محمدرضا مهدوی پور/ سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر نمادی برای تبیین شرایط حاکم بر عرصه فرهنگی و سینمایی کشور است. شرایطی که حاکمیت ولنگاری فرهنگی را یادآور شده و به وضوح نشان می دهد که فضای التقاط چگونه بنیان های اندیشه و خردورزی یک جامعه را به نابودی می کشاند.
از این جهت یکی از مصادیق بی خود شدگی فرهنگی در شرایط حاکمیت ولنگاری فرهنگی را می بایست در جشنواره جهانی فیلم فجر جستجو نمود. جشنواره ای که از عنوان فجر انقلاب اسلامی ارتزاق می کند و در عین حال بدور از هرگونه جهانبینی و نگاه مشخص اسلامی و ایرانی به پیش می رود. جشنواره ای التقاطی با ساختاری معیوب که بیش از هر چیز اسباب مضحکه فرهنگی را در تعاملات خود به ارمغان آورده و سطح التقاط آن به چنان درجه ای از فُکاهی رسیده که تصویری از فیلم سینمایی دونده (بهکارگردانی امیر نادری) به عنوان اعلان رسمی و مُعرف جشنواره در منظر جهانیان به تصویر کشیده می شود و در همین شرایط افتتاحیه جشنواره با فیلم سینمایی دیده بان (بهکارگردانی ابراهیم حاتمیکیا) صورت می پذیرد! و تصویر این فیلم مهم سینمای انقلاب اسلامی به عنوان اعلان بخش جنبی جشنواره، آن هم برای معرفی فیلمهای کلاسیک مرمت شده مطرح می شود.
|
|
فیلم سینمایی دونده |
فیلم سینمایی دیده بان |
محصول سال ۱۳۶۳ هجری شمسی |
محصول سال ۱۳۶۷ هجری شمسی |
جالب آن است که امیر نادری کارگردان فیلم سینمایی دونده، زحمت به ایران آمدن را به خود نمی دهد و به اصرار برگزارکنندگان، تنها ویدیویی برای این جشنواره ارسال می کند که در آن به مسئولان جمهوری اسلامی کنایه می زند و خود را پیروز نبرد با نظام حاکمه معرفی می کند. جالب تر آنکه همین برگزارکنندگان از ابراهیم حاتمی کیا دعوت می کنند تا به عنوان یکی از سمبل های سینمای انقلاب اسلامی به افتتاحیه جشنواره بیاید و کیک سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر را با عنوان فیلم دیده بان بُرش بزند. به این ترتیب، با اتخاذ سیاست راضی سازی همگانی، در صدد ابقای خود بر مصدر برگزاری چنین رویداد مهم سینمایی و به تبع آن ارتزاق قبیله ی خود از سفره بیت المال و بهره مندی ویژه از پتانسیل های مادی و معنوی در برگزاری چنین رویدادی است. |
این همه در حالی است که اصل تاسیس و شکل گیری هر جشنواره یا فستیوالی ( Festival ) در دنیا به نحوی است که این جشنواره به ایستگاه و فرصتی برای ارزیابی و سنجش مسیر آمده و طراحی مسیر آینده مبدل گردد. از این جهت کمترین توقع از جشنواره جهانی فیلم فجر آن است که به نمایش دستاوردهای سالانه صنعت سینمای ایران و جهان مبادرت ورزیده و به رونق تولید فیلم در کشور برپایه فناوری های نوین فیلم سازی اقدام نماید. همچنین به عاملی برای سوق دادن سینمای ملی در جهت طرح ارزشهای جامعه با فُرم و قواره های جهانی مبدل گردد و راهگشایی باشد برای حضور سینماگران انقلابی و اساسا نسل انقلاب در سطح بین الملل و حضور جهانی سینمای جمهوری اسلامی.
