چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۲

اندر احوال پایتخت و آنچه در نوروز ۹۹ بر سیما گذشت؛

من باختم، بد هم باختم!

پایتخت ۶

سینماپرس: شاید مدیران سیما در آینده نزدیک با دیدن آنچه بر سر سازمان آورده اند این دیالوگ نقی را با خود تکرار کنند: من باختم، بد هم باختم. من آبروی شهر خودم رو بردم. من دارم به قهقرا میرم . فقط بزارید برم..

به گزارش سینماپرس، منتقدی رسانه ای به نام سپیده انوشه طی یاداشتی به شرح آنچه که بر فصل شش سریال پایخت گذشت پرداخت و نوشت: "مامان خوب هستی؟ جات خوبه؟ مامان بهت گفتم من کشتی رو باختم؟ من همه چی رو باختم مامان... مامان جان دعا کن یه فرجی بشه، شبه عیدی من و زن و بچه من، من شرمنده نشن مادر جان "

زمانی که نقی معمولی درقبرستان علی آباد با مادرش صحبت میکرد قلب میلونها ایرانی با او همراه میشد. هرگز مادر نقی را ندیده بودیم اما او را خیلی خوب میشناختیم. چرا که ما نقی را میشناختیم. او یکی از ما بود گاهی خودمان گاهی پسرخاله یا برادر و همسرمان. همۀ اعضای خانواده معمولی چنین بودند ما همه آنها را میشناختیم و دیدن ایشان در کنار هم برای ما لذتی فراتر از دیدن تنها یک سریال داشت. پایتخت نوعی سرمایه اجتماعی بصری ما و البته صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران بود. کاش به جای "بود "میشد از واژه "است" استفاده کرد. کاش میشد پایتخت ۶ را به کلی فراموش کرد اما نمیشود.  

آنچه کلید موفقیت پایتخت بوده است نسبت آن با فرهنگ عامه مردم است. پایتخت با انتخاب شخصیتی معمولی بازگو کننده قصه آدمهای معمولی است. پس پیوند داشتن با سیاست و عرفیات رایج در کشور در پایتخت ضروری است. اما چه پیوندی؟ آیا ما خانواده معمولی را دوست داریم یا آنها را تحقیر میکنیم!؟ تا پیش از پایتخت ۶ عوامل سازنده خانواده معمولی را دوست داشتند. آنها چشمشان را بر نقاط تیره شخصیتی اعضای خانواده نمی‌بستند بلکه آنها را با بیانی طنز به رخ میکشیدند. این به رخ کشیدن ابدا رنگی از کینه نداشت. اما سری ششم گویی با کینه و تنفر به هر آنچه خانواده معمولی را خانواده میکند حمله شده است.

دو مادر خانواده (هما و فهمیه) در هیچ بحرانی راهگشا نیستند. آنها حتی علاقه ای به حل بحرانها ندارند و در پی تعریف شخصیت خود خارج از محیط خانواده هستند. گویی خارج شدن آنها از چهارچوب های خانوادگی و انتخاب شغل های بیرون از خانه تنها هویت منطقی و عزتمندانه است. فهمیه در مدت کوتاهی توانسته آرایشگری ماهر شود اما تمام سالهایی که صرف تربیت فرزندان خود کرده را به باد رفته میداند. هما نیز در بیرون از خانه آرامش بیشتری دارد و گویا آنجا ارزش و قدر او به درستی درک میشود. جایی که هیچ کس از او انتظار نامعقول ندارد. خانه محیطی است که اگر همای سعادت هم باشی بدون دروغ در آن به آرامش نخواهی رسید!

دو پدر خانواده (نقی و بهبود) هر دو منفعل، ناتوان و سردرگم هستند. یکی اسیر دزدان دریایی بوده و دیگری اسیر جایگاه تحقیر شده معمولی است. نقی در تمام سری های گذشته همواره دنبال جایگاه برتر اجتماعی بوده است. در این سری او با رانندگی کردن برای یک سیاستمدار چنین جایگاهی را در عالم سیاست یافته است. جایگاهی که از او فردی ترسو، ضعیف، دروغگو و متظاهر ساخته است. نقی معمولی در موقعیتی که به شدت با معمولی بودن خود درگیر است عملا خویش را بازنده زندگی میداند. تکیه بیش از حد او به همسرش نه از روی اعتماد و حمایت که از ترس از دست دادن هر آن چیزی است که دارد. او در موقعیت های مختلف نمیتواند درست صحبت کند و با در اوردن صدایی حیوانی طرف مقابلش را ساکت میکند. بهبود در شرایطی برگشته تا سرپرستی خانواده را بر عهده بگیرد که هیچ کس به او احتیاج ندارد. بازگشت او با رفتن پسرش قرین میشود. در نهایت او در ضعیفترین وجه ممکن میخواهد از موقعیت فرار کند. در سری های پیشین زمانی که شخصیت ها به پیچ های سخت زندگی میرسیدند. مخاطب با آنها همراهی میکرد. اما در اینجا کسی با بهبود همراهی نمیکند زیرا این مرد ضعیف و بدون تلاش را کسی نمیشناسد!

فرزندان خانواده(سارا، نیکا، بهروز، بهتاش) دنیایی متفاوت از خانواده دارند. آنها ارزش های خانوادگی را درک نمیکنند و به محض رسیدن به پول تغییر رویکرد میدهند. این تغییر رویکرد در بهتاش با زندگی مجردی عیان میشود اما در سارا و نیکا نیز وجود دارد. آنها در شبکه های مجازی فعال هستند و احتمالا میتوانند درآمد کسب کنند. همین آنها را مصمم میکند بدون مشورت با پدر و مادر اقدام به نصب ماهواره کنند. پس آنچه فرزندان بالغ را با خانواده وصل کرده محبت و امن بودن محیط خانه نیست بلکه نیازی مالی و ابتدایی است. وقتی این نیاز به هر طریقی برطرف شود فرزندان دست به شورش بر علیه باورهای خانواده میزنند. حرمت بزرگترها را میشکنند و سنتها را پامال میکنند.

