به گزارش سینماپرس، سریالهای رمضانی از همان روز نخست ماراتنشان تنورِ رقابتشان مثل دلسردی مخاطب، سردِ سرد بود، زیرا مجموعههایی روی آنتناند که وصله ناجورِ بیربطیشان به رمضان روی پیشانیشان خورده است. این ضعف را هم نمیتوان خیلی به گردنِ کرونا انداخت، چون در چند سال اخیر کمتر سریالی روی آنتن رفته که رنگوبوی رمضانی بدهد، سال گذشته که فاجعه بود و امسال تنها دلخوشیمان واگذاری سریالهای رمضانی به کارگردانان انقلابی است و مجالی که تلویزیون به اپوزیسیونهایش نداد؛ وگرنه پخش برخی سریالها بیشتر مخاطب را ناامید کرد.
فاصلهگرفتنِ تلویزیون از "رضایت مخاطب"
اتفاقی که انگار این روزها کمتر بهدنبالش میگردند: "رضایت مخاطب"! به هر قیمتی آنتن پُر کردن و درگیرِ فرم شدن بهجای توجه به ریتم دلچسب ناخودآگاه سریالهای تلویزیون را به اصولی ضدِمخاطب تبدیل کرده است. نداشتن سرعت در انتقال مفاهیم و ریاکشنها و اتفاقات هیجانانگیز و البته آرامشِ در روایت داستان "سرباز" نمونه بارز این بیتفاوتی نسبت به بیننده تلویزیون است. داستان این سریال درباره پزشک وظیفهای بهنام یحیی (آرش مجیدی) و همخدمتیهای اوست. در این میان، یلدا همسر یحیی (الیکا عبدالرزاقی) نیز پابهپای او در ماجراها و اتفاقاتی که پیش میآید حضور دارد. قالب جدید روایتگری هم قابل توجه است که "ناصر طهماسب" دوبلور پیشکسوت و صاحبنام این روایتگری را بهعهده دارد. البته شخصیتهای سریال نیز گاهی بهعنوان راوی بهصورت اول شخص احساسات و درونیات خود را بیان میکنند.
با ندیدنِ قسمتهایی از "سرباز" چیزی را از دست نمیدهیم
ریتم متفاوت و آرام سریال "سرباز" ما را یاد اثر سینمایی هادی مقدمدوست هم میاندازد که همینطور آرام، داستانها و مفاهیم موردنظرش را جلو میبرد این بار در این سریال تلویزیونی هم چنین اتفاقاتی افتاده است. وقتی بازیگر "یلدا" به ما گفت که مخاطب با تماشای سریال "سرباز" منتظر سیلی و هیجان خاصی نباید باشد و شخصیتها آرام آرام رشد میکنند؛ یعنی در واقع نمیتوانیم از این مخاطبی که رسانههای مختلفی در دست دارد انتظار داشته باشیم "سرباز" را هرشب دنبال کند، هرچند در پایانِ داستان، دلزده نشود! شاید سادگی و آرامش قصه نقطه متمایز سریال باشد اما بدون گره و کُند بودن روند و ریتم داستان، قدری برای سریالِ زمان افطار مناسب نباشد. "سرباز" اولین سریالی است که مخاطب بههنگامِ افطار میبیند نمیتواند آن طور که باید و شاید با گرهها و پیچیدگیهایش مخاطب را همراه کند و یا بهقولی مخاطب منتظر قسمتهای بعد آن باشد. بیننده در هر جای قصه میتواند به جمع مخاطبین این سریال بپیوندد و با ندیدن قسمتهایی از سریال چیزی را از دست نمیدهد.
همان بهتر که تکراریها پخش شوند!
در این شبها با دیدن سریالهای رمضانی خصوصاً "سرباز" هادی مقدمدوست به یاد این جمله افتادم که؛ واقعاً هدفمان از ساخت فیلم و سریال چیست؟ اگر میخواهیم با اثری روی آنتن بیاییم و مقطعی تحمیلی را تجربه کنیم، بهمعنای دیگر صرفاً به هر قیمتی آنتن را پُر کنیم همان بهتر که همان تکراریهایی مثل "متهم گریخت" پخش شوند؛ که این روزها همزمان با همین سریال، پخش میشود و اتفاقاً آمار سایت تلوبیون هم نشان میدهد بیش از "سرباز" دیده میشود، یعنی مردم هنوز آن سبک و سیاق سریالهای "فقر و غنا" را میپسندند، در حالی که چند سالی است از ساخت اینگونه سریالها فاصله گرفتهایم.
