به گزارش سینماپرس، اول تیرماه سال ۱۳۹۰، شهردار وقت تهران کلنگ احداث مجتمع تفریحی و گردشگری «هزار و یک شهر» را در اراضی بایر غرب تهران زد. شهردار وعده داده بود که فاز اول این پروژه عظیم، در سال ۱۳۹۳ به بهرهبرداری برسد. در اوایل کلید خوردن پروژه، با تصمیم مدیریت شهری، سرمایهگذار بخش خصوصی که در اجرای این پروژه با شهرداری مشارکت میکرد، مکلف شد در فاز نخست، شهربازی ۵۰ هکتاری را احداث و آماده بهرهبرداری کند و پس از آن سراغ اجرایی کردن سایر فازها برود. به این ترتیب سرمایهگذار نمیتواند تا زمان تحویل شهربازی، حتی یک متر از مجموع ۳۹۶ هزار مترمربع زیربنای تجاری پیشبینی شده را احداث کند. از زمانی که قرار بود فاز اول این پروژه افتتاح شود، پنج سال میگذرد، اما هنوز خبری نیست. هشت سال پیش که محمدباقر قالیباف کلنگ احداث چنین مجموعهای را میزد، به اندازه امروز روی مواردی از این دست حساسیت عمومی وجود نداشت. آن روزها هنوز ایرانمال و دیگر پروژههای عظیم اینچنینی افتتاح نشده بودند.
کسی چندان نمیدانست که قرار است چه اتفاقاتی بیفتد و طبیعتا اعتراضی هم در کار نبود. رفتهرفته افتتاح پیاپی فروشگاهها و مالهای بزرگ در کلانشهرهای ایران بهخصوص تهران، ابرهای تیرهای را در افق ذهنی مردم پهن کرد. بین آنها ایرانمال تیر خلاص بود؛ بزرگترین مرکز خرید دنیا، شهری مسقف و چند طبقه که برای بازدید از کل آن، ۲۰ کیلومتر پیادهروی و هفت روز زمان نیاز خواهد بود، یک غول بزرگ تجاری با معماری خارقالعاده که در خاورمیانه نظیر ندارد و آن را با «وستادمونتونمال» کانادا؛ بزرگترین مرکز خرید آمریکای شمالی و «دبیمال» در امارات متحده عربی قابل مقایسه دانستهاند. صاحب این شهر نوظهور و پرزرق و برق، بیش از دو برابر ثروت دونالد ترامپ را خرج کرده بود تا آن را بسازد. اما حقیقتا چه کسانی میتوانستند در ایرانمال خرید کنند و چند نفر از مردم ایران از افتتاح آن خوشحال بودند؟ موازی با این ۱۰ سالی که ایرانمال در حال ساخته شدن بود، پروژه عظیم دیگری در انتهای بزرگراه همت غرب داشت پیش میرفت؛ شهربازی «هزار و یک شهر» که به تقلید از دیزنیلند، کمکم به آن تهرانلند گفتند؛ شهری ۱۳۹ هکتاری که در شعاع یکساعته از آن، جمعیتی بالغ بر ۱۳ میلیون نفر با بزرگترین تورم نیم قرن اخیر در کشورشان درگیر هستند. تهرانلند یعنی چیزی حدود هفت برابر «دنیای فراری» در جزیره یاس امارات که بزرگترین شهربازی سرپوشیده جهان شناخته میشود.
تجربه عمومی مردم این است که پروژههایی با این وسعت، بدون تخلفات اقتصادی، دشوار یا حتی محال است که پیش بروند. این برای آن دسته از کسانی که درباره افتتاح ایرانمال بهشدت اعتراض داشتند، به شکل یک قانون نانوشته درآمده است. آیا پروژه «هزار و یک شهر» هم تابع همین قانون است؟ این پروژه قرار بود در سال ۹۳ به بهرهبرداری برسد، اما مردادماه همان سال، خسروآبادی، قائممقام سازمان سرمایهگذاری و مشارکتهای مردمی شهرداری تهران اعلام کرد «یکی از مشکلات جدی بر سر راه اجرای این پروژه، مالکیت زمین است.» و گفت: «درخصوص سند مالکیت این پروژه توافقاتی بین شهرداری و ارتش صورت گرفته و مقرر بود این زمین به نام شهرداری منتقل شود، اما این مهم هنوز محقق نشده است.» مدتی بعد، مهدی چمران، رئیس وقت شورای شهر تهران هم اعلام کرد دلیل تاخیر در اتمام این پروژه به عدم انتقال سند مربوط است. به هرحال اگر «ایرانمال» در هنگام احداث بنا از حریم مجاز و قانونیاش به مقدار قابلتوجهی تجاوز کرده بود، «هزار و یک شهر» اساسا در زمینی احداث میشد که اساسا سند معتبری نداشت و هنوز هم خبری درباره حل شدن این مشکل منتشر نشده است.
