زینب غفاری/ امسال در شرایطی وارد روزشمار برپایی سی و هفتمین جشن سینمای ایران می شویم که همچنان شاهد کاهش آثار شرکت کننده نسبت به ادوار گذشته و همچنین کاهش اقبال تهیه کنندگان نسبت به حضور و نمایش آثار خود در این رویداد ملی می باشیم؛ رویدادی که بخشی از فلسفهی وجودی آن ارزیابی و رصد آثار سینمایی کشور در فصل نوی سینمای سال آتی است. اما متاسفانه با عدم سیاست گذاری های صحیح تشویقی این رویداد ملی که می بایست محلی برای عرضه فیلم های شاخص، تاثیرگذار و جریان ساز به منتقدان، سیاست گذاران فرهنگی و سینمایی و عموم علاقمندان به سینمای ایران باشد، تبدیل به محفلی گل خانه ایی برای عرضهی آثار گزینش شده توسط مدبران بنفش پوش شده است؛ مدیران محافظه کاری (Conservatism) که بر عملکرد خویش در بسط ولنگاری فرهنگی در شرایط حال حاضر کشور واقف بوده و بیم آن را دارند تا جشنواره فیلم فجر به مجالی از برای بررسی کُلیت اقدامات فرهنگی و سینمایی ایشان در طول دوران مسئولیت خود، بالاخص در طی سال گذشته گردد.
باید توجه داشت که دستاوردهای سینمایی و تولیدات صنعت سینمای کشور در طی یکسال گذشته را نمی توان به سادگی پوشاند و با تدابیری ویژه، همچون آمار نرخ تورم از سایت های رسمی حذف نمود! پس تدبیر بنفش گونه در این موضوع آن است که مجموع این تولیدات در ظرفی مشخص و معین در دسترس عموم جامعه قرار نگیرد! و با انتخاب گزینشی آثار، فضایی گُل و بُلبلی ترسیم و این فضا به عنوان وضع فرهنگی و سینمایی کشور به جامعه گزارش گردد. اما به راستی در پس این نگاه محافظه کارانه مدیران سینمایی چه نکاتی پنهان است و این سایه ی سنگین محافظه کاری چه بر سر فرهنگ و جامعه ایرانی می آورد و چگونه فضای ولنگاری حال حاضر فرهنگی کشور را تشدید می سازد؟ |
پس همانگونه که بیان شد جشنواره فیلم فجر محلی برای ارزیابی و سنجش عیار سینمایی کشور در سال آتی است؛ مجالی ویژه که طی آن منتقدان و دغدغه مندان عرصه ی فرهنگ و سینمای کشور با بررسی آثار عرضه شده در جشنواره، امکان ارزیابی و رصد فرهنگی-اجتماعی را پیدا خواهند نمود و همچنین تاثیرپذیری سازندگان فیلم ها از فضای فرهنگی جامعه و جهان پیرامونی را هویدا و تاثیر گذاری صنعت سینمای کشور بر سبک زندگی انسان مسلمان ایرانی را معین خواهد نمود.
به عنوان مثال پررنگ شدن مسائل و موضوعات مهمی نظیر خدااِنکاری و طرح دیدگاه های آتئیسم (Atheism) در تولیدات سینمایی و همچنین تشویق عمومی جامعه به اتخاذ رویکردهای آنارشیسم (Anarchism) و یا حقنه تفکرات سکولاریسم (Secularism) در بطن فکری جامعه و یا اساسا طرح نگاه های جنسی و همچنین جنسیتی در قالب موضوعاتی چون همجنس گرایی (Homosexuality) و یا همباشی (Cohabitation) یا ازدواج سفید و ... در مجموع آثار سینمایی جهان، قطعا بی تاثیر بر روی بخشی از فیلم سازان ایرانی نبوده است؛ فیلمسازانی که همواره نیم نگاهی تقلب وار به آثار جهانی داشته و بعضا حقارتی ویژه در برابر سینمای غرب در خود حس می نمایند.
