به گزارش سینماپرس، از اواخر دهه ۷۰، مثلث زن، تاریخ و شمال تبدیل به یک فرمول مطمئن برای سریالسازی شد. موفقیت چشمگیر سریال «پس از باران» در این دهه باعث شد مدیران و تهیهکنندگان در سالهای بعد سراغ این فرمول موفق بروند. تعداد سریالهای زنمحور در دو دهه بعد بیشتر شد و دیگر کسی سراغ «اوشین» و «هانیکو» را نمیگرفت و نوبت به «خانم کوچیک»، «ستایش» و «کیمیا» رسید. در هر کشوری و پس از جنگ یا حتی در همان دوران جنگ، بهدلیل پررنگ شدن نقش زنان در خانواده و اضافه شدن مسئولیتهای دیگر به وظایف یک زن، قصههای جذاب و گاه واقعی شکل میگیرد. زنانی که بهواسطه نقشهای بیشتر، وقایع بیشتری پیرامون زندگیشان اتفاق میافتد و همین وقایع گاه تلخ و گاه شیرین، برای مخاطب جذابیت دارد، بهدلیل فضای گسترده و امن تاریخ سراغ بستر تاریخی میرفتند و در همه جای دنیا قصههای زنان محکم، پرتلاش و تنها جذابیت پیدا کرده بود و ایران هم از این قاعده مستثنا نبود.
یکی از تازهترین سریالهایی که مجدد سراغ این مثلث مطمئن و موفق رفته «وارش» است. لوکیشن شمال کشور به دلیل جذابیتهای بصری و شاید نزدیکی به تهران، نزدیکترین و بهترین گزینه برای ساخت فیلم و سریال است. اگر کسی پیدا شود و آماری از لوکیشنهای یکی دو دهه اخیر خارج از تهران تهیه کند، حتما سهم استانهای مازندران و گیلان بیشتر از استانهای دیگر است. وارش سراغ لوکیشن محبوب مخاطبان، قصه محبوب مردم و بستر محبوب مسئولان و مدیران رفته تا به کمک این مثلث داستانش را تعریف کند. گفته میشود ساخت این سریال به بهروز افخمی و کمال تبریزی هم پیشنهاد شده بوده که بهدلیل محدودیت زمانی، منجر به همکاری نشده و احمد کاوری قبول کرده که در زمان کمتر از یک سال آن را بسازد. مهمترین خروجی سریالهای زنمحور، ایجاد محبوبیت فوقالعاده شخصیت اصلی آن است. باید منتظر ماند و دید که روزگار برای الهام طهموری، بازیگر نقش وارش همان مسیر مرجان محتشم و نرگس محمدی را ترسیم میکند یا اتفاق دیگری خواهد افتاد. در ادامه گفتوگو با احمد کاوری، کارگردان سریال وارش و الهام طهموری را می خوانید:
اثر تاریخی باید مابهازای امروزی داشته باشد احمد کاوری را پیش از این با «خواب بلند» و «بیدار باش» در تلویزیون دیده بودیم و در سینما هم از او «نفوذی» - که جوایز زیادی برای کاوری به همراه آورد- و «خودزنی» در یادها مانده است. فضای وارش با کارهای قبلی او در تلویزیون متفاوت است.
اجازه بدهید با صحبت درباره پیشتولید وارش شروع کنیم. چه چیزی از این کار جذاب بود که شما پذیرفتید؟ به نظر میرسید کار سنگینی هم باشد.
همین سنگینی جذاب بود.
از نظر داستان چطور؟
اجرای سنگین این داستان برای من جذاب بود.
از آن دسته کارگردانانی هستید که خود را به چالش میکشند؟
بله. کارگردان باید کاری را انجام دهد که احساس کند به نسبت قبل تلاش بیشتری میکند یا اینکه کاری را انجام دهد که برای دیگران شاید غیرمحتمل باشد.
فیلمنامه از ابتدا کامل بود؟
بله. آماده بود، ولی دچار بازنویسی شد.