کسی به کیفیت و محتوا توجهی ندارد
آنقدر چشم و همچشمی و رقابتهای شبکهای، تلویزیون را فرا گرفته که کسی به کیفیت و محتوا و رضایتِ مخاطب فکر نمیکند؛ فقط میخواهند باشند حتی اگر بهقیمتِ دفعِ مخاطب تمام شود. "سرباز" اصلاً برای زمان افطار مناسب نیست؛ باید این را باور کنیم که در عرصه مدیریت و تنظیم زمان در تلویزیون دچار ضعفیم؛ آنقدر ریتم سریال کُند و فضای نامأنوسی با ایام ماه مبارک رمضان دارد که نمیتوان نظرسنجیهای صداوسیما را باور کرد که ۳۰ درصد مخاطب دارد و یا دفاعیههای بازیگران و عوامل هم قابل قبول نیست.
تعصب بیحدوحصر به فرمگرایی
هرچند "سرباز" مشکل ارتباط با مخاطب دارد اما بهاحترام نویسنده و کارگردانش میتوانست در ایامی دیگر روی آنتن برود شاید آرامی و تعصب بیحدوحصر هادی مقدمدوست به فرمگرایی و قالبی را که در فیلم سینمایی "سربهمُهر" هم به آن پایبند بود مخاطب بهتر میتوانست تحمل کند؛ همقطارانش اصطلاحاً به اینگونه فیلمها میگویند "هنری"؛ اما هم شرایط ویژه کرونا و هم ایام روزهداری چنین سریالی را پَس میزند. چرا تلویزیون هیچتوجهی به عنصر مخاطبپسندی و جذب مخاطب ندارد؟
گافها و ضعفهای در پادگانِ سربازی
نویسنده، کارگردان، بازیگر و عوامل و دستاندرکاران هر سریال و فیلمی در قدم اول باید به مخاطب و بینندهاش توجه کند شاید اگر این نکته را اصل بدانند چنین مسائلی پیش نمیآید که مثلاً کاربران فضای مجازی به ماجرای ازدواج "یلدا" و "یحیی" دو شخصیت اصلی داستان، خرده بگیرند و این تعاملات شخصیتی را نچسب و اعصابخُردکن بدانند. یا اخیراً که به پرداختهای دوران خدمت سربازی این سریال انتقاد ویژه دارند. زیرا هر جوانی که این دوران را گذرانده باشد میداند همهچیز به آسودگی نیست. اصلاً دوران خدمت سربازی با سختی گره خورده و ضعفها و گافهای داستانی گویای عدم شناخت لازم با محیط پادگان و این دوران است.
نمایشِ ناقص و تخیّلی فضای خدمت سربازی
"سرباز" باید از نگاه سرباز شناخته میشد؛ برای نمایش چنین دورانی نیازی به اغراق نبود که بخواهیم گروهی را برای رفتن به سربازی کورکورانه ترغیب کنیم. چرا به جای نمایش پادگانی منسجم از سربازان، جای مفرح و هتلمانندی را نشان میدهیم؟ سربازی به ذاته حرکت مقدس و اصولی برای پختگی و رسیدن به اصلِ بالندگی جوانی است که به بلوغ رسیده؛ ای کاش سازندگان سریال با وجود کارنامه به نسبت قابل اعتنایی در سینما و تلویزیون به سراغ سوژه دیگری میرفتند، موفقتر بودند. آنقدر غرقِ در فرمگرایی شدند با ساختاری متفاوت، داستانِ "سرباز" را روایت میکنند. به همین دلیل "سرباز" نتوانسته رویدادهای زندگی خانوادگی و اجتماعی را عمیق و باورپذیر نشان دهد؛ همانطور که منتقدینی همچون "جبار آذین" اعتقاد دارند بیش از آنکه توجه سازندگان به مضامین اصلی زندگی زناشویی و مشترکات و مناسبات خانوادگی باشد، به حاشیهها پرداختهاند، یا به نمایشِ ناقص و تخیّلی فضای خدمت سربازی انتقاد دارند.
بیحوصلگی و بیخیالی بیننده سریال "سرباز"
واقعیت این است که همه ما در زندگی روزمره، با آدمهایی همچون یحیی و یلدا مواجهیم که دغدغهها و مطالبات مختلفی از زندگی دارند، جایی نسبت به هم سردند و جایی هم طراوات و گرمایشان را به رخ میکشند. حتماً جوانانی مثل یحیی را سراغ داریم که پزشکاند، سربازی رفتهاند، رانندگی بلد نیستند و نسبت به برخی مسائل زندگی کاملاً بیاهمیت برخورد میکنند یا یلدایی که مدام به فکر ارتقای موقعیت و امکانات زندگیاش است و چنان غرقِ در خرید خانه و ظواهر زندگی شده که زندگیاش با یحیی را تبدیل به جهنم کرده است.
