رسول نجفیان در دهه ۶۰ و ۷۰ جزو هنرمندان پرکار و محبوب تلویزیون بود. هنرمندی که بیش از همه به عنوان چهرهای اخلاقمدار شناخته میشد. گفتوگو با این هنرمند، مباحثی چون ابتذال سینمای کمدی، اجرای بازیگران در سیما و تئاتر لاکچری را دربر میگیرد.
مدتی است تصویر شما را کمتر میبینیم، چرا از تلویزیون و بازیگری دور شدهاید؟
راستش را بخواهید از بازیگری دور نشدهام. به تازگی بازی در سریال آقای بهرامیان را تمام کردهام و در صحنههایی از سریال «ستایش» هم ایفای نقش کردهام، اما به عنوان مجری مدتی است که حضور ندارم.
شما زمانی یکی از مجریهای خوب سیما بودید، اما سالهاست که از اجرا دور ماندهاید. الان بحثی که درباره اجرا در تلویزیون مطرح است، تمایل به حضور بازیگران برای اجراست. این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
به شخصه استقبال میکنم، چون خود من هم بازیگر بودم که با دعوت وارد کار اجرا شدم. با این حال اجرا خیلی عرصه سنگینی است. یک مجری باید خیلی باسواد باشد، اما متأسفانه برخی از این مجریان که بازیگر هستند، خیلی بیسوادند، به طوری که این بیسوادی از در و پنجره تلویزیون بیرون میزند. این را هم بگویم که جلوی بعضی چیزها را نمیشود گرفت. بازیگری که وارد کار اجرا میشود و بین مردم هم محبوبیت دارد، طبیعتاً مردم از او استقبال میکنند، اما ضمن خوشامدگویی به آن دسته از بازیگرانی که وارد کار اجرا شدهاند، باید بگویم که امیدوارم هنر اجرایشان همراه با معرفت، فرهنگ و سواد باشد، چراکه بینندگان و مخاطبان ما از همه اقشار جامعه هستند و اجرای این عزیزان باید جذابیت کافی را برای بینندگان داشته باشد.
شما مدتها در تلهتئاترهای کمدی نقشآفرینی کردید، نظر شما درباره این حوزه که زمانی و در دهه ۶۰ از قوت زیادی در سیما برخوردار بود، چیست و فکر میکنید چرا این رویکرد در سیما کمرنگ شده است؟
در مورد سینمای امروز و به ویژه سینمای کمدی یکسری نقدهایی وجود دارد که میگوید هنرمند باید تلنگر بزند، باید اشاره کند، ولو اینکه آن حادثه و واقعیت اجتماعی خطرناک باشد. هنرمند در لباس طنز این دین خود را ایفا میکند. هنرمند وظیفهاش خیلی بالا و والاست، او باید مصلح اجتماعی باشد. هنرمند آثاری را در قالب نمایش، فیلم، داستان ارائه میدهد که ما میبینیم این موضوع در جامعه چقدر دیده میشود. برای مثال، آنتوان چخوف نویسنده بزرگی است که در آثارش به شدت خوی و خصلتهای بشری و ضرورتهای اجتماعی منعکس شده است. یک زمانی ما میخواهیم با هنر تجارت کنیم و وارد مسائلی میشویم که نمیشود اسمش را هنر گذاشت. اینها کسانی هستند که هنربند هستند. من به اینها میگویم هنربند، نمیگویم هنرمند. اینها افرادی هستند که میبینند جامعه نیاز دارد که بخندد و شاد باشد، آنها خط قرمزها را میشکنند و جلو میروند. کار هنرمند شکستن خط قرمزهاست، اما اینها میآیند خطوط بیادبی و اساعه ادب و فحاشی را میشکنند.