خودتان بازنویسی کردید؟
آقای فرهاد امینی به همراه من انجام دادیم.
یکی از نقدهایی که وارد میشود این است که این سریال اقتباسی از کتاب مهاجران است. شما احتمالا این نقدها را شنیدهاید، این بار برای همیشه این را توضیح دهید که این اقتباس محسوب میشود؟
برداشت آزاد با اقتباس خیلی متفاوت است. اینکه در برداشت آزاد میتوانید در لابهلای متن تغییراتی بدهید، ولی وقتی میگویید اقتباس، عینا باید همان باشد. گرچه فضای فیلمنامه با فضای رمان و داستان کاملا متفاوت است. این تاثیری و آن توصیفی است. قصه به هر حال ممکن است قوام خود را در رمان بیشتر داشته باشد، ولی فضای تصویر در دنیای نمایش و دنیای سریال و فیلم غالبتر است، برای همین ممکن است خیلی از گفتوگوها و لفظها و بسیاری از صحنهها و تنهایی شخصیتها که در رمان موجود است در فیلم عملا برای ایجاد فضا و ریتم و جذب مخاطب حذف شود. قصه مهاجران را خواندم، ولی یکسری ملاحظات آنجا دارد و جامعه ما یکسری ملاحظات فرهنگی دارد که عملا نمیتوان روابط سریال مهاجران را در یک اثر نمایشی آورد؛ مخصوصا در تلویزیونی که الان کار میکنیم.
جنس داستان وارش با رمان مهاجران متفاوت است، درست است؟
بله. جنس کاملا متفاوت است. آنها چیزهایی را قاچاق میکنند که این قاچاق کلا هم محدودیت و هم ممنوعیت شرعی در کشور ما دارد. به همین خاطر وقتی شما مینویسید برداشت آزاد، میتوانید اجزا و عناصر را تغییر دهید، ولی تغییر هسته مرکزی درباره وفاداری و عشق مادر سخت است. آن بخشی که درباره عشق و وفاداری و گذشت است و یک خانواده را یک زن بتواند روی دوش خود بکشد، در یک بخشهایی و حتی در خود رمان هم وجود دارد؛ منتها آنجا به خاطر فضایی که در کشور اروپایی یا خود آمریکا وجود دارد، فرهنگ، اسارت و حتی خاستگاه آدمها متفاوت است، به همین خاطر به ریشه و اصل آدمها پرداخته نشده است. شاید یک صحبت کوتاهی شود، ولی همه مهاجر هستند که در کنار هم زندگی میکنند و ممکن است این بحث و عنوان برداشت آزاد برای چنین کاری مناسبتر باشد.
سریالهایی شبیه به وارش که محوریت زن و لوکیشن شمال و داستان تاریخی که در سه، چهار دهه اخیر روایت شود را زیاد داشتیم و مورد توجه و استقبال هم قرار گرفته است. این کار را سخت میکند، چون مدام با سریالهای مشابه خود مقایسه میشود و یک جاهایی هم کار را راحت میکند، چون قبلا ریلگذاری شده است. درباره وارش چقدر از تجربیات سریالهای اینچنینی استفاده شده است؟
به این بخش فکر نکردم، ولی از ابتدا در فیلمنامه مشخص بود شخصیت محوری وارش است. از ابتدا معلوم است. اینکه چه زمانی وارد قصه میشود و چه بخشی از قصه را به دوش میکشد، در اجرا و لابهلای سکانسها مشهود بود. اینها وقتی در کنار هم قرار میگیرند، این مفهوم خیلی روشنتر برای مخاطب بیان میشود، ولی هیچ کاری با کار همتراز خود از نظر موضوعی، مضمونی، فضاسازی و... قابلمقایسه و قابلقضاوت نیست که بگوییم آن چقدر روی این تاثیر گذاشته است. اتفاقی است که ناخودآگاه در ذهن و قلم همه هنرمندان به یک نحوی تنیده میشود. یک فیلم و سریال موفق قطعا روی فعالان این عرصه تاثیرگذار است که بتوانند این فضاها را دوباره تکرار کنند یا از تجربیات موفقیتآمیز دیگران استفاده کنند. قطعا سریالهای موفقی که در تلویزیون توانستهاند با مخاطب خود ارتباط برقرار کنند، در دیده شدن این سریال تاثیر داشتند و کمک کردند و قطعا این کار اگر دیده شود و بیشتر از این دیده شود، روی کارهای آینده در این فضا تاثیرگذار خواهد بود. من از این قضیه خیلی خوشحال هستم که به هرحال نقش محوری و شخصیت محوری زن در این قصه توانسته با تمام مردم ایران و جنسیتهای مختلف ارتباط برقرار کند؛ یعنی مردها هیچ موضع و هیچ مخالفتی با اینکه یک قهرمان زن در قصه ما باشد نداشتند و همه همراهی و همدلی با وارش میکنند.