به قولِ خود بازیگرش الیکا عبدالرزاقی همه اینها عین زندگی است و باید در مدیوم تصویر و نمایش، مخاطب را با خودش همراه کند اما قلّاب داستان "سرباز" نتوانسته رشته میانِ مخاطب را با خط روایی قصه "سرباز" متصل کند. شاید کمتر مخاطبی هر شب پای تماشای سرباز بنشیند و یا برایش آینده یحیی و یلدا مهم باشد! آنقدر با کُندی ریتم و آرامش بیش از حد در فرم و قالب، مخاطب خسته شده که مثل شهاب کاراکتر بیخیالِ قصه "سرباز"، نوعی بیحوصلگی و بیخیالی در بینندگان سریال دیده میشود.
حتی بازیگران طنز هم نتوانستند کمکی کنند
در واقع سریال "سرباز" با تمام سعی و تلاشش، نتوانسته با مخاطب ارتباط بگیرد؛ به محض اینکه قرار است مخاطب جذب داستان شود یک داستان فرعی یا اتفاقی بیاهمیت را پیش میکشد تا مخاطب را از ادامه داستان دلسرد کند. هادی مقدمدوست در اجرا موفق نبوده و حتی به واسطه حضور بازیگرانی مثل "نیما شعباننژاد" و "جواد خواجوی" که سابقه طنز دارند نیز به توفیقی نرسیده است. واقعیت این است که تقصیر را نباید به گردنِ کرونا و بیموقع روی آنتن رفتن انداخت که البته سریال با ماه رمضان بیگانه است؛ اما به نظر میرسد سریال در هر فصل دیگری هم روی آنتن میرفت از چند ویژگی مهم بیبهره بود: جذابیت، توجه به موقعیتسازی دراماتیک داستانی و شخصیتسازی.
چرا به سراغ فقر و غنا نمیروند؟
با دیدن این سریالها خصوصاً کنداکتور شبکه سه که چندی است کمتر به سراغ موضوعات فقر و غنا میرود؛ مثل کارهایی که رضا عطاران برای تلویزیون ساخته و "متهمگریخت" را این روزها آیفیلم پخش میکند و یا کار "دارا و ندار" مسعود دهنمکی به جای قالبهای جدیدی که مخاطبپسند نیستند میتوان با توجه به موفقیتهای سریالسازی گذشته تلویزیون به سراغ سوژههای جدید رفت. مدیران و سریالسازان میتوانند با مطالعهای نسبت به گذشته دریابند که رضایت مخاطب اهمیت دارد نه حضور به هر قیمت و رقابتهایی که دلیلشان خودنماییهای مدیریتی است و نه دغدغههای مردمی!
بگذاریم کار به کاربلدهای کمکار برسد
شاید وقت آن رسیده که اجازه بدهیم تهیهکنندگان جدید، با سلایق و نوع نگاه متمایزتری، سریالهای مناسبتی برای تلویزیون تولید کنند؛ برخی تهیهکنندگان قدیمی قابل احتراماند اما سیرِ حضورشان به صورت مستمر چیزی جز ضعف و ناکامی به جای نگذاشته است. مثلاً تهیهکنندهای برای تلویزیون، سریال پریننده رمضانی ساخت و این روزها در سریالی تهیهکنندگی میکند که شاید همراه با خانوادهاش بیننده این سریال نباشند. فرقِ کار ماندگار و سطحی در این است که نشان میدهد نیازمند نگاه و اندیشه جدید در عرصه تهیهکنندگی تلویزیونیم و کار باید به کاربلدهای کمکار هم برسد.
«نریشن» پاشنه آشیل سریال "سرباز"
شهرام خرازیها کارشناس ارشد «مدیریت رسانه» و عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران دیدگاهش نسبت به این سریال تلویزیونی را در اختیار خبرنگار تسنیم قرار داد. او چنین نوشت: بارزترین ویژگی مجموعه "سرباز" استفاده از نریشن (گفتار روی تصویر) است که در سریالهای تلویزیونی کمتر مسبوق به سابقه است. بهرهگیری از "نریشن" معمولاً زمانی صورت میگیرد که متن، «دیالوگ»، «منولوگ»، تصویر یا نماد عاجز از رساندن کافی و بسنده محتوا باشد؛ در چنین مواردی «نریشن» نه تنها عاملی مزاحم محسوب نمیشود بلکه به درک بهتر شخصیتها و داستان سریال کمک میکند. «نریشن» پاشنه آشیل سریال "سرباز" است. به وضوح مشخص است که کارگردان این مجموعه از کاربرد «نریشن» بیاطلاع یا کماطلاع بوده و به مسیری منحرف شده که از اساس اشتباه و غلط ریلگذاری شده است.