با گذشت پنج دوره از برگزاری مستقل جشنواره جهانی فیلم فجر؛ همچنان نمی توان جهت گیری و رویکردی مشخص برای این رویداد سینمایی تعریف نمود. رویدادی که عنوان بین المللی (International) را با خود به یدک می کشد و از این جهت می بایست کلان بینی و نگاه عمیقی را پیگیری نماید. اما متاسفانه همچنان بی هویت پیش رفته و مبتنی بر امیال و سلیقه قبیله ای خاص اداره میشود که اساسا نه تنها جهانبینی و نگاه مشخصی بر آن حاکم نیست، بلکه به جای آنکه اشاعه دهنده جهانبینی توحیدی و الهی جمهوری اسلامی ایران باشد، تحت تأثیر نفوذ و سیطره محتوای سینمای هالیوودی و تکنیک سینمای فرانسه اداره میشود. |
البته باید توجه داشت که حکایت باورهای التقاطی و به طور کل، سبک زندگی التقاطی، داستان پرغصه امروز بسیاری از خواص جمهوری اسلامی است که برخی به عمد و برخی به سهو، این سبک زندگی را به عامه مردم تسری می دهند. سبک زندگی ویژه ای که از یک سو بر استمرار جریان فیلم سینمایی دونده بر عمق وجودی فرهنگ و تمدن ایران اسلامی تاکید می ورزد و از سوی دیگر فیلم سینمایی دیده بان را به عنوان اثری نوستالژیک برای آغاز دورهمی خود بر می گزیند و ضمن تایید وجود دوره ای تاریخی در گذشته با عنوان دفاع مقدس! رسما اعلان می دارد که انسان ایرانی همچنان موجودی مفلوک و در اشتیاق غرب است. انسانی بدون پدر و مادر که هیچ آینده مشخصی برای او متصور نیست. شخصیتی که عمق خوشبختی و سعادتمندی خود را در آنسوی مرزها می بیند و اکنون حضور چنین شخصیتی در فصل چهل سالگی انقلاب اسلامی، آن هم بر پوستر جشنواره جهانی فیلم فجر هیچ توجیهی ندارد، جُز آنکه به مخاطب خود چنین القا نماید که مسیر شخصیت امیرو نوجوان، مسیری دارای اصالت است. مسیری که طیف شبه روشنفکر ایرانی از آغاز تا به حال بر آن تاکید ورزیده و سعادت انسان ایرانی را در بی خود شدگی و پذیرش سبک زندگی غربی ترسیم می سازد.
البته رویکرد التقاطی جشنواره جهانی فیلم فجر به صورتی ملموس در پوستر فرعی جلوه می نمود. پوستری که به صورت بیلبوردی در سطح شهر و در جای جای کاخ جشنواره به نمایش درآمد و به نمودی روشن برای بیان ماهیت التقاطی و به تبع آن ترویج سبک زندگی التقاطی توسط این جشنواره مبدل گردید. طرحی ویژه که در آن تصویر شخصیت های سینمایی مختلف از ایران و جهان در کنار یکدیگر نقش بسته بودند. شخصیت های مطرح سینمای جهان در سکانس هایی شناخته شده که در لابه لای آن ها تصاویری از شخصیت های آشنا و تیپیکال صنعت سینمای ایران به چشم می آمدند. شخصیت هایی همچون عماد در فیلم سینمایی فروشنده (بهکارگردانی اصغر فرهادی) که در کنار آقای موسویِ فیلم سینمایی جادههای سرد (بهکارگردانی مسعود جعفری جوزانی) قرار گرفته و یا فیلم سینمایی کپی برابر اصل (بهکارگردانی عباس کیارستمی) که توسط طراح با صادق مشکینی فیلم سینمایی لیلی با من است (بهکارگردانی کمال تبریزی) همراه گردیده و به عنوان تنها شخصیت رزمنده این نگاره، در مضحک ترین حالت و به صورت انسانی مبهوط با سربند یا حسین به تماشاگر خیره شده است. پوستری مجهول که در ساده ترین توصیف، آبشخور تفکری معین را حداقل در پارادایم تفکر انسان مسلمان ایرانی دنبال نمی کند و در بهترین حالت، نمودی از التقاط حاکم بر فضای فکری این جشنواره است. پوستری که شخصیت ابوطالب فیلم سینمایی محمد رسولالله (بهکارگردانی مجید مجیدی) را در کنار جک تورنس روانی و بیمار فیلم سینمایی درخشش (بهکارگردانی استنلی کوبریک) قرار می دهد و شخصیت حمزه سید الشهدا در فیلم سینمایی رسالت (بهکارگردانی مصطفی عقاد) را با جف کاستلو فیلم سینمایی سامورایی (بهکارگردانی ژان پیر ملویل) که فقط بهخاطر پول آدم میکشد و ... همراه می سازد و در آخر چارلی چاپلین (Charlie Chaplin) را به عنوان سرور و سالار بر اوج به تصویر می کشد. پوستری که در خوش بینانه ترین وجه ممکن، هویت مشخصی را دنبال نمی کند و استراتژی معینی را برای خود متصور نیست و به نمادی واضح برای سرگشتگی جشنواره جهانی فیلم فجر مبدل گردیده است.