در سالهای اخیر، معمولا تاکید میشود که در ساخت سریال صرفهجویی شود. در مورد این کار چقدر محدودیت بودجه داشتید؟ آیا برای انتخاب بازیگران با محدودیت روبهرو بودید؟ دنبال بازیگری رفتید که به خاطر دستمزد بالا بخواهید عوض کنید یا خیر؟
این سریال با بودجه خیلی پایین ساخته شده است.
پایین به نسبت چه سریالی؟
به نسبت کارهایی که همزمان با وارش ساخته میشد. به نسبت نوع نگاهی که وجود داشت؛ این کار یک سریال تاریخی مهم و فاخر است. یک کار الف که بودجه این سریال با بودجه یک کار شهری و خانوادگی که در تهران فیلمبرداری میشد، زمانی که مصوب شد، یکسان بود. ممکن است کمی عقبتر انجام شده باشد و آن زمان قیمتها کم بود و احتمال میدادیم برای اینکه کار را تمام کنیم، به مشکل مالی برخورد کنیم. مدیریت آقای دارابی بهعنوان مجری طرح و آقای تخشید بهعنوان تهیهکننده در حمایت از سریال باعث شد این کار انجام شود. یعنی کار اینچنینی را با این فضاسازی در زمان خیلی کم و با کارهای همتراز خود تمام کردیم. یک کار ۳۴ قسمتی را در هشت ماه و ۱۰ روز فیلمبرداری کردیم. در نظر بگیرید که کل این کار یک پیشتولید ۱۰ ماهه داشته است؛ هم فیلمنامه بازنویسی شد و هم اینکه فیلمبرداری کردیم. این پروسه خیلی کوتاهی است برای اینکه چنین سریالی بخواهد به بار بنشیند، ولی مدیریت بخشهای تولید و مدیر طرح باعث شد این اتفاق برای ما رخ بدهد، ولی در مورد بازیگر سراغ کسی نرفتیم که بخواهیم در زمینه مالی با او به توافق نرسیم.
انتخابهای اول همین افراد بودند؟
انتخابهای اول ما شاید این دوستان نبوده باشند، ولی بیش از ۷۰ درصد انتخابهای اول ما بودند. همین بچهها از ابتدا بودند. در انتخاب برخی بازیگران تغییراتی ایجاد شد که در واقع خواست خدا بود این اتفاق بیفتد، چون کسانی که جایگزین شدند، خیلی بهتر از انتخابهای اولیه ما بودند.
نگاهی به فهرست بازیگران نشان میدهد اکثر آنها سابقه تئاتری خیلی پررنگی دارند. این اتفاقی بوده یا بهدلیل نگاه شما به تئاتر است؟
به نظر من بازیگران تئاتر، قابلیت مضاعفی دارند به نسبت یکسری از بازیگرانی که تجربه صحنه را ندارند. بازیگران تئاتر میتوانند کاراکتر را درست کنند، به شخصیت ورود کنند، میتوانند شخصیت را دگرگون کنند و قابلیت دارند ابعاد مختلف یک کاراکتر را بسازند و از همه مهمتر به ما بهعنوان سازنده کمک میکنند تا بتوانیم این شخصیت را ملموستر و جذابتر برای مخاطب ارائه دهیم. این انتخاب به صورت ناخودآگاه اتفاق افتاده است، چون من همچنان تحت تاثیر بازیها و آدمهای صحنه تئاتر هستم و همیشه باعث خوشحالی من بوده که بازیگران تئاتر وارد فضای تلویزیون شوند و از اینها استفاده شود.
