نقد بهروز افخمی به صادق هدایت که اخیراً در یک برنامه تلویزیونی انجام گرفت واکنشها و البته بازتابهای زیادی به همراه داشت و باز هم نشان داد برخی مدعیان روشنفکری برخلاف شعارهایی که سر میدهند نقد برخی چهرهها و جریانهای ادبی را اساساً برنمیتابند.
بهروز افخمی در سخنانش درباره صادق هدایت روی دو ویژگی او دست میگذارد. یکی تحقیر زنان در آثار او و دیگری همجنسگرا بودن این داستاننویس. درباره مورد دوم پیش از این سخن به میان آمده، اما درباره زن ستیز بودن هدایت اگرچه سخن رفته است، اما این صراحت در کلام افخمی آنهم در یک برنامه تلویزیونی بعضیها را خوش نیامده است. جالب است درباره زن ستیزی هدایت تقریباً اجماع وجود دارد و این حرف زیاد تازهای هم نیست.
تحقیر زن ایرانی و تمجید از زن اروپایی
درباره زن ستیز بودن او برخی، ریشههای روانشناسانه و زیست کودکی او را بسیار دخیل دانستهاند. صادق هدایت مانند برادران و خواهران دیگر خود به دست دایه، بزرگ شد و تربیت یافت. برادرش محمود هدایت درباره دایه صادق در صفحه ۲۴ کتاب «خودکشی صادق هدایت» مینویسد: «دایه او زنی زشت رو، بداخلاق، تندخو، عبوس و ناسازگار بود... همین دایه او را با خود به گشت و گذارهایی میبرد که چشم کوچولوی ما به یک نعش میافتد. نعش خونین یا به تماشای جسد متعفن حیوانی که دورش یک زنبور پرواز میکرد... همه ما نسبت به شومی، وازدگی و نحسی دایه او متفق القول هستیم.» زن ایرانی در داستانهای هدایت معمولاً کثیف، فاسد، هرزه، هوس باز و خیانتکار است. این ویژگیها را در «عزیزآقا» (نام زنی است که در طلب آمرزش گرفتن است) تا «دایه» و «لکاته»ی بوف کور میتوان به وضوح دید. «علویه خانم» هم که خود نمونه کاملی از نگاه هدایت به یک زن ایرانی است، بسیار هرزه، فاسد و شهوتران است که حتی دختر کوچک خود را نیز سه بار به صیغه داده است و به دنبال شوهر چهارمی برای اوست!
البته این نوع نگاه فقط درباره زنان ایرانی است، وگرنه زنان اروپایی در داستانهای هدایت (آینه شکسته، اسیرفرانسوی، مادلن و...) همیشه زیبا، باوقار، وفادار و قابل احترام هستند و درواقع میتوان گفت: مجموع این افکار و دیدگاههای هدایت است که مورد توجه غربیها و به خصوص انگلیسیها قرار گرفته و درصدد بتسازی از وی بر میآیند.
کجای سخنان افخمی برای شبه روشنفکران آزار دهنده بود؟
اما در روزهای اخیر گزیدهای از مصاحبه «بهروز افخمی» کارگردان و برنامهساز کشورمان، در فضای شبکههای اجتماعی منتشر شده که بهانه برای حمله و تسویه حساب با او را برای جماعت «شبهروشنفکر» فراهم کرده است. بهروز افخمی نزد کسانی که او را از نزدیک میشناسند، به عنوان یکی از معدود فیلمسازان ایرانی است که به شدت با عوالم روشنفکری آشناست، به شدت کتاب میخواند و از جریانات سینمایی، ادبی و فلسفی دنیا آگاه است. افخمی به واسطه تسلط بر زبان فرانسه، بسیاری از داستانهای مطرح ادبیات دنیا را به زبان فرانسه خوانده و، چون سالهاست در زمینه اقتباس از ادبیات برای سینما تدریس میکند، به حوزه ادبیات کاملاً مسلط است. باشگاه خبرنگاران پویا در اینباره مینویسد: افخمی دقیقاً دست روی نکتهای درباره هدایت میگذارد (نسبتاً سربسته) که بسیاری از شارحان متون ادبی و کارشناسان ادبیات در غرب، دهههاست که به آن مشغول هستند، یعنی بررسی احوالات شخصیه و زندگی خصوصی نویسندگان نامدار با هدف ریشهیابی عناصر پررنگ در آفریدههای ادبی این چهرهها.
از اینرو در غرب، دهها کتاب و صدها، بلکه هزاران مقاله درباره زندگی شخصی، گرایشها و تمایلات درونی نویسندگان بزرگ، چون اسکار وایلد، ویکتور هوگو، نیکلای گوگول، آنتوان چخوف، چارلز دیکنز، ارنست همینگوی و... نوشته شده که تمرکز آنها بر زندگی خصوصی این افراد نامدار است. افخمی هم از همین منظر به تمایلات همجنسگرایانه هدایت ورود میکند و اینکه دانستن این گرایشهای شخصی در هدایت، قطعاً دید جدیدی درباره جهانبینی هدایت در داستانهایش و عناصر زنستیزانه، سیاهی و تلخی قضاوت او نسبت به زنان به خوانندگان میدهد.