در شرایط ولنگاری حال حاضر فرهنگی در کشور است که منتقدان و رصدکنندگان فرهنگی کشور با ارزیابی مجموع آثار و تولیدات صنعت سینمای کشور در فرصت هایی نظیر جشنواره فجر و قبل از انتشار عمومی آثار می توانند برای عرضه ی بهتر آثار ارزشمند و محدود نمودن و یا اصلاح آثار مبتذل و غیرارزشی و همچنین تغییر و بهبود رویکردهای سینمایی کشور به مسئولین و مدیران فرهنگی کشور کمک نمایند. |
متاسفانه مدیران سینمایی، بویژه در طی دو سال اخیر؛ با محدود نمودن حضور و نمایش آثار در جشنواره فیلم فجر و اکران آثار گزینش شده در این رویداد که با تدبیر مدبران بنفش، چند سالی است که تنها از عنوان ملی برخوردار است و شان بین المللی آن به وقت دیگری موکول گردیده؛ جایگاه نمایشگاهی و این اجتماع مهم سینمای ملی کشور را ضایع ساخته و تنها در سطحی خاص از برای بولتن سازی و ارایه گزارش عملکرد سالانه ی خود تقلیل داده اند؛ به نحوی که بعد از اتمام جشنواره بتوانند به این آثار که در سایه ی مدیریت آن ها تولید شده افتخار کرده و آن را نشانه ی سیاست گذاری های اصولی و صحیح خود بدانند.
پس باید توجه داشت که عموم این گزارشات دولتی، فارغ از اینکه سمت و سوی سینمایی کشور در جهت دیگری در جریان است تهیه شده و آنچنان که ضرب المثل است نعل وارونه به اسب خود می زند تا نشان پاهای اسب بعکس راهی که رفته، افتد؛ شاید این بنای مدبران بنفش بوده و در این میان سکانداران عرصه فرهنگی و سینمایی کشور نیز بنای مدیریتی خود در برگزاری جشنواره فجر را اینگونه بر نعل وارونه استوار ساخته اند. |
البته در این میان فیلم سازان و تهیه کنندگان آثاری که بی سر و صدا از کنار جشنواره فجر عبور می کنند نیز بدون منفعت نمی مانند؛ آثاری که بعد از اتمام جشنواره به راحتی و بدون حاشیه اکران می شوند و پیام خود را بدون هیچ گونه دشواری و لُکنت در سراسر ایران منتشر می نمایند و بخشی هرچند ناچیز از سبک زندگی انسان مسلمان ایرانی را متاثر از خود می سازند؛ آثاری که اگر در معرض دیدی منتقدان در جشنواره قرار می گرفتند قطعاً به این سادگی و بدون حاشیه نمی توانستند به اکران عمومی درآیند.
متاسفانه این نوع سیاست گذاری غلط، امروزه به نوعی هم زیستی مسالمت آمیز (Commensalism) که در آن هر دو طرف از مزایای آن بهره مند می شوند مبدل شده است؛ به این صورت که مدیران سینمایی کلاه خود را بالاتر می گذارند و به ویترینی که خود طراح و چینش کنندهی آن بوده اند می بالند و با این ترفند حداقل تا یک سال دیگر حفظ جایگاه و میز خود را تضمین می کنند، و از طرف دیگر تهیه کنندگان و فیلم سازان نیز که همیشه ترس از اکران و نگاه تیزبین منتقدان و دغدغه مندان سینمایی کشور را سدی در مقابل اکران موفق آثار خود می بینند، بدون دردسر آثار خود را به نمایش درآورده و فضای سینمایی و فرهنگی کشور را متاثر از آثار خود می نمایند.
از این جهت است که فیلم های انصراف داده، یا عدم تمایل داشته به حضور در جشنواره فیلم فجر را در یک نگاه کلی می توان به دو دسته ی تقسیم نمود:
دسته ی نخست آثاری هستند که از استانداردهای لازم کیفی حضور در جشنواره برخوردار نبوده و صرفا برای کسب گیشه تولید می شوند و این در حالی است که عمده ی این آثار در ژانر کمدی بوده و از بازیگران گیشه پسند برای جذب مخاطب استفاده می کنند.