چیزی که شنیدم بیان میکنم و شما میتوانید رد یا تایید کنید. من شنیدم کارگردانهای دیگر و مشخصا آقای افخمی دو برابر این زمان را برای ساخت این سریال پیشنهاد دادند. شما در جریان این هستید؟
من در جریان نیستم، ولی اغلب کارگردانانی که قبل از من قرار بود به این کار ورود کنند، بخشی از عدم توافقشان با تهیهکننده همین بحث زمان بود.
محدودیت زمانی داشتند؟
خیر. براساس برآوردی که داشتند، از پولی که قرار بود به اینها بدهند میتوانستند در هشت یا ۹ ماه درنهایت فیلمبرداری کنند و خیلی از دوستانی که آمده بودند با این زمان حاضر نبودند کار کنند، ولی ما یک تجربه همکاری مستقیم با آقای دارابی در فیلم نفوذی، خودزنی و فیلمهای دیگر داشتیم و سالها با نحوه کار و نحوه رفتار همدیگر آشنا بودیم که چطور یک کار را در مدت زمان کوتاهتری بتوانیم بسازیم. به همین خاطر این توافق صورت گرفت که با بررسی دقیق فهمیدیم میتوانیم با روشهایی، این کار را در زمان کمتری فیلمبرداری کنیم که بودجه کفاف بدهد و شرمنده همکاران نشویم.
احتمالا یکی از دلایلی که خودتان اینجا بازی نکردید همین وقت محدود است. درست است؟
هم این بود و هم اینکه احساس کردم برای من در این کار نقشی وجود ندارد.
اتفاقا میخواستم بگویم یکی دو نقش به خود شما میخورد.
نه زیاد. آن کسانی که آمدند، از من بهتر هستند. بچههایی که وارد شدند و انتخاب شدند، قطعا برای آن نقش از من بهتر بودند. خیلی دوست دارم بازی کنم و بازیگری جزئی از زندگی من است و این کار را سالیانه انجام میدهم. منتها اینجا احساس کردم این بچهها خیلی مناسبتر هستند.
یک نکتهای که وجود دارد اینکه سریالهای تاریخی با محوریت زن، قدری توجه و حساسیت روی آن بیشتر است؛ یعنی شاید صداوسیما مجبور باشد نظارت بیشتری کند یا سانسور بیشتری داشته باشد. سریال وارش هم دچار این ممیزیها شد؟
خیر. آقای تخشید بهعنوان کسی که سالها در این فضا کار کرده و با کار و مدیریت تلویزیون آشناست، روی این مسائل دقت بالایی داشت و به ما کمک میکرد مانع این شود که چنین برخوردی با سریال نشود. پوششها، بخشی از لباس، بخشی از گویش و صحبتها خودبهخود در مسیری قرار گرفت که کمتر با مشکل نظارتی شدید مواجه شود. خوشبختانه در تمام این مدت خواستند چند کلام و دیالوگ جابهجا شود، ولی در کل هیچ مشکلی نداشتیم. بخشهای کوچکی از سریال وارش دستبهدست میشود که منطبق بر شرایط فعلی ما است؛ همانند سیلی که آمد و مسئولی نبود و موارد اینچنینی. این اتفاقاتی که دیده میشود و برای مخاطب جذاب است، ناشی از تکرار تاریخ است یا عامدانه این تطبیق و تکرار زمانی را در سریال گذاشتید؟ یعنی اتفاقاتی که مردم واقعی میبینند اما در سریال وارش نشان میدهید، دهه ۵۰-۴۰ هم اینطور بوده است. هر کار تاریخی باید مابهازای کنونی و معاصر داشته باشد، والا هیچ جذابیتی ندارد که بخواهیم کاری انجام دهیم.