عدم تسلط روی دوربین
تجربیات تصویری گذشته هادی مقدمدوست حاکی از آن است که او تسلط چندانی بر دوربین ندارد ضمن آن که متنهای خوب و تأثیرگذاری هم نمینویسد البته نمیتوان منکر ایدههای خوبی که در سر دارد شد اما در پروراندن این ایدهها چه در سریال "سرباز" چه در آثار دیگرش ناتوان است! از طرف دیگر داستانی که برای این مجموعه نوشته شده بسیار کمرمق است و به همین خاطر هم «نریشن» نه برای ارتقای متن بلکه برای پُرکردن چاله و چولههای داستان سریال، حفرههای دراماتیک آن و خلاء شخصیتپردازی به کار گرفته شده است.
مقدمدوست تلویزیون را با رادیو و کتاب اشتباه گرفته!
قاب تلویزیون در وهله اول جایگاه تصویر است نه جایگاه کلام. با دوربین نمیتوان نوشت یا حرف زد، با دوربین فقط میتوان نشان داد. مقدمدوست تلویزیون را با رادیو و کتاب اشتباه گرفته است. حاصل کار او بیش و پیش از آن که سریال تلویزیونی باشد یک رمان مطول است که تازه آن هم چنگی به دل نمیزند. این مجموعه تهی از ابتداییترین عوامل جذابیتزا و آکنده از غلطهای الفبایی است.
پزشکی که قابل باور نیست
یحیی به عنوان یک پزشک قابل باور نیست. پزشکان و کسانی که دستی در حرفه پزشکی دارند به راحتی متوجه میشوند که جامه پزشکی بر تن چنین کاراکتری میرقصد! در این میان نمیتوان بازیگر خوب و مسلطی مثل "آرش مجیدی" را مقصر دانست زیرا او ناگزیر بوده طبق آنچه در متن نوشته شده و برای این سریال در اختیارش گذاشتهاند، بازی کند و دیالوگ بگوید. باورپذیر نبودن پزشک سریال ریشه در ناشیگری نویسندگان و کارگردان دارد. کاملاً مشخص است که به بازیگران این مجموعه اجازه بداهه و بروز خلاقیتهای ذاتیشان داده نشده است حتی بازیگر بداهه کار و خلاقی مثل نیما شعباننژاد از این محدودیت سفت و سخت در امان نمانده است.
بازیگران مقتدری که هرز رفتهاند
واقعاً حیف از بازیگران مقتدر این مجموعه (رویا تیموریان، الیکا عبدالرزاقی، نیما شعباننژاد و آرش مجیدی) که تحت هدایت غلط مقدمدوست توانمندیهایشان در بازیگری به هرز رفته است!؟ داستان سریال آنقدر بیرمق و خنثی است که بیننده در پایان هر قسمت اصلاً راغب به تماشای قسمت بعدی نمیشود!؟ مسیر داستان بارها به واسطه ورود کاراکترهای جدید زائد و طرح موضوعات فرعی، بیهوده و بدون منطق دراماتیک عوض میشود، درست مثل خوانندهای که خارج میخواند و شنونده را از خود منزجر میکند.
تدوینگر ناشی و کلی راشِ نچسب
سوای نریشن، تدوین نیز لطمه غیرقابل اغماضی به سریال "سرباز" زده است؛ نماها به هم وصل نمیشوند. بسیاری از «پلان» ها را میتوان حذف کرد. پارهای از «سکانس» ها را میتوان بی آنکه در درک ماجراها مشکلی پیش آید، جابهجا کرد!؟ آنچه در نهایت در قاب تلویزیون مینشیند و ما به عنوان بیننده شاهد آنیم، مجموعهای «راش» است که با هیچ چسبی به هم نمیچسبد، پس وظیفه «مونتور» (تدوینگر) این میان چه بوده است؟ از «مدیریت زمان» در سریال "سرباز" اثری نیست. انگار دست کارگردان را باز گذاشتهاند تا هرچقدر دوست داشته داستان، نماها و سکانسها را کش بدهد!
سریالی که میتوانست مینیسریال شود
کل این مجموعه را میتوان با تدوین مجدد و حذف «نریشن» به یک «مینیسریال» متوسط تبدیل کرد. برای پیشگیری از تولید چنین مجموعههایی که قرار است شبهای متمادی از تلویزیون پخش شود. بدیهی است که تلویزیون نباید به عرصه آزمون و خطای تازهکارها و کارنابلدها تبدیل شود و اعتبار و بودجه خود را به دست آدمهایی بسپارد که مدیریت زمان یک مجموعه تلویزیونی را بلد نیستند و با آب بستن به سریال، وجهه مثبت رسانهملی را زیر سؤال میبرند.
*تسنیم
نظرات