به عنوان مثال می توان از فیلم های تگزاس به کارگردانی مسعود اطیابی و یا لس آنجلس-تهران به کارگردانی تینا پاکروان نام برد که در موعد جشنواره سی و ششم فجر در سال ۱۳۹۶ هجری شمسی، از حضور در جشنواره انصراف دادند که علی رغم ضعف فراوان ساختاری و محتوایِ عاری از ارزش توانستند به ترتیب با رقمی بالغ بر ۷ میلیارد تومان (درمورد فیلم سینمایی لس آنجلس-تهران) و همچنین مبلغ ۱۴.۵ میلیارد تومان (در مورد فیلم سینمایی تگزاس) دست یافته و گیشه های موفقی را برای خود رقم بزنند و این اتفاق در حالی رخ می دهد که این فیلم ها به هیچ عنوان در معرض دید منتقدین قرار نگرفتند.
اما دسته ی دوم فیلم هایی هستند که بعضا از لحاظ فرم و ساختار سینمایی قابل قبول می باشند؛ اما محتوی و مضمون آن ها به گونه ای است که می تواند برای اکران آن ها حاشیه ایجاد شود و برای همین سازندگان آن در خیالی باطل ترجیح می دهند خیلی آرام و بی صدا از کنار جشنواره عبور کنند!
پس بدون در نظر گرفتن ساختار سینمایی ضعیف و روایت بی منطق فیلم سینمایی مارموز که قطعا این اثر را از ردیف اینگونه محصولات جدا ساخته و به طیف نخست شبیه تر می سازد؛ توجه به توصیه ی کارگردان این اثر، یعنی جناب کمال تبریزی را می توان به عنوان رویکرد اصلی فیلمسازان در طیف دوم ارزیابی نمود.
توصیه ی کمال تبریزی به فیلم سازان با این مضمون که" اگر فیلمی ساختند که تصور میکنند برای گرفتن پروانه نمایش دچار مشکل میشوند بهتر است که قید حضور در جشنواره فیلم فجر را بزنند و فیلمشان را مستقیم اکران و جشنواره را فراموش کنند"، شاهدی است بر این نگرش ساده انگارانه! مدلی که جناب تبریزی نیز برای اکران عموم آثار سینمایی خود از آن استفاده نموده و در این راستا عدم حضور و انصراف فیلم هایی نظیر مجبوریم به کارگردانی رضا درمیشیان و رحمان ۱۴۰۰ به کارگردانی منوچهر هادی در جشنواره سی و هفتم فیلم فجر را می توان به عنوان مثال هایی عینی از برای این رویکرد قلمداد نمود.
با در نظر گرفتن تعداد قابل توجه از این موارد انصراف، گسترده شدن این روند مارموزانه در سینمای ایران دور از ذهن نخواهد بود؛ اتفاقی که در صورت عدم چاره جویی برای آن به کم فروغ تر شدن هرچه بیشتر جشنواره ملی فیلم فجر و سینمای ایران منتهی خواهد شد. |
از این جهت است که در پیش گرفتن سیاست های تشویقی برای آثار عرضه شده در جشنواره فجر می تواند به عنوان ابزاری ایجابی برای فیلم سازان مورد استفاده قرار گیرد؛ سیاست هایی نظیر اختصاص زمان های طلایی اکران، نظیر ایام نوروز و همچنین استفاده از برند و نشان حضور جشنواره در تبلیغات و... می تواند به عنوان بخشی از این ابزارهای تشویقی مورد مطالعه قرار گرفته و به سرعت اجرایی گردد. مطلبی که دبیر جشنواره ملی فیلم فجر در مراسم معرفی فیلم های راه یافته به بخش مسابقه، در مورد اولویت اکران نوروزی فیلم های حاضر در جشنواره فیلم فجر عنوان نمود، ولی این کافی نیست و می بایست شرط لازم برای کلیه فیلم های متقاضی برای اکران در زمان های طلایی در طی سال، حداقل درخواست حضور در جشنواره ملی فیلم فجر باشد.
در مقابل برای جلوگیری از مُسری شدن مرض مارموزی و کنترل این روند در میان سایر آثار و تولیدات سینمایی کشور نیز باید چاره ایی اندیشید که در این میان اختصاص فصول کم رونق سینما برای اکران این دست آثار می تواند به عنوان ابزاری در دست سیاست گذاران سینمایی برای جلوگیری از دور زدن جشنواره فیلم فجر توسط فیلم سازان، مورد استفاده قرار گیرد.
ارسال نظر