پس این تکرار اتفاقی نبود؟
به هر حال همه هنرمند هستند و این فرض را دارند که این کار، گوشهای به شرایط الان هم میزند. هر چه این گوشه قشنگتر باشد و بتواند یکسری از واقعیتها را بیان کند، میتواند موثرتر باشد.
در این طعنهها دست شما باز است، چون توهین مستقیم به کسی نمیشود و نقدی که بشود، مستقیم نیست. درست است؟ یعنی بستر و فرصتی است که میتوانید در این راه حرکت کنید.
بله. در کلیت بیان میشود. وقتی شما کلیات را بیان کنید، جزئیات را خود مردم درک میکنند. یعنی وقتی طعنه میزنید، طعنه به شخص خاصی نیست که بگویید به فلان شخص این طعنه را میزنم. این خیلی فضا را باز میکند. شما باید به اتمسفر و فضایی که در جامعه حاکم است نیشتر بزنید و یک گوشه بدهید. وقتی شما رشوهخواری را در فضای روستایی بیان میکنید، قطعا مابهازایش، اطراف ما کاملا وجود دارد. اینکه بگویم فلان دولت یا فلان نهاد یا فلان اداره این کار را میکند، بهنحوی قضاوت مستقیم است که به هیچ وجه در صلاحیت ما نیست. ما براساس شنیدهها میگوییم جامعه ما دچار این مشکل است. وقتی دچار این مشکل هستیم، وقتی کلی بیان میکنیم، خود مردم جزئیات را به اتفاقاتی که کاملا با آن مواجه بودند یا تجربه این را داشتند، ربط میدهند و میتوانند درباره آن قضیه صحبت کنند.
درباره حاشیههای مردم شمال صحبتی میکنید که سوءتفاهم است یا منتظر بمانند شاید بعدها نظر مردم عوض شود؟
به نظر من نه بیدقتی است و نه منتظر شوند بقیه کار را ببینند. کار الان حرف خود را میزند و الان از این حاشیهها گذشته است و به مسائلی میپردازد که هیچ ارتباطی با قومیت و این مسائل ندارد. به نظر من، یک سوءتفاهم کوچک برای یکسری از مردم خوب گیلان شکل گرفته بود و برخی از این آب گلآلود استفاده کردند و میخواستند برای مقاصد خود تنور را گرم نگه دارند که نمیدانم مقاصد آنها چیست. قطعا زمان انتخابات است و برخی نمایندگان خیلی دوست دارند درباره چیزی صحبت کنند. چه بهتر درباره سریالی صحبت کنند که الان مردم هم نسبت به آن ارتباط برقرار کردهاند. نمیخواهم کسی را وارد این فضا کنم یا کسی را متهم کنم، ولی قطعا آدمهای فرهیخته با من تماس گرفتند و هیچ مشکلی با فضایی که قصه ایجاد کرده، نداشتند. کسانی که مشکل دارند، کلا کار را ندیدهاند و روی شنیدهها قضاوت میکنند یا نمیخواهند این فضا به هیچ نحوی آرام شود، چون هستند افرادی که از این فضا بهرهبرداری سیاسی میکنند. این بهرهبرداری سیاسی را قطعا مردم متوجه میشوند که آن آدمها هم کسانی نیستند که بتوانند در فضای مجلس و در فضای شورای شهر کمکی به مردم کنند. گفتوگو با الهام طهموری، بازیگر نقش وارشطهموری دورههای بازیگری دیده و از سال ۸۵ وارد عرصه بازیگری شده و با سریال «نفس گرم» ساخته محمدمهدی عسگرپور وارد تلویزیون شد. او در سال ۹۶ در سریال سارق روح به کارگردانی احمد معظمی نیز به ایفای نقش پرداخته بود. فیلم سینمایی «تقصیر من نیست» و نقش مهتاب در سریال «پدر» از جمله کارهای دیگر طهموری هستند.