زنان رقتانگیز و نفرتانگیز
بهروز افخمی خود این سؤال را مطرح میکند که چرا شخصیتهای زن در آثار هدایت همه بلااستثنا یا نفرتانگیز یا رقتانگیز یا در بهترین حالت «اثیری» (وهمی و خیالی) هستند و اینکه چرا در جهان- داستان هدایت، «زن» به مفهوم زمینی، واقعی و عینی (با همه محسنات و معایب یک زن معمولی) نداریم. به واقع، افخمی از منظر دفاع از جنس «زن» در برابر قلم سیاه و تند هدایت علیه زنان این فکت را درباره هدایت مطرح میکند. کما اینکه در مطالعه آثار هدایت، حتی یک رابطه نرمال و عادی و بسامان میان زن و مرد دیده نمیشود و در آثار هدایت حتی یک عشق «سالم» و «طبیعی» بین دو غیرهمجنس دیده نمیشود و همه این نوع روابط به نتایج تراژیک ختم میشود. مضاف بر اینکه هدایت نه تنها هیچگاه تشکیل خانواده نداد، بلکه چند باری هم قبل از خودکشی منجر به مرگ در پاریس، در دوران اول اقامت در زمان دانشجویی هم بر سر رابطه با دختر صاحبخانه دست به خودکشی زد. به بیان دیگر، خود هدایت هم هیچگاه نتوانست یک رابطه سالم و طبیعی با جنس «زن» داشته باشد. بگذریم از اینکه «خانواده» در آثار هدایت همواره یک مفهوم جهنمی است که قهرمان داستان در آن نابود میشود. این دیدگاههای تراژیک به «خانواده»، «زن» و... قطعاً ریشه در نژندیهای درونی او داشت.
اما در کمال تعجب، همان کسانی که از روی یک نوع «غربزدگی» کمعمق و سطحی و حتی «بازاری» به منتقد و طعنکننده فرهنگ ایرانی و اسلامی تبدیل شدهاند و خود را «آزاداندیش» و «آزادیخواه» یا در یک کلام «لیبرال» میخوانند، به واسطه مطرح شدن یک نکته فنی در نقد ادبی که اتفاقاً در دفاع از جایگاه والای «زن» صورت گرفته است، اینچنین به افخمی میتازند. قطعاً بخش عمده کسانی که این انتقادات و حملات را صورت میدهند، حتی به خود زحمت دیدن اظهارات کامل افخمی را هم ندادند، اما صرفاً به خاطر تسویه حساب سیاسی، آتشباز کلام و قلم خود را برای ترور و تخریب یکی از باسوادترین و پرمطالعهترین فیلمسازان ایرانی تنظیم کردهاند.
صادق هدایت در بیبیسی
نکته دیگر درباره صادق هدایت، نیست انگاری و پوچگرا بودن اوست. افکار نیهیلیستی هدایت را دوستان و علاقهمندان به او همچون پرویز ناتل خانلری، م. ف. فرزانه، احمد فردید و... نیز انکار نکرده و بر آن مهر تأیید میزنند. هدایت زندگی و هستی را بیهدف و احمقانه میداند و در بیشتر داستانهای او صحبت از مرگ، خودکشی و بن بست در ادامه زندگی است. هدایت در دوران اولیه نویسندگی خود، فرد ناشناختهای بوده که به قول خودش جلز و ولز میکرده تا رمضانی کتابفروش، کتابهایش را پشت شیشه مغازهاش بگذارد، اما به یکباره رادیو بی بی سی در برنامهای به معرفی او و داستانهایش پرداخته و هدایت را شهره شهر میکند. انگلیسیها که افکار و آثار مخرب و ضدایرانی و ضداسلامی او را کشف میکنند در رادیوی خود بیبیسی مشغول مطرح کردن وی میشوند و اجرای این نقشه را دوستان نزدیک هدایت، یعنی مجتبی مینوی و مسعود فرزاد به عهده داشتند. در کتاب آشنایی با صادق هدایت، میخوانیم:نظر خود هدایت در این باره همه چیز را روشن میکند: «دست راستی و به خصوص چپیها معلوم شد که گوششان به رادیو لندن است، چراکه از فردای این سخنپراکنی، قد و نیم قد، همه جلوم عشوه آمدند و نگاه پرافتخار و اسرارآمیز بِهِم انداختند. من که جلز ولز میکردم رمضانی معلوماتم را پشت شیشه دکانش بگذارد، یک شبه شدم نویسنده شهیر مشهور آفاق!»
درباره صادق هدایت این مسئله وجود دارد که غربیها خیلی برای بت کردن او در ادبیات ایران تلاش کردند و درباره او مبالغههای زیادی روا داشتند، اما واقعیت این است که هدایت اگرچه به لحاظ ادبیات توانمندیهایی از خود نشان داده، اما به هیچ عنوان نمیتوان گرایشهای انحرافی و ضد فرهنگی او را نادیده گرفت. گرایشهایی که موجب رنجش هر ایرانی منصف و وطن دوستی میشود. اروپاییها و دنبالهروهای شبه روشنفکر آنان در ایران از هدایت بتی ساختهاند که کسی جرئت نقد آن را نداشته باشد ولی به نظر میرسد نقد چهرههای ادبی و رویکردهای آنان بدیهیترین حق ناقدان منصف به شمار میآید و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
ارسال نظر