به گزارش سینماپرس در این یادداشت آمده است: بهرام توکلی پس از حضور با فیلم «تنگه ابوقریب» در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، این بار با فیلم «غلامرضا تختی» به تهیهکنندگی سعید ملکان جایگاه خود را در عرصه کارگردانی بخوبی تثبیت کرد.
کارگردانی خوش فکر، خلاق و با اخلاق که با این فیلم نه تنها اسطوره ای بنام تختی را برای نسل جدید بخوبی روایت می کند بلکه با هوشمندی قهرمان را به سینمای ایران بازمی گرداند. قهرمانی که مدت هاست جایگاهی در بین سینمای ایران ندارد و قهرمانان غربی بدون رقیب داخلی، یکه تازی می کنند و الگوی مخاطب ما می شوند.
بازگشت قهرمان به سینمای ایران در قالب شخصیت اسطوره ای تختی، به نظر بازگشتی مقتدرانه است و کارگردان برای این که موقعیت شخصیت داستانش در بین مخاطب نکته سنج خدشه دار نشود، هوشمندانه ساختار مستند گونه را برای فیلمش تعریف می کند و در کنار طرح زندگی یک فرد تاریخی، فراتر از یک فیلم مستند پرتره در فیلمنامه خود میکوشد برشی از زندگی کودکی، نوجوانی و بزرگسالی غلامرضا تختی را بر اساس پژوهش هایش وحقایق تاریخی بازسازی و تا جایی که اختیارات دراماتیک اجازه میدهددر قالب مستند داکیودراما به نمایش بگذارد.
بازی گیری و بازسازی گذشته، مخصوصا مسابقات کشتی جهان پهلوان تختی و کمک رسانی و صحنه های استقبال مردم از این قهرمان همه و همه حس و غرور ملی در مخاطب ایجاد میکند و سکانس هایی که تختی توسط دولت مهجور مانده و از ورزش و ورزشگاه دور می ماند محبوبیتش دوچندان می شود.
اما نکته ای در فیلمنامه و کلیت فیلم دیدم که مرا آزار می دهد و آن شخصیت پردازی غلامرضا تختی است که کاملا مثبت و سفید است و دربرابر او همه اطرافیانی که سیاه یا خاکستری هستند البته می توان یک قهرمان بی نقص در سینما را پذیرفت، اما به شرط آن که آن شخصیت از ابتدا توسط نویسنده ای خلق شده باشد که رفتارهایش می تواند گلچینی از نمادهای عینی و بیرونی از چند شخصیت محبوب در جامعه باشد. اما توکلی خالق شخصیت تختی نیست بلکه این شخصیت در این جامعه بوده، نفس می کشیده و مراودات اجتماعی داشته است. شخصیتی که در دوران معاصر می زیسته و البته معروف و محبوب و زبان زد خاص و عام بوده است.
پس چنین کاراکتری از دنیای ماورا یا ذهن خلاق یک نویسنده پا به این دنیا نگذاشته که بخواهیم او را خوب مطلق معرفی کنیم اگر چه رفتارهای متفاوت او با نزدیکان و مردم تضادی را نشان می دهد که اورا به شخصیت خاکستری متمایل می کند.
عرق ملی و وفادار بودن به پژوهش های انجام گرفته و نمود آنها در فیلم اخیر بهرام توکلی و همچنین جسارت او در پرداختن به چنین موضوعی، جای تقدیر دارد. او فضای دراماتیک و تاریخ واقعی را به گونه ای جذاب در هم تنیده که قهرمان داستان ملموس تر نشان داده شود و مخاطب با آن همذات پنداری کند.
نکته پایان این که تختی در اذهان یک قهرمان و اسطوره بوده و بهرام توکلی با نشان دادن سکانس خودکشی تختی دو اشتباه فاحش مرتکب شده که پیشنهاد می کنم برای اکران عمومی و تدوین مجدد روی آن تامل بیشتری داشته باشد.
اول این که شخصیتی که برای مردم اسطوره بود و در این فیلم هم توسط راوی خبرنگار بر آن تاکید شد، شخصیتی که به عشق مردم کشتی می گرفت و به عشق کمک به مردم زندگی می کرد در ساختار دراماتیک می تواند خودکشی نکند تا مخاطب با حس این که اسطوره و قهرمان فیلم ضعیف النفس بوده و اگر عشق به مردم داشت خودکشی نمی کرد و هزاران سئوال بی جواب دیگر از سالن بیرون نرود.
دوم این که با این سکانس به نوعی با تابوشکنی بر این باور که مرگ این قهرمان ملی خودکشی بوده نه قتل، در واقع بر رفع اتهام قتل جهان پهلوان از ساواک صحه گذاشته وآب تطهیر بر سر رژیم پهلوی ریخته شد.
نظرات