چطور برای نقش وارش انتخاب شدید؟
با من تماس گرفتند و من به دفتر مراجعه کردم.
قبلا کار شما را دیده بودند؟
بله، با آقای تخشید سر سریال پرستاران کار کرده بودم و با بازی من آشنا بودند. بعد از آن تماس گرفتند و به دفتر رفتم. در جلسه دوم، به من ۶-۵ سکانس از نقش وارش را دادند و گفتند این ۶-۵ سکانس را بخوانید و میخواهیم تست دوربین بگیریم. با گریم و لباس و... بود. آن سکانسها را خواندم و خدا را شکر این اتفاق افتاد.
میدانید گزینههای دیگری هم بودند یا خیر؟
فکر میکنم از خیلیها تست گرفتند.
این سریال چه ویژگیای داشته که سریالهای مشابه آن نداشتند؟
۶-۵ سکانس اولی که خواندم، شخصیت خود وارش بود. از خواندن همان سکانسها به شخصیت وارش علاقهمند شدم؛ به خاطر بالا و پایینهایی که داشت و اتفاقاتی که برای او رخ میداد. فکر میکنم این فیلمنامه به خاطر همین، از بقیه کارهایی که به سبک این کار بوده، متفاوت است. تمام داستانها حول محور شخصیت وارش میگذرد و فکر میکنم یکی از معدود دستههایی است که زن قهرمان قطعی است و یک شخصیت کامل دارد و متکی به یک مرد یا فرد دیگری نیست. فکر میکنم این مساله، کار را از بقیه موارد متفاوت میکند. بازیگری در نقش اصلی جذابیت دارد. اگر دهههای مختلف را نگاه کنیم، مخصوصا ۷۰ و ۸۰، یکی از مسیرهای میانبر برای شهرت، بازیگری نقشهای زنمحور است؛ یعنی نقش چنان جذاب است که مثلا ستایش یا پس از باران یا ازیاد رفته، چنین مسیری را برای بازیگر خانم ایجاد میکند. مسلما فکر میکنم بازی کردن چنین کاراکتری برای بازیگر خیلی خوب است؛ کاراکتری که سخت و یکدست نیست و قهرمان است. قصه وارش در دهه ۳۰ روایت میشود و این زن متفاوت از زنانی است که در آن دهه زندگی میکردند. فکر میکنم اینها برای بازیگر جذاب است.
درباره این تفاوتها صحبت کنیم که چه کار میکند و با خاستگاههایی که زندگی میکند، آنچه اضافه بر همنسلان خود و همجنسهای خود دارد را از کجا آورده است؛ یعنی بینش، مقاومت و نگاهی که در نسبت با بقیه دارد، از کجا آمده است؟
فکر میکنم شخصیت وارش میتواند سادهترین راهحلها را انتخاب کند. شاید قدری شبیه مابقی زنانی که در آن دهه در روستا زندگی میکنند، باشد ولی وارش این کار را نمیکند و این به شخصیت قوی و محکمی که دارد و تنهاییای که کشیده، برمیگردد. وارش خیلی تنهاست و به غیر از پسرش جاوید، وارش هم آدم تنهایی است. این تنهایی باعث شده این زن، شخصیت قوی و محکمی پیدا کند و به این خاطر میگویم از بقیه همنسلان خود متفاوت عمل میکند و راحتترین راه را انتخاب نمیکند. میتواند زیر سایه یک شوهر برود و زندگی کند، ولی سعی میکند با او بجنگد و بچهها را خودش بزرگ کند و روی پای خود بایستد و درآمد کسب کند.
با توجه به وجود الگوهای مختلف در حوزه شخصیتهای زنمحور، بازی کردن این نقشها هم سخت است و هم راحت. مثالهای مختلفی وجود دارد؛ از بانوی عمارت تا بانوی سردار و کیمیا ...
