانگیزهای در مسئولان وجود دارد و نه امکانات درستی هست و بهرغم علاقهای که داریم و وظیفه خودمان میدانیم، کار سختی هم هست و مخاطب کمتری دارد، امیدوارم روزی این اراده به وجود بیاید که در این زمینه با اعتقاد و از تهدل حمایت کنند. در آن روز ما همچنان پایه کار هستیم، چون جنگ به دور از همه دعواهای سیاسی و جناحی، یک جریان کاملا ملی است و حق مردم و شهداست که در موردش حرف زده شود. من جرأت نمیکنم ناامید شوم و امیدواریم روزی شرایط مناسبی ایجاد شود.
ارسال نظر