فیلم یلدا، نخستین ساختۀ مسعود بخشی بعد از یک خانوادۀ محترم (۱۳۹۱) محسوب میشود. ظاهراً برنامهها و قواعد را طوری چیدهاند که فیلم قبلی ایشان (که در جشنوارۀ کن و ابوظبی جایزه گرفت و در ایران به اکران نرسید) کاملاً فراموش شود تا فیلم یلدا بتواند به عنوان نخستین ساختۀ این کارگردان تلقی گردیده، در بخش فیلمهای اول (نگاه نو) شرکت کند. محمد آفریده، تهیه کنندۀ محترم یک خانواده، به طور کاملاً تصادفی جزو عوامل جشنواره و داور بخش نگاه نو میباشد و مقرر است که فیلم جدید مسعود بخشی، شاگرد و همکار سابقش را داوری کند. ان شاء الله که خیر است.
خواهشمندم این سخنان کاملاً فراموش کنید. بیایید فرصت دیگری به مسعود بخشی بدهیم شاید که کل ماجرا سوء تفاهم باشد. ملاک، حال کنونیِ افراد است. کینههای گذشته را دور بریزیم و فیلم جدید مسعود بخشی را بدون پیش داوری نگاه کنیم.
فیلم در استودیوی یک برنامۀ تلویزیونی و در یک لوکیشن واحد میگذرد. قرار است قاتل که دختری ۲۵ ساله به نام مریم کمیجانی (صدف عسگری) است به برنامۀ «لذت عفو» آمده، از مونا ضیاء (بهناز جعفری) یعنی یگانه فرزند مقتول، رضایت بگیرد. ناصر ضیاء، مریم را در ابتدا منشی خود کرده و در حالیکه ۴۲ سال از او بزرگتر بود، وی را به عقد موقت خود درآورد. (مشغول الذمه هستید اگر به یاد ناصر محمدخانی بیفتید). از آنجا که بارداری مریم بر خلاف توافق قبلی و رضایت ناصر ضیاء بوده، نزاعی درگرفته و طی آن، شوهر به سبب هل دادن مریم، ناخواسته کشته میشود. اکنون دو سال از ماجرا میگذرد و مریم حدود ۱۵ ماه اخیر را در زندان به سر برده است.
در حاشیه بگویم که صدف عسگری بازیگر نقش مریم، اولین فیلم خود به نام روزهای نارنجی را در سال گذشته بازی کرد که دو شب قبل در همین سالن نمایش یافت. او در کنفرانس مطبوعاتی گفت که متولد ۱۳۷۶ است. در روزهای نارنجی، او نقش یک مادر ۱۷ ساله را بازی میکرد و در اینجا نقش یک زن ۲۵ ساله. اما چهرۀ صدف عسگری در فیلم، کمتر از بیست ساله نشان میدهد و ظاهراً این همان چیزی است که جناب بخشی را برای انتخاب او مصمم کرده است.
در انتهای تیتراژ، لوگوی ۲۴ شرکت خارجی که در این فیلم سرمایهگذاری کردهاند، دیده میشود. در کنفرانس مطبوعاتی تهیه کنندۀ اصلی فیلم ژاک بی دومولن به همراه همسرش ماریان دومولن حضور داشتند و آرش نعیمیان (دستیار کارگردان) تمام دیالوگهای جلسه را برایشان ترجمه میکرد. علی مصفا به عنوان تهیه کنندۀ ایرانیِ این فیلم، خبر داد که تمام سرمایۀ فیلم از سوی خارجیها تأمین شده و نهایتاً خبر داد که هزینۀ ساخت فیلم ۲.۵ میلیارد تومان بوده است. و آقای دومولن تأکید داشت که سفرهای فراوانی کرده است تا توانسته ۲۴ اسپانسر را برای سرمایهگذاری در این فیلم، متقاعد کند! افرادی از کشورهای فرانسه، لوکزامبورگ، آلمان و ایتالیا، لبنان و غیره.
آدمیزاد درمیماند که آیا در ایران، ۲.۵ میلیارد تومان برای تولید این فیلم وجود نداشت؟! بلیت هواپیماهایی که حضرات با آن سفر کردهاند و زمان چهار تا پنج سالهای که برای پیدا کردن اسپانسر صرف شده بیش از هزینۀ تولید این فیلم است. این سرمایهگذاران چه انتظاری از فیلم دارند و قرار است چه استفادهای از آن ببرند؟ آیا آنها اصلاً موضوع فیلم را میفهمند؟ مسعود بخشی در جواب سؤال یکی از خبرنگاران، تأکید داشت که فیلم در مورد قصاص نیست بلکه در مورد بخشش است. زیرا کلمۀ قصاص فقط سه نوبت در فیلم استعمال شده، اما کلمۀ بخشش، ۶۰ بار!
ماجرا از آنجا جالب شد که فروغ قجابیگی (بازیگر نقش خانم کشاورز زن چاق) در سخنانش گفت: «من خودم از خانوادهای آسیب دیده هستم که اعدامی دارد. رسالت من بازیگر، من نویسنده و من خبرنگار چیست؟ ما باید روی این مسائل اجتماعی کار کنیم و بیشتر به این چیزها توجه کنیم. هنوز هم داریم خانوادههایی که جوان ۲۸ سالهشان اعدام میشود و بعد از ۱۰ سال میگویند اشتباه شده است.» (گزارش نشست خبری فیلم یلدا، خبر آنلاین، ۱۵ بهمن ۱۳۹۷)
بیشتر از این نمیشد تغافل کنیم. این فیلم برای شبهه کردن در قانون قصاص ساخته شده است و از سرمایۀ ۲۴ اسپانسر خارجی استفاده کرده تا نتوان جلوی نمایش آن را گرفت. یادم هست که بهار ۱۳۶۱ وقتی لایحۀ قصاص در مجلس بررسی میشد، جبهه ملی و نهضت آزادی علیه آن یک راهپیمایی به راه انداختند. حضرت امام خمینی (ره) در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ در طولانیترین سخنرانیای که کردهاند، قصاص را از ضروریات دین و از نصوص صریح قرآن برشمردند. سپس جبهۀ ملی را به دلیل مخالفت با حکم ضروری دین، مرتد اعلام کرده به افراد نهضت آزادی هشدار دادند که خط و ربطشان را از جبهه ملی جدا کنند [صحیفۀ امام، ج ۱۴، ص ۴۵۰].