فکر میکنم هر کدام از این مواردی که مثال میزنید، خود یک کاراکتر و شخصیت متفاوت دارند.
ویژگیای که این نقش را متمایز میکند، چیست؟ این جنس چه تفاوتی با بقیه دارد؟
اینکه چه تفاوتی با بقیه دارد را واقعا نمیدانم چطور توضیح بدهم.
احساسیتر، داناتر، مقاومتر و شجاعتر است؟ تفاوت وارش با زنان قهرمانی که سابق بر این دیدیم، چیست؟
فکر نمیکنم قابلمقایسه باشد. آنها در کار دیگر و فضای دیگری بودند و هرکدام از این شخصیتها برای خود فضایی دارند و فکر نمیکنم مقایسهای لازم باشد که بین این شخصیت و شخصیتهای دیگر شود. شخصیت وارش شخصیتی است که به نظر من برای بازیگر سخت است، چون خیلی پیچیدگی دارد. به خاطر پیچیدگیهای احساسی که دارد، حس استاتیک نسبت به فرزند خود دارد و مادر فرزند خود است، یک حس بسیار پیچیدهتر برای پسری دارد که پسر خودش نیست، زندگی خود را میگذارد و این حس پیچیده و عجیب است. بدون وجود شوهر و بدون داشتن رابطه خونی بین خودش و آن پسر، تمام زندگی خود را برای این آدم میگذارد. من فکر میکنم با بقیه کاراکترهایی که شما مثال زدید، با اینکه دقیق در ذهن ندارم چطور بودند، مادر بودن وارش برجستهتر است. بیشتر بر پایه مادر بودن است که زندگی خود را میچرخاند و جذابیتی که برای من دارد، همین مادر بودن وارش است. به نظر من این ویژگی، وارش را متفاوت میکرد و این ازخودگذشته بودن او درباره بچهای که همخون خودش نیست.
تا جایی که اطلاع دارم، لوکیشن عوض میشود و داستان هم به جاهای دیگری میکشد. کجا برای شما سختتر بود؟ سن در یک جاهایی تغییر میکند؟
بله. من دو تا از سنها را بازی میکنم. فکر میکنم همه بخشهای شخصیت وارش خیلی سخت بود.
۲۰ سال با سن خودتان اختلاف دارد؟
وارش در فاز یک سریال، ۲۵ ساله و در فاز دوم ۳۹ ساله است؛ یعنی ۹ سال در فاز دوم با سن خودم متفاوت است. همه جا سخت بود. یکی از سختیها کار کردن با بچهها بود. من تصور نمیکردم تا این حد سخت باشد. ما از بچه تازه به دنیاآمده یکروزه داشتیم تا بچه ۷-۶ ماهه که بعد بزرگ میشوند. تا ۷-۶ ماه خیلی سخت بود و از سختیهایی بود که واقعا اذیت میکرد و بالاخره نقش یک زن روستایی را بازی کردن، به خاطر نوع کارهایی که انجام میدهد، مثلا بچه را به کمر میبندد یا هیزم جابهجا میکند و... یکسری سختیهایی دارد.
برای ایفای این نقش نگاهی به شخص خاص یا بازی یک فرد خاص، چه در داخل و چه در خارج داشتید؟
خیر. اینطور نبود. بیشتر سعی میکردم در همان روستاها و از خانمهای روستایی الگو بگیرم. برای من بیشتر ساختن حس درونی وارش مهم بود، چون مخاطب گذشته این نقش را نمیشناسد و باید این حس منتقل میشد که چه اتفاقی به سر او و شوهر اولش آمده است. سعی میکردم بیشتر روی این چیزها تمرکز کنم.