متأسفانه برخی از کارهای کمدی ما مستهجن شده است. شما تئاتر میروید، میبینید بازیگر فحش میدهد و مردم غشغش میخندند. بهانهشان هم این است که، چون مردم در فشار هستند باید بخندند. اصلاً چنین چیزی درست نیست. در دورانی که ژاپن و آلمان در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شدند، بالطبع خیلی از نویسندههایشان افسرده شدند. شما داستانهای «هاینریش بل» را بخوانید، بازتاب این زندگی را میبینید. اینها را ساختند، بهرغم مشکلاتی که وجود داشت، اما ساختند. درصد کمی از کارهای کمدی هنرمندانه و ارزشمند است. با تمام احترامی که برای هنرمندان این عرصه قائل هستم، باید بگویم که بسیاری از این آثار که فروش کلان هم دارند، کمدی نیستند، بلکه مستهجن هستند، اما، چون خط قرمزها را رد کردهاند، برایشان جالب است. مثلاً دو تا متلک به نظام بگویند دو تا متلک هم به رئیسجمهور و خیلیها نیز بهبه کنند. این فیلمسازان محترم البته برخیشان به جای دو اقامت، چهار اقامته هستند. وقتی هم که تقی به توقی بخورد فرار میکنند و میروند، مردم میمانند با دردها و سختیهایشان. اینگونه هنرها گرهی از کار کسی باز نمیکند. هنر باید ارتقا بدهد، هنر باید دل آدمها را صاف و انسانیت و عشق را جاری کند. در جامعهای که هر دم از هر طرف دنیا چه اقتصادی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه هنری مورد هجوم است، هنر و هنرمندش باید جهت بدهند، اما متأسفانه یک عدهای هستند که از این طرف بوم میافتند. اینطور میشود که آنهایی که بیاعتقاد هستند، میآیند و برخی مثل ما کمکارتر میشوند. من خودم چند کار بازی کردم، اما خجالت کشیدم. مگر شوخی است، مگر تأمین هزینه اجارهخانه شوخی است. ما میآییم و یک تئاتری با قیمت ۲۵۰ هزار تومان به نمایش میگذاریم. بعضیها هم این مبلغ را میدهند و میروند آن تئاتر را نگاه میکنند. به نظر من اینها پول مفت دارند. کسی که با زحمت پول درمیآورد به این تئاترها پول نمیدهد. خودشان معتقدند که این نوع کمدی باعث ارتقا میشود، اما من که چیزی نمیبینم. فوقلیسانس تئاتر میشناسم که در پنچرگیری و تعویض روغنی مشغول به کار است، خیلی هم بااستعداد است. اینها نابسامانیهایی است که پیش میآید. یک عده میروند دلال دلار میشوند، یه عده هم دلال میوه. یک عده هم اینطور در هنر بلبشو میکنند و کاری هم با جامعه ندارند. اگر یک روز خدایی نکرده جنگی اتفاق بیفتد، باز هم این مردم و اقشار محروم هستند که میروند وارد معرکه جنگ میشوند و از کشور دفاع میکنند، اما اینها به ویلاهای خارجشان پناه میبرند.
چه باید کرد که مسیر سینمای کمدی به ناکجاآباد کشیده نشود؟
متولیان فرهنگی باید چشم و گوششان را باز کنند. من نمیگویم سانسور شود، نه شرایط جامعه این است. شما نمیتوانید از آب مرداب استفاده بهینه کنید! باید آن آب را بگیرید و تصفیه کنید تا قابل شرب و حیاتبخش شود، نه مرگآفرین. امیدوارم تعداد هنرمندان خوب و فهیم زیاد شود. من آرزو دارم روزی زیربنای جامعه، اقتصادش به دست جوانهای اهل، شریف، معتقد و محترم بیفتد. جوانهایی که از ته قلب به خدا ایمان دارند. هر زمان هم مملکت دچار اضطراب و مشکلاتی شد یا کسی قصد داشت به کشور ما طمع کند، اینها در خط اول حضور خواهند داشت. اینها میایستند و دفاع میکنند و تاوانش را هم میدهند. من دوستان جانبازم را میبینم که با چه مشکلات و سختیهایی زندگی میکنند، متأسف میشوم که خانوادههایی در هنر وجود دارند که میروند تئاترهایی را با بلیتهای گران میبینند، پز میدهند و میگویند ما با فلان هنرمند عکس گرفتیم. همانها هم خانههای میلیاردیشان را به رخ میکشند. در این جامعه خیلی خطرات اتفاق میافتد. هنری که باید ارتقا بدهند، نیست بلکه هنر ابتذال است. البته نقش همفکران شما و رسانهها در جهتگیری صادقانه بسیار مؤثر است، چراکه تشخیص سره از ناسره خیلی سخت است. تشخیص خوب از بد دشوار است.
*روزنامه جوان
ارسال نظر