صرف نظر از چرایی انتخاب چنین شخصیت هایی بالاخص از مجموع آثار موجه در صنعت سینمای ایران، مهمترین سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که شخصیت های گزینش شده قرار است چه نگرشی را هویدا ساخته و بر چه اساسی این کاراکترهای سینمایی در کنار هم قرار گرفته اند و اساسا چه نسبتی میان این شخصیت های موجه و آشنای سینمایی با جشنواره جهانی فجر وجود دارد که در مهم ترین المان های جشنواره از آن ها استفاده شده است!؟ |
وجود تناقضات مختلف اجرایی و هنری در جشنواره جهانی فیلم فجر، برآمده از رویکردی التقاطی است که حتی در بدیهی ترین امور و دم دستی ترین موارد، یعنی پوستر و اعلان های تبلیغاتی آن به چشم آمده و به گزینش آثار و انتخاب داوران و نحوه جایزه دادن ها و حتی دعوت از مهمانان خارجی تسری پیدا می کند. اما در این میان اساسا هیچ شفافیتی وجود ندارد تا مشخص شود که چه ملاکی برای انتخاب آثار سینمایی و نمایش آن وجود دارد و چه سازوکاری سبب می شود تا دبیر جشنواره به همراه هیئت مشاورانی مجهول و نامشخص، در طول سال و با هزینه بیت المال به کشورهای مختلف سفر کنند و به انتخاب آثار سینمای جهان و دعوت از ایشان برای حضور در این جشنواره مبادرت نمایند.
مرور کلی و گذرا به تمامی ۱۶۳ عنوان اثر دعوت شده به جشنوراه جهانی فیلم فجر، اعم از فیلم های داستانی، مستند، انیمیشن، فیلم کوتاه، کلاسیکهای بازسازیشده و آثار به نمایش در آمده در بخش بازار، به وضوح موید بی هویتی جشنواره و در بهترین حالت ممکن، سرگشتگی مجریان و دست اندرکاران و حاکمیت نگاه سلیقگی ایشان در امر برگزاری چنین رویدادی است. جشنواره ای سرگشته که به هیچ عنوان مشخص نیست که منطبق بر چه معیار و در راستای کدام استراتژی فرهنگی به گزینش آثار و تولیدات سینمای ایران و جهان مبادرت می ورزد و بنا بر ادعای صورت گرفته، محصولاتی از ۶۴ کشور جهان را گزینش نموده و از صاحبان این آثار برای حضور در ایران اسلامی دعوت به عمل می آورند. به عنوان مثال مشخص نیست فیلم سینمایی گرگنما (Werewolf) که به صورتی مشخص به بازتعریف داستان هلوکاست می پردازد و مظلومیت یهودیان در نسل کشی آلمان نازی را به تصویر می کشد با کدام منطق در بخش سینمای سعادت گنجانده می شود و یا فیلم سینمایی واکرسدورف (Wackersdorf) که در مذمت مطلق انرژی هسته ای است، بر اساس چه معیاری در میان تولیدات سینمای جهان در سال گذشته گلچین و به جشنواره جهانی فیلم فجر دعوت شده اند و منطبق بر کدام مانیفست و استراتژی، در بخش سینمای سعادت موفق به کسب جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره سی و هفتم می گردند!؟ |
|
فیلم سینمایی گرگنما به کارگردانی آدرین پانِک محصول سال ۲۰۱۸ میلادی تولید مشترک آلمان، هلند، لهستان |
فیلم سینمایی واکرسدورف به کارگردانی اولیور هافنر محصول سال ۲۰۱۸ میلادی تولید آلمان |
شاید مدیران و متولیان برگزاری این جشنواره مهم فراموش کرده اند که این جشنواره زیرمجموعه سازمان سینمایی جمهوری اسلامی ایران است و نه هیچ نهاد خصوصی دیگری که بخواهند ترویج گر عقاید و آرمان هایی خارج از آرمان های انقلاب اسلامی باشند و توجیه هزینه کرد حاکمیت، برای این دست از جشنواره ها تنها به سبب ترویج باورها و آرمان های ایرانی و اسلامی می باشد! پس در این شرایط حضور فیلم های معلوم الحال و میهمانان مجهول در جشنوراه جهانی فیلم فجر با کدامین منطق توجیه پذیر است و بر اساس چه معیاری می توان عنوان دیپلماسی فرهنگی را بر روی آن گذاشت؟