اما باز هم این تمام ماجرا نیست. جناب مسعود بخشی، با یک دست سه هندوانه برداشته! چون شخصیت خیالی مریم در فیلم او، همسر دوم و البته موقتِ ناصر ضیاء شده بود. و من ماندهام که آن ۲۴ تهیه کنندهای که پای قرارداد فیلم را امضاء کردهاند چه تصوری از موضوع داشتهاند؟ آیا شخصیت مونا (بهناز جعفری) و حق قصاص او برایشان قابل درک بود؟! وقتی که حکم عقد موقت برای برادران اهل سنت قابل درک نیست در حالیکه در قرآن وجود دارد (نساء / ۲۴) آنها بیگانهها چطور ممکن است بفهمند؟ در مسیحیت، تعدد زوجات وجود ندارد (بر خلاف دین یهود). پس آن بیگانگان چطور این موضوعات تخصصی دین اسلام را فهمیده و برای پول دادهاند؟ ماجرا چیست؟
مسعود بخشی به این سؤالات شفاهی اینجانب، پاسخ داد که من آن را از فایل نشست خبری فیلم درج میکنم. بخشی گفت: «نکتۀ جالبی را گفتید. چون بسیاری از آنهایی که ملیت غیر ایرانی داشتند و فیلمنامه را خواندند، موضوع را نفهمیدند. و این نقصِ کارِ من است که به عنوان فیلمنامهنویس نتوانستم این مسئله را مطرح کنم. اما باز فکر میکنم که این موضوع، در لایههای فرعی قصه است و اهمیتش چندان نیست. آنچه آن طرفیها میفهمند این است که یکی از اینها، پولدار و دیگری فقیر است. همین کافی است. به خاطر اینکه این فیلم، یک بحث جهانی یعنی پولدار و فقیر را باز میکند که از افریقا و امریکای لاتین تا اروپا و امریکا در همه جا هست. این وجه انسانیِ قصه است. اینکه ازدواج از نوع موقت بوده برای مخاطب ایرانی قابل فهم است. و واقعی هست. من از سینمای مستند میآیم. من نمیتوانم فیلمی را درست کنم که برای خودم غیر قابل باور باشد. همین که مخاطب ما، به قول خانم قجابیگی این سؤال برایش پیش بیاید و یک تلنگری به او زده شود کافی است.
و پاسخ بنده به طور خلاصه این بود که خانم قجابیگی گفتند که قصاص اشتباه است. آنها اشتباه کشته شدند. پس شما عملاً دارید بر ضد قانون قصاص که حکم مسلّم دین اسلام است فیلم میسازید. و حالا مدعی میشوید که آنهایی که به شما پول دادهاند این موضوع را نفهمیدهاند. آیا میشود که آدم برای فیلمنامهای که آن را نفهمیده پول بدهد؟!
آقا محمود گبرلو ناظم جلسه اجازۀ حرف زدن نمیداد و حتی بنده را متهم کرد که عصبانی هستم. بنده گفتم: به شعور ما توهین میشود. آقای بخشی گفت: همۀ پیام ما این بود که خشم را باید کنترل کرد. بنده گفتم: اگر من صدایم را بلند کردم برای این بود که میکروفون نداشتم.
از تفصیل ماجرا میگذرم و دوستان پیگیر را به دقایق ۴۲ تا ۴۵ از فایل تصویری جلسه ارجاع میدهم (نشست خبری فیلم یلدا، سایت آپارات)
همین نیتهای پنهان فیلمساز، باعث زوال فیلمش و عدم ارتباط مخاطب با آن میشود. کارگردان میخواسته تا مخاطب به تلویزیون جمهوری اسلامی بخندد، چنانکه مستند او به نام تهران انار ندارد (۱۳۸۶) نیز همینطور بود. اما جناب بخشی لحن هجوآمیز فیلمش را در کنفرانس خبری انکار میکرد. موقعیت کمدی در فیلم اینطور شکل میگیرد که مخاطب اصلاً شخصیتها را باور نمیکند و ناخودآگاه به آن همه جدیت عوامل تلویزیون میخندد.
موضوع دیگر، انتخاب بابک کریمی در نقش تهیه کنندۀ برنامه است که به چهرۀ و تیپ او نمیآید. کریمی انتخاب شده است چونکه در اروپا، بیشتر از ایران شناخته شده است.
فیلم یلدا البته نمادهایی هم دارد که نمیتوان در موردشان حرف زد. امیدوارم که بنده اشتباه کرده باشم. اما نمیتوانم فراموش کنم که مسعود بخشی در دفاعش از یک خانوادۀ محترم اینطور گفته بود: «فیلم، برداشتی امروزی از قصه هابیل و قابیل … است» (توضیح مسعود بخشی درباره «یک خانواده محترم»، خبر آنلاین، ۲۰ آذر ۱۳۹۱) یعنی نماگرایی از این کارگردان دور نیست. خدا کند که بنده خیالزده شده باشم.
*امیر اهوارکی
ارسال نظر