دوستان خانوادگی(رحمت و ارسطو) منفعت طلبانی هستند که حضورشان در زندگی خانواده برای ارضای نیازهای مادی است. نقی رابطه اش با ارسطو ورشکسته شده زندانی را قطع میکند. ارسطو به دلیل نیاز مادی با شغل و زندگی نقی بازی میکند. رحمت در یک بیست و چهار ساعت عشق خود را تغییر میدهد. برای او از دست ندادن سالن عروسی مهمتر از عروس است. دیگر خبری از جمع شدن و تلاش برای حل مشکلات به دست اعضای فامیل نیست.

فارغ از شخصیت های معوج شده پایتخت فضای کلی سریال نیز دستخوش تحولات جدی قرار گرفته است. رویکرد اروتیک و تا حدودی ضد دین فضای جدید پایتخت است. دیالوگ های دو پهلوی جنسی، روابط خارج از ازدواج، اشارات جنسی زن و شوهر و برخی اشارات خاص -که به احترام مخاطب از بازگو کردن آن معذورم- در پایتخت شش به وفور یافت میشد. کنایه های ضد دین علاوه بر شخصیت متظاهر نقی، در نوع برخورد با جسد پدربزرگ خانواده(بابا پنجعلی) عیان میشود. جسد پدربزرگ برخلاف دستور دینی اسلام که مثله کردن بدن مسلمان را حرام میداند تشریح شده است. نکته جالب نبود مقبره برای او است. اگر بر فرض محال اسلام برای عوامل پایتخت استثنا قائل شده و مثله کردن جسد مسلمان را بلا اشکال فرض کرده، عدم دفن پنجعلی چه معنایی دارد!؟ بعد از تشریح اعضای بدن او باقی می ماند و میتواند دفن شود. دقیقا کاری که با اجساد وارداتی جهت تشریح به ایران انجام میشود. آیا استخوانهای پنجعلی هم تشریح شده!؟ به نظر میرسد این موضوع علاوه بر آنکه با برخی احکام اسلامی در تناقض است کنایه ای خاص به دفن برخی از جوارح یک انساندر ایران دارد. همه می‌دانیم چه اجسادی در ایران ناقص‌اند اما دفن میشوند، مقبره دارند و مورد احترام اند!

عجیبتر از آنچه بر سر پایتخت آمده نحوه برخورد مدیران سیما با آن است. به رغم همه اعتراضات پیش از پخش سریال بخش هایی در تایید صد در صد سریال پخش شد. منتقدان را منسوب به فلان جناح و فلان مسئول کردند. عوامل فیلم نیز با فریاد وا سانسورا! از این رویکرد مدیریتی حمایت کردند. اوج کمدی ناخواستهآنجاست که بلافاصله بعد از اعتراضمدیریت سازمان صدا وسیما، عوامل پایتخت در یک برنامه تلویزیونیحضور پیدا کرده وانتقاد از برنامه بیجا خوانده شد و توبیخ را غیر منتظره دانستند! آنچه رخ داد شن پاشیدن به صورت منتقدان معمولی سریال و منتقد غیر معمولی سریال بود! به قول نقی معمولی که میشناختیم مگه میشه!؟ مگه داریم!؟

اگر تنها پایتخت را آفت زده میدیدم میشد کل ماجرا رابه عوامل تکنسین اثر نسبت داد. اما قرار گرفتن سیما مقابل فرهنگ دینی و رواج مفاهیم اروتیک در انبوهی از آثار پخش شده در نوروز ۹۹ غیر قابل انکار است. این نگاه مدیران سازمان است که چنین فجایعی را می آفریند. آنها مخاطب را گروهی قشری، جنسی و سیاست زده میبینند. در زمان بحران سعی دارند برای خشنود کردن این دسته از مخاطبان خود را به دامان چنین مفاهیمی بیندازند. ۹۸ سال بحران ها و برنامه های نوروز۹۹ برای هضم بحران های گذشته بود.

آقای علی عسگر دنبال ستون پنجم فیزیکی نباشید! تفکر پوسیده ای که میگوید در بحران با مفاهیم شکم و زیر شکم بازی کنید و خدا را بگذارید برای وقت اضافه، دشمن سازمان است. دشمنی که نیروهای انقلابی که خانه ای جز تلویزیون ندارند را مجبور به تحمل هر ممیزی و شرایط سخت کاری کرده است. ممیزی هایی که عالم غیب و هر آنچه باور تشیع است به تازیانه شعاری بودن، عقلانی نبودن و... و. دور میکند و هر متلک و فحش جنسی و سیاسی را قبول میکند. سیما عملا در مقابل فرهنگ ایرانی- اسلامی موضع گرفته است. اگر مثل رقبایش فکر و عمل کند دقیقا چه فرقی با آنها دارد!؟

  شاید مدیران سیما در آینده نزدیک با دیدن آنچه بر سر سازمان آورده اند این دیالوگ نقی را با خود تکرار کنند: " من باختم، بد هم باختم. من آبروی شهر خودم رو بردم. من دارم به قهقرا میرم. فقط بزارید برم ..."

نظرات

  • ۱۳۹۹/۰۱/۲۰ - ۱۶:۲۳
    3 0
    یک فیلم یا سریال ، کتاب درسی نیست که آنرا بیاموزیم و به آن عمل کنیم ، برای سرگرمی و پر کردن اوقات بیکاری است وگرنه کتاب آموزنده زیاد است .

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.