به گزارش سینماپرس، شهاب حسینی در نامه دومش خطاب به منتقدانش نوشت:
اینبار خاصه به همه کسانی که بنده را آماج سیل انتقادات، قضاوتها، فحاشیها و نفرینها قرار دادندو حتی به فرزندان بیگناه بنده هم رحم نکردند.
در برابر شما ادب میکنم و با نگاهی، چون لقمان به شما مینگرم و پرهیز میکنم از آنچه شما انجام داده اید.
همینطور که فهمم شد با این خشونتی که در وجود شماست، چنانچه در مسند قدرت بودید، عملکردی بهتر از آنچه امروز شاهد هستیم نداشتید.
بار چندمی است که بنده را به دلیل ابراز عقایدم به بدترین شکل مورد عتاب قرار میدهید و انگ وابستگی سیاسی میزنید.
به مدد خدای بنده نوازم، بند ناف ارتزاق اعتباری و اقتصادی زندگیم جز به درگاه رحمتش وصل نیست که وسیله آنرا در درون روح و قلبم به ودیعه نهاده. به لطف یار، نان بازو میخورم.
ارادتمند تمامی انبیا و اولیا در تمام ادوار تاریخ بشریت هستم، آن نیز با سوختن خود جهان اطراف خود را روشنی بخشیدند؛ و بیش از آنهمواره در تقابل با قدرتهای زمانه خویش بودند.
قدرتهایی که به گواه تاریخ، تعدادی از آنان حتی خود را به زینت شریعت دینی آراسته و در ظاهر به مناسک آن عمل میکردند.
با مطالعه تاریخ به خصوص در احوالات ائمه اطهار علیهم السلام به روشنی با آنمواجه میشویم.
بنده در نام فامیلم نام کسی را در شناسنامه دارم که خود یگانه مظهر ایستادگی در برابر قدرت نامشروع نامطلوب وقت بود.
عشق و ارادت قلبی به پیامبر اکرم و امامان معصوم، به واسطه پدرم در تار و پودمتنیده، و حتی به قیمت جان حاضر به فروختن آن به بهای ناچیز وابستگی سیاسی و فکری به هیچ نهاد قدرتی چه در ایران و چه در خارج از ایران، نبوده و نیستم. تا خدا بنده نواز است، به خلقش چه نیاز؟
جامعه ام بداند تا آخر عمر و به هیچ بهایی دست از عقیده قلبی ام نخواهم کشید.
بنابراین انتصاب هرکسی که از اعتقادش سخن میگوید، به نهاد قدرت صرفا به خاطر تشابه گفتار اعتقادی در ظاهر، قضاوتی است که طبعا از کم آگاهی نشات میگیرد.
بنده هم به عنوان یک ایرانی، دل در گرو سرزمینم و مردم آن دارم.
منتقد بسیاری از مواردی هستم که بر سر جامعه ام آمده. منتقد عدم وجود صبوری لازم برای شنیدن اعتراضات به حق مردم هستم. منتقد نوع رویارویی با مردم پرسشگر در سال هشتادو هشت هستم. منتقد کشته شدن هموطنانم در آبان ماه.
منتقد آن دستپاچگی و عجلهای هستم که منجر به فاجعه سقوط هواپیمای مسافربری شد. این را معتقدم الان وقت کنارکشیدن نیست. تحریم فستیوال و عدم حضور راه چاره نیست. چرا که جا برای کسانی باز میشود که انگیزههای دیگری دارند. الان باید بود و حرف زد. دست از ظاهر بینی برداریم.
چطور میتوانیم دست از انصراف برداریم، در حالی که کارهایی در کارنامه خود داریم، که بودجه آن از نهادهای قدرت تامین شده است؟ اگر ریاکاری نیست، پس چیست؟
به اندازه مثنوی هفتاد من میتوان نوشت، اما در حوصله مخاطب نمیگنجد. دیر یا زود ناگزیر از ترک این گردونه عظیم خواهیم شد.
هرکه هستیم، هرکجاهستیم و بر هر مسندی که تکیه زده ایم.
سید شهاب حسینی
ارسال نظر