از رویکردهایی که در صدا و سیما و سایر شبکههای خارجی مورد توجه قرار گرفته مسابقات تلویزیونی است که در رسانههای خارجی فقط در قالب تلفن بانک بختآزمایی و در شبکههای محدود و خاص به آن پرداخت میشود، اما در تلویزیون ایران تقریبا تمام شبکهها یک مسابقه تلویزیونی و تلفنی دارند. در گذشته شرکت در این مسابقات به صورت نوبتی و قرعهکشی بود، اما چند سال است که رویکرد تلویزیون با توجه به خزانه تهی و دخل و خرجی که با هم نمیخواند و هزینههای چندصدمیلیاردی به سمت مسابقات پولی حرکت کرده و در واقع نیروی محرکه این مسابقات از شانس به پول تبدیل شده است. ارزشها تغییر کرده و سرگرمی تماشاگر به گرفتن پول از او تبدیل شده است. در واقع هدف اصلی مسابقات تفنن و سرگرمی بوده که تبدیل به کسب منفعت برای تلویزیون شده است. مسابقات یک اسپانسر دارد که در جدیدترین اقدام جایزه را نقداً به حساب بیننده واریز میکند و لازم نیست مثل نقی معمولی به صدا و سیما بروند و پکیج و زودپز بگیرند؟
تنپروری و خوشخیالی به جای کار و تولید
به این گزارهها توجه کنید: اپلیکیشن، کارت به کارت، خرید سؤال، شرکت در قرعهکشی که مدام توسط صدا و سیما در تمام شبکهها در حال بازتولید است. در واقع ساختار تولید مسابقات تلویزیونی دگرگون شده و صدا وسیما را تبدیل به بزرگترین لاتاری کرده است.
به واقع فقط بخش خبری است که اسپانسر ندارد وگرنه تمام مسابقات، ویژه برنامهها و سریالها توسط اسپانسر تأمین مالی میشود و این باعث میشود که نگاه برنامه و محتوا و ساختار تولید و نگرش آن که میتواند فرهنگساز باشد دگرگون و باعث شود همه ما به قرعهکشی شرطی شویم و این انگارهسازی و احتمال برنده شدن در قرعه که احتمالاً یک در میلیون نیست باعث شود رویه کار و تولید جای خود را به تنپروری و خوشخیالی بدهد و به کارکرد سینمای هند برسد. اصولاً کارکرد سینمای هند نقش مخدر و کنترل کننده جامعه است. نام برخی از این مسابقات (برنده باش، نما به نما، پنج ستاره و...) همه و همه با یک اپلیکیشن و خرید سؤال سر و کار دارند و اگر شرکت کننده خوان اول را رد کند تازه پول خود را به دست میآورد. روش مسابقات در اپلیکیشن هم تلفیقی از کنکور، گلدکوئیست و ماروپله است. به این دلیل که اغلب شرکت کنندگان به صورت جمعی هزینههای آن را تأمین میکنند، از رویکردهای فاجعهبار آن نیز پرسیدن سؤال است که با این پول میخواهی چه کار کنی که من نمیدانم طراح این سؤال کیست، مانند پرسیدن شغل پدر از دانشآموزان است!؟
شرکت در قرعه کشی و مسابقه نظرسنجی و ussd که اغلب به یک اپلیکیشن وصل هستند و نیز یک شماره گیر که خلاصه باید به روشی هزینه را توجیه کنند با خود یک فرهنگ را گسترش میدهد. جذابیتها برای جذب مخاطب هم حالا محدود به استفاده از محمدرضا گلزار یا قرار با مخابرات یا تبلیغات شبانهروزی و وقت و بیوقت شده است. اما سؤال این است که چرا صدا و سیما باید به این نقطه برسد و اسپانسر این قدر گلدرشت باشد که حتی از موسسه ورشکسته نیز پول بگیرد، بعد بگوید با من نبوده با تهیهکننده بوده. اساسا ما ضامن موسسه مالی نیستیم یا اینکه علیه روزنامهها شکایت طرح کند؛ موسسهای که مدیر عامل آن در دادگاه کیفری یک محاکمه و محکوم شده است. واقعا صدا و سیما به کدامین سو رهسپار است.
اسپانسر چی داری؟
سالهای گذشته یک فعال اقتصادی و از نزدیکان دولت یازدهم گفته بود تلویزیون باید این لاتاری و بختآزمایی را جمع کند، اما با روی کار آمدن خود باعث شد که این رویه شدید شود و تمام برنامههای صدا و سیما را در بر بگیرد. آش آنقدر شور شده که کیومرث پوراحمد در جایی گفته فارابی به من میگوید سرمایه گذار با خودت بیاور یا سیروس الوند کارگردان سینما در جایی عنوان کرده قبلاً تهیه کننده به من میگفت: قصه چی داری الان میگوید اسپانسر چی داری!؟
این رویکرد البته خیلی وقت است که به تلویزیون سرایت کرده، جایی که باید دانشگاه عمومی باشد در تمام برنامهها، سریالها و مسابقات به دنبال جذب منابع مالی است و به نوعی آنتن را به فروش میرساند و انصافاً هم که اجاره داده است. به واقع موتور پول در تمام اجزای صدا و سیما تنیده شده است، به طوری که یک سریال یا مسابقه و برنامه تولیدی بدون سرمایهگذار بدون توجیه و معنی مینماید، اما اتفاقی که باید رقم میخورد این بود که صدا و سیما باید با آیندهپژوهی و نیازسنجی تبدیل به رقیب و نظام کنترلی شبکههای مجازی میشد، یعنی اگر هر کسی خبری در فضای مجازی خوانده و شنیده مرجع تأیید صدا و سیما باشد، اما صدا و سیما با این انفعال تبدیل به سرعتدهنده و کاتالیزور شبکهسازی اجتماعی و تاثیر آنها بر جامعه شده است. در فیزیک یک قانون است به نام بایستگی، انرژی و حال صدا و سیما با این رویکرد باعث شده که فقط آدمها و بازیگران به نام تغییر کنند و چهرههای تازه معرفی شود وگرنه رویکرد و محتوا و هدف سالها تغییر کرده، چون اساساً فکر و هدفی متعالی در جهت تقویت فرهنگ در این پروسه نمیتواند غلبه پیدا کند. اینجاست که از قول حافظ باید گفت: «فکر معقول بفرما».
یکی از مجریان گفته بود: اگر بودجه ما را کامل بدهند تمام برنامهها بدون اسپانسر ساخته میشود و این حرف حکایت دو قورتونیم را به ذهن متبادر میکند. اصولاً قصه خودگرانی و کسب درآمد به هر طریق نتیجهای جز شرایط فعلی در صدا و سیما ندارد؛ شرایطی که باعث شده صدا و سیما تبدیل به ماشین چاپ پول برای برخی و قمارخانه برای برخی دیگر شود. به راستی جایگاه صدا و سیما در سند استراتژی فرهنگی و اسناد بالادستی کجاست و چقدر توانسته به هدف نزدیک شود و آیا این نیست که اساساً هدف و استراتژی اسناد بالادستی فدای سر اسپانسر صداوسیما شده است. این سازمان کی میخواهد به یک نگرش جامع برسد و این را باور کند که «پول را نمیتوان خورد».
ارسال نظر