به گزارش سینماپرس، کدام فقر اما مشخص نیست. فقری که ابدا پیدا نیست ریشهاش چیست و معلول چه فعل و انفعالاتی است. ظاهرا فقط کثیف، چرک و مهوع است و زیست آدمهای مبتلابه آن چیزی است شبیه به انگل. زندگی انگلمآبانه که دلیلش فقر است. انگل نام این فیلم است- تولید کرهجنوبی- که با مضامینی قریب به همین تفاسیر به کارگردانی و نویسندگی بونگ جون-هو عمده جوایز اصلی جشنوارههای معتبر سینمایی خصوصا اسکار را درو کرد و تاریخساز شد.
از این جهت تقریبا فیلم انگل استثناست. فیلم عملا در ابتدا رنگ و بوی کمدی دارد اما به مرور تلخ میشود و سیاه. کارگردان از کمدی به سمت تراژدی میرود. مخاطب میخندد، مضطرب میشود، گاهی میترسد. یکی از دلایل جذابیت و اقبال گسترده به فیلم هم همین بازی با ژانرهاست. از نظر تکنیک سینمایی هم چیزی کم ندارد. کارگردان فیلم در بهره بردن از برخی تکنیکهای خاص تصویری نظیر استفاده از خطوط بصری در ترکیببندی و نمادسازی در قاب تصویر درخشان عمل کرده است.
سادهترش میشود اینکه فیالمثل در یک سکانس اجسام، فضاها، سوی نگاهِ بازیگران یا هریک از اجزای حاضر در قاب بهتنهایی یا درکنار هم یک شکل یا خط هندسی را تشکیل میدهند -البته به صورت فرضی- که این اشکال و خطوط حس آن صحنه را ناخودآگاه به بیننده منتقل میکنند. تنهایی، تنش، تقابل، عدمتوازن و...؛ اما نمادسازیهای فیلم نیاز به چشم مسلح سینمایی ندارد و به وضوح قابل احصاست. علنیترین نماد فیلم مفهوم عمیق طبقه اجتماعی و تقابل دائمی دو طبقه فرودست و ثروتمند جامعه است که کارگردان با ظرافت خاص و با بهرهگیری از روند قصه در تمام طول فیلم آن را به تصویرکشیده؛ فقرا در طبقه زیرین، فرودست و پست جامعهای هستند که اغنیا در آن زندگی طبیعی و دلانگیزی دارند.
طراحی سکانسها و فضاهای تنشزای فیلم هم به لطف موسیقی و دکوپاژ-میزانسن هوشمندانه کارگردان و البته فیلمبرداری تکنیکی و تدوین دقیق به شدت قابل اعتناست. تدوین و فیلمبرداری فیلم دو ستون این فیلم هستند که عملکردشان به چشم مخاطب عام سینما نمیآید اما چندلایه است و برای اهل فن سرشار از نکات
قابل اتکا. نقاط ارجاع قابل توجه در طول قصه که به لطف تدوین چشمنواز فیلم، ریتم سیال و روانی به فیلم داده و به چشم نمیآید. بله، به چشم نیامدن اینجا موضوعیت دارد. تدوین و فیلمبرداری و کارگردانی که ریزهکاریهایش به چشم نیاید، میدهد فیلمی میشود که عام و خاص را مجذوب خود میکند. این گستردگی و فراگیری مخاطب، اصلیترین شاخصه این فیلم است؛ فیلمی که با این فرمول و دستمایه قرار دادن سوژه همیشه جذابی مثل تقابل فقیر و غنی، جذابیتهای غیرقابل انکاری دارد؛ سوای هر نقد به ذات قصه و فیلمنامه. فیلمنامه انگل نیز به شدت قابل بحث است. خانواده فقیری که عملا نماینده این طبقه محسوب میشوند، یک مشت شیاد دروغگو هستند که ارتزاقشان رابطهای مستقیم با حیلهگریشان دارد.
خانواده ثروتمند قصه هم که نماینده طبقه اغنیاست، با وجود فرهیخته بودن اما از شدت خوب بودن به احمقهایی بدل شدهاند که به راحتی فریب چند شیاد کلاهبردار را میخورند. به نوعی جامعه انسانی قصه دو بخش دارد؛ فقرایی که شیادند و نهایت تلاش و هدفشان کلاهبرداری از ثروتمدان است و ثروتمندانی که اساسا خوبند و سادهدل با رگههایی از حماقت. فقر فقرا و ثروت اغنیا هر دو معلولند؛ معلول علتهایی که به هیچ عنوان اشارهای به آنها نمیشود. فرهنگ کار، تلاش، سازندگی و مفید بودن که یکی از خصایص مردمان مشرق زمین -از جمله کره جنوبی است- و موجب توسعه روزافزون اقتصادی و صنعتی کشورشان شده، عملا در فیلم تبدیل به زالوصفتی انگلوار نشاتگرفته از فقر شده است. فیلم از نظر سینمایی قصه و ریتم دارد؛ تعلیق و کشش دارد؛ ارجاع و نماد دارد؛ تدوین قابل تامل، فیلمبرداری در خدمت فیلم و طراحی صحنه تاثیرگذار دارد؛ خوب و جذاب بلکه کمنظیر است؛ اما در نهایت اصالت ندارد و به ملیت و فرهنگ برآمده از خود بیوفاست.
*صبح نو
ارسال نظر