یکی دیگر از نمونههای موفق استفاده از سوژههای واقعی برای پرداخت سینمایی، ۲۳ نفر مهدی جعفری است، که اقتباسی متعهدانه از داستان ۲۳ نفر است. ۲۳ اسیر نوجوان ایرانی که در مقطعی از دفاع مقدس به اسارت درمیآیند و ماجراهای عجیب و غریبی برایشان پیش میآید و که به شدت ظرفیتهای دراماتیک دارد. ماجرای بیست و سه نفر اگرچه واقعی است و با گشت کوتاهی در فضای مجازی میشود، اطلاعات زیادی درباره جزییات نحوه اسارت و دوران اسارت، به دست آورد، اما از آن جنس سوژههایی است که همه اجزایش قابل پرداخت است و میتواند کارکرد سینمایی داشته باشد.
زبان سینما، زبان ارتباط با عامه و فراگیر است و از این جهت روایت ماجراهایی از جنس ۲۳ نفر در قاب سینما، دارای اهمیت است، چرا که واقعیتی که کمتر مورد توجه قرار گرفته را عمومی میکند. فاصله میان واقعیت و سینما در «۲۳ نفر» را بازیهای خوب ۲۳ نوجوان پر کرده است که همگی کمنقص و مؤثر بازی میکنند. سکانسهای متعددی از این بازیهای خوب میتوان در خاطر نگاه داشت. سکانس صحبت برای رادیو و گفتن سن و سال، سکانسهای داخلی در استخبارات، سکانس شهربازی همگی خوب از کار درآمدهاند. سکانس حضور در کاخ صدام با تلفیقی از تصاویر بازسازی و مستند، گریمهایی خوب و بازیهایی خوبتر، جنبه واقعی بودن ماجرا را گوشزد میکند.
درگیری آغازین فیلم با توجه به آشنایی حرفهای کارگردان با فیلمبرداری، سکانس موفقی از کار درآمده و فضای جنگ و تیراندازی جذابتر از مدلهای مرسوم ساخته شده است. موقعیتهای خوب در ۲۳ نفر کم نیست. نمایش درگیریهای داخلی و کنشهای درونی هرکدام از ۲۳ نفر و ظهور و بروز بیرونی این کنش و نهایتا وحدت نظر و عملی که رییس استخبارات را هم به زانو درمیآورد، نزدیک به واقعیت، به دور از شعار و اغراق و واقع بینانه روایت شده است. فیلم از کشش برخوردار است و پیگیری این ماجرا که نهایتا چه آیندهای در انتظار ۲۳ نفر است موجب همراهی با فیلم میشود. پایانبندی اما عقبتر از کلیت فیلم است و مستندگونگی فینال چفت و بست فرمی با کلیت فیلم ندارد. در عین حال فیلم پر از لحظههای خوب است. لحظههایی دوست داشتنی از شجاعت ۲۳ نوجوان ایرانی که شاید نتوانند نام بابی ساندز را درست تلفظ کنند و او را «باتریساز» بخوانند اما شجاعانهتر از او پای حرفشان میایستند.
* محمدرضا کردلو
ارسال نظر