صاحب «هزار و یک شهر» کیست؟
تا این جای کار به نظر میرسد پیش رفتن چنین پروژهای در دامنه یک سربالایی تند افتاده است؛ پروژهای که همین امروز هم نزدیک به سه برابر زمانی که برای افتتاحش وعده داده شده بود، زمان صرف کرده و اتفاق قابلملاحظهای در مورد آن نیفتاده است. اما قضیه دشوار نیست و در حالت نرمال و تحت شرایطی که معجزهای رخ نداده باشد، محال به نظر میرسد. خبر دستگیری پیمانکار اصلی این شرکت به جرم مفاسد اقتصادی، احتمال به سرانجام رسیدن «تهرانلند» را تقریبا منتفی میکند. حدود ۶ ماه پیش غلامحسین محسنی اژهای، سخنگوی وقت قوه قضائیه، در صدوسیوچهارمین نشست خبری دستگاه قضا عنوان کرد: «پرونده (عباس. الف) به اتهام قاچاق قطعات خودرو به میزان ۷۰۰ میلیون دلار بهزودی در قوه قضائیه بررسی میشود. او همچنین متهم است که با همکاری بعضی از مدیران بانکی، بدون ارائه وثیقه معتبر مبلغ سههزار میلیارد تومان از بانکها تسهیلات دریافت کرده و به اتهام افساد فیالارض محاکمه میشود.» اژهای در همان ۶ ماه پیش گفت: «این پرونده کیفرخواست خورده و به دادگاه رفته است.» (عباس الف) همان عباس ایروانی است که گروه قطعات خودروی عظام برای اوست و پروژه هزار و یک شهر را هم در اختیار دارد، هرچند این دو حوزه تخصصی (خودروسازی) و (معماری) هیچ ارتباطی با هم ندارند.
تقدیر از جعفرینژاد یا تطهیر ایروانی؟
۲۴ تیرماه ۱۳۹۸ مراسم «نکوداشت ۵۰ سال خلاقیت در معماری» با موضوع تجلیل از احمد جعفرینژاد، معمار ایرانیالاصل ساکن آمریکا که اخیرا و در دهه نهم عمرش به ایران برگشته، با حضور حسین انتظامی رئیس سازمان سینمایی کشور و فاضل نظری مدیرعامل کانون پرورش، در سالن غدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد. جعفرینژاد در کشورهای مختلف دنیا طراح شهربازیهای دیزنیلند بود. او بهمنماه ۱۳۱۶ در اراک به دنیا آمد و تا مقطع فوقلیسانس معماری در ایران تحصیل کرد. پس از آن برای ادامه تحصیل و کار به آمریکا رفت و تمام دوران مفید کاریاش را در استخدام شرکت والتدیزنی بود.
سیدمحمد بهشتی، رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی و معاون اسبق امور سینمایی وزارت ارشاد، یکی دیگر از افرادی بود که در این نشست صحبت کرد.
شکرالله بنار، مدیرعامل سازمان سرمایهگذاری و مشارکتهای مردمی شهرداری تهران هم در این مراسم حضور داشت و تجلیل مبالغهآمیزی از جعفرینژاد کرد. حضور همزمان این افراد در کنار هم، با تصمیم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای ادامه پروژه «هزار و یک شهر» مرتبط است. فاضل نظری، مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آخرین سخنران این مراسم بود. او در ابتدای صحبتهایش خطاب به جعفرینژاد گفت: «به شما برای حضورتان در کانون خیرمقدم میگویم. اگر یک ایرانی به خارج از کشور برود و برای خلق زیباییها در کشورهای خارجی مورد تحسین قرار بگیرد، لذتبخش است، ولی بیشتر از آن و لذتبخشتر این است که خالق این زیباییها به کشور خود آمده تا زیباییها را در کشور خود خلق کند.»