به عبارتی دیگر جشنواره جهانی فیلم فجر در حالی پنجمین تجربه خود در فرمت جدید را سپری نمود که به وضوح نتوانست هیچ اثر جریانساز و قدرتمندی را در حوزه تأثیرگذاری فرهنگی اجتماعی به نمایش گذارد و بدون آنکه نشانی از مدیریت فرهنگی هوشمند، انقلابی، معادباورانه و دارای پشتوانههای تئوریک قوی و حافظ حقوق فرهنگی مردم در فصل چهل سالگی انقلاب اسلامی داشته باشد، به کار خود پایان داد. جشنوارهای که اساسا فاقد اهداف و جهان بینی خاص خود است، بی هویت، فرمایشی و سفارشی به راه خود ادامه میدهد و این، جُز ارتزاق گروهی خاص هیچ دستاورد مثبتی برای حوزه فرهنگ و هنر ایران اسلامی، به ارمغان نخواهد آورد. شاید ریاست جدید سازمان سینمایی کشور نیز همین امر را در طی بازدید خود از جشنواره دریافته بود که این چنین مورد بی مهری برگزارکنندگان و بالاخص بی احترامی مکرر دبیر جشنواره واقع گردید.
جشنواره جهانی فیلم فجر مبتنی بر عنوان و شان خود، حداقل می بایست اهدافی نظیر: - تبادلات صنعت سینمای ایران با منطقه و جهان. - معرفی آثار سینمای جهان با مضامین اخلاق گرا که با مبانی اخلاقی فرهنگ انقلاب اسلامی همسو باشد - معرفی آثار و تولیدات موجه صنعت سینمای ایران که در بردارنده سبک زندگی اسلامی و ایرانی باشد - حرکت در مسیر دیپلماسی عمومی کشور و معرفی آرمان های انقلاب اسلامی به مخاطبان بین المللی خود پیگیری نماید؛ اهدافی ابتدایی و حداقلی که متاسفانه با نگاهی به فیلم های اکران شده در بخش های مختلف شاهد فاصله ای بسیار ژرف و گَپ عمیق سی و هفتمین جشنواره جهانی با اهداف مذکور می باشیم؛ به راستی آیا فیلم های سیاه و ناامید کننده ای همچون مستند های کاغذ پاره ها؛ واکس چه و مهین و ... و یا آثار سینمایی و تولیداتی همچون زعفرانیه ۱۴ تیر؛ بی حسی موضعی و همچنان که می مردیم و ... یا آثار و تولیدات دوتابعیتی ویژه ای همچون فیلم های سینمایی زغال؛ مهمان خانه ماه نو و شکستن همزمان بیست استخوان و ... می توانند مبلغ خوبی از برای ترویج سبک زندگی اسلامی و ایرانی به مخاطبان جهانی باشد و آیا چنین آثاری در تراز صنعت سینمای جمهوری اسلامی و ارایه تصویری شفاف و صحیح از ایران اسلامی به جهانیان می باشد؟ |
البته بی هویتی جشنواره جهانی فیلم فجر به معنی بی کاری و عدم استفاده قدرت های فرهنگی و جریانات نفوذی از پتانسیل چنین رویداد مهم سینمایی در ایران اسلامی نیست و این مهم در بازبینی دقیق فیلمهای این دوره جشنواره و سنجش آن با دستورالعمل های ابلاغی نظام لیبرالیسم در قالب سندهایی همچون سند ۲۰۳۰ یونسکو قابل مشاهده است. سندی که با عنوان رسمی دگرگون ساختن جهان ما: دستور کار ۲۰۳۰ برای توسعه پایا (Transforming our world: the 2030 Agenda for Sustainable Development) در حال پیاده سازی و تاثیرگذاری بر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی بسیاری از کشورها و به ویژه ایران اسلامی بوده و حتی با همراهی ویژه برخی از مسئولان و دست اندرکاران عرصه فرهنگ و هنر در حال گسترش و عمومیت یافتن است که این امر به صورتی محسوس در کلیت فضای جشنواره سی و هفتم قابل ملاحضه و ارزیابی است.
ادامه دارد...
نظرات