نمونه مشابه
پس از باران
مجموعه «پس از باران» در ۳۷ قسمت در سال ۱۳۷۹ از شبکه ۳ پخش شد. این مجموعه در زمان پخش به یکی از پرمخاطبترین سریالهای سیما تبدیل شد. سریالی که در دوره ارباب رعیتی و در خطه سرسبز گیلان روایت میشد. شخصیت اصلی این سریال زنی بود که مورد اتهام ناروایی قرار میگرفت و رنج و سختیها، زندگی او و دختر کوچکش را دستخوش تغییر کرد. سعید سلطانی، کارگردان این سریال است. او برای تلویزیون سریالهایی چون «خانهای در تاریکی» و «ستایش» را ساخته که شخصیت محوری این سریالها هم یک زن است. سلطانی درمورد ساخت این سریال گفته است: «پس از باران حاصل سالها نگارش و تحقیق بود و سپس فقط یک سال روی داستان فیلمنامه کار کردیم، بالطبع حاصل چنین کاری سلیقه مخاطب را دربر خواهد داشت.»یکی از مواردی که در آن موقع این سریال را مورد توجه مردم قرار داد، موزیک متن آن است. موسیقی این سریال براساس موسیقی گیلانی و با صدای حزنآلود «فریدون پوررضا» همراه است که حزنانگیزی و اثربخشی آن را بیشتر میکند. پوررضا کلا چهار دقیقه برای این سریال آواز خوانده است. او در این باره گفته است: «آن زمانی که من «پس از باران» را خواندم این صدا فریاد جوامع شهرزده هم بود. این فریاد علیه کسانی بود که بر سر ما خراب شدند و موسیقی محلی ما را از بین بردند. من گیلانیام و افتخار میکنم که گیلانی هم هستم. مثل کسی هستم که از بوی ریحان مست میشود و از شنیدن صدای گیلک، دنیا را دریافت میکند.»
از یاد رفته
«از یاد رفته»، نام سریال تلویزیونیای است که پاییز ۱۳۹۰ از صداوسیمای ایران پخش شد. کارگردان این مجموعه فریدون حسنپور است. در این سریال، داستان زندگی شخصیتهای فیلم طی یک دوره ۴۰ ساله روایت میشود. این سریال براساس رمانی از خود حسنپور نوشته شده است. سریال، قصه رنج و تنهایی زنی است بهنام گلرخ که همسرش مرتضی او را رها کرده است. قصه از یاد رفتن گلرخ توسط همسرش از جایی شروع میشود که مرتضی پا به دنیای مدرن شهری میگذارد. حسنپور درمورد این سریال گفته است: «توجه به سنت و مدرنیته برایم خیلی مهم بود چون به اعتقاد من، جامعه ما تا سینه در سنت فرو رفته و سرش وارد مدرنیته شده است؛ این مسالهای است که باید حل شود. متفکران جامعه ما باید این مطلب را تحلیل کنند تا بین سنت و مدرنیته آشتی برقرار شود. نمیتوانیم سنت را ببینیم و مدرنیته را نبینیم. از سوی دیگر نمیتوان فقط مدرن بود و سنتها را نادیده گرفت. متفکران ما باید بین سنت و مدرنیته آشتی برقرار کنند.»
گذر از رنجها
«گذر از رنجها» عنوان مجموعه درام تلویزیونی تاریخی، اجتماعی، سیاسی و داستانی به کارگردانی فریدون حسنپور است که در سال ۱۳۹۳ خورشیدی در ۳۶ قسمت از شبکه یک سیما پخش شد. مجموعه تلویزیونی گذر از رنجها، قصه زندگی زنی به اسم دنیاست. این مجموعه درام تاریخی است و در آن داستان زندگی دنیا از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۶۹ به نمایش درآمده است. در این داستان به تغییرات سیاسی ایران هم توجه شده است. فیلمنامه این مجموعه را فریدون حسنپور نوشته و نگارش آن تقریبا سه سال طول کشیده است. قهرمان قصه مجموعه گذر از رنجها، یک زن است که با رنجهای زندگی مقابله میکند. در این مجموعه هم به ماجراهای خانها و رعیتها توجه شده است.
*فرهیختگان آنلاین
ارسال نظر