چند نکته مبهم تا همین جای کار وجود داشت؛ اول اینکه معلوم نشد جعفرینژاد به جز تابعیت ایرانی و توانایی تکلم به زبان فارسی، چه ارتباط دیگری با فرهنگ این سرزمین داشت؟ او چطور میتوانست نمادی از قصهگویی کهن با زبان معماری اصیل ایرانی باشد؟ آیا حتی یک معمار بهتر و خلاقتر از او در خود ایران پیدا نمیشد که شایسته قرار گرفتن در جایگاه قصهگویی با هنر معماری سرزمینش باشد؟ هنوز کسی درست نفهمیده چرا هر ایرانیالاصلی که از خارج کشور برگردد، نسبت به کسانی که در همان رشته فعالیت میکنند و دهها برابر خلاقترند، برای خیلیها جایگاه ویژهتری دارد. ظاهرا تصور میشود چون او کسی است که غربیها تاییدش کرده و به کار گرفتهاند، دیگر از مهمترین صافی دوران گذشته است.
نکته دوم این است که جعفرینژاد دوران اصلی فعالیتش را سپری کرده و دیگر بازنشسته است. اگر او همچنان کارآیی داشت، والتدیزنی از خیر حضورش در این شرکت نمیگذشت. اما جعفرینژاد بهترین سالهای فعالیت هنریاش را در جای دیگری صرف کرده و حالا جای چندانی برای بروز خلاقیت توسط او وجود ندارد. اینکه حسین انتظامی در چنین مراسمی حضور داشت، سومین نکته مهم جلسه بود. ظاهرا انتظامی و دیگر افراد دخیل در برگزاری این نشست، باور کرده بودند که «هزار و یک شهر» یک دیزنیلند ایرانی است و معماری این شهربازی با سینما ارتباط دارد.
بخش سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، طی تمام سالهای فعالیتش توجه ویژهای به سینمای روشنفکری داشت و آثاری مثل «کلوزآپ» عباس کیارستمی یا «زندگی و دیگر هیچ» که کوچکترین ارتباطی با دنیای کودکان نداشتند، در این مرکز تولید شدند. اما مهمترین و خاطرهانگیزترین فیلمهای سینمای کودک در همان دهه، مثل «مدرسه موشها»، «دزد عروسکها»، «گلنار»، «پاتال و آرزوهای کوچک»، «گربه آوازهخوان»، «مدرسه پیرمردها»، «سفر جادویی»، «الو الو، من جوجوام» و... هیچکدام در کانون پرورش تولید نشدهاند. جزئیات شهربازی دیزنیلند براساس شخصیتهای کارتونی و انیمیشنی کمپانی والتدیزنی ساخته میشود، اما کانون پرورش چنین کارتونها یا کاراکترهایی خلق نکرده که حالا از رویشان شهربازی بسازد و اینکه حسین انتظامی هم تشابه بین تهرانلند و دیزنیلند را جدی گرفته و بهعنوان یک مقام دولتی در حوزه سینما به این مراسم میآید، توجیه معقولی ندارد. اما اینها همه میتوانست در حد انتقادهای همیشگی نسبت به طیف بخصوصی از مدیران دولتی که عموما به همین سبک رفتار میکنند، باقی بماند و بیشتر پیش نرود؛ اگر پای رقمی بیش از ۱۲ هزار میلیارد تومان در میان نبود، یعنی رقمی که محسنی اژهای آن را بهعنوان تخلفات مالی عباس ایروانی عنوان کرده بود.
اژهای عنوان اتهام ایروانی را نه اخلال در نظام اقتصادی، یعنی جرمی که حسین هدایتی به آن محکوم شد، بلکه افساد فیالارض اعلام کرد که امکان صدور حکم اعدام برای آن وجود دارد. اما ایروانی هنوز نه اعدام شده و نه ارتباطش را با جریانهای مختلف از دست داده است. او در حال حاضر در زندان هم به سر نمیبرد و ناگهان در خردادماه ۱۳۹۸ مشاهده میشود که در کانون پرورش فکری، جلسهای تشکیل شده و تعدادی از مدیران دولتی و شهرداری تهران به آن آمدهاند و به بهانه تجلیل از احمد جعفرینژاد در راستای پیشبرد پروژه عباس ایروانی صحبت میکنند. این اتفاق یادآور جریان پولهای مشکوک است که با بعضی متهمان پرونده اختلاس از بانک سرمایه، وارد سینمای ایران و شبکه نمایش خانگی شد؛ پولهایی که عمدهترین محل هزینهشان سریال «شهرزاد» بود و از سمت بعضی از مسئولان وقت وزارت ارشاد مثل حسین پارسایی که رئیس وقت شبکه نمایش خانگی بود، حمایت شدند. حالا اما هم رقمها نسبت به آنچه از بانک سرمایه به سینما آمد بالاتر است و هم جایگاه مدیریتی کسانی که پایشان به قضیه باز میشود.
*فرهیختگان
ارسال نظر