دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۲

به بهانه آغاز اکران فیلم سینمایی «یلدا» در گروه هنر و تجربه؛

شیوه جدید در حمله به قصاص با طعم فمینیسم غلیظ!

یلدا

سینماپرس: فیلم سینمایی «یلدا» را می توان از جمله آثار و تولیدات ضد ضد قصاص در سال های اخیر قلمداد نمود.

حمید خرمی/ فیلم سینمایی «یلدا» دومین ساخته بلند مسعود بخشی است که با کمال تعجب در جشنواره فجر؛ آن هم  در بخش نگاه نو جشنواره سی و هفتم به نمایش درآمد. این در حالی بود که کارگردان اثر به خاطر ساخت فیلم سینمایی «یک خانواده محترم» هنوز یک عذرخواهی بزرگ به انقلاب اسلامی بدهکار است. اما متاسفانه با ساخت «یلدا» نشان داد که جسورتر و بی‌پرواتر به سینما برگشته تا هم با ۲۴ پشتیبان و اسپانسر خارجی، خود و محمد آفریده را تواب و نادم نشان داده باشند و هم اینکه با دستمایه قرار دادن موضوع دینی و بسیار حساس «قصاص» ، به نوعی سعی نماید تا با رویکردی کاسب کارانه؛ هزینه های اقامت خود در خارج از کشور را تامین نموده و به عبارتی پول در عواطف جریحه‌دار شده ایرانی‌ها بزنند!



بر این اساس فیلم سینمایی «یلدا» را می توان از جمله آثار و تولیدات ضد ضد قصاص در سال های اخیر قلمداد نمود. اثری سینمایی که بر بستر نوعی نگاه مشتری مدارانه و یا بهنتر بگوییم کاسب کارانه سعی می کند تا بر طبق نظر و خواست جشنواره های خارجی و مدیریت فرهنگی خارج کشور گام برداشته و تمرکز ویژه خود را معطوف بر القاء و ترسیم ظالمانه بودن حکم الهی نماید و و در این راستا توانسته تا با هوشمندی جناب علی مصفا نه تنها از ظرفیت های مادی و معنوی تهیه کننده فرانسوی اثر به بهترین شکل ممکن بهره مند شود. بلکه از سرمایۀ ۲۴ اسپانسر خارجی استفاده کرده تا هیچ نظارتی نتواند بر اثر اعمال شود و یا نمایش آن با محدودیت در ایران مواجه شود!



فیلم سینمایی «یلدا» را می تواند صورتی سینمایی از یک برنامه تلویزیونی نامید و شاید بتوان گفت برنامه ماه عسل در مدیوم سینما است. اثری ضد قصاص که اساس و کلیت داستان آن را ماجرای خلاصی دختری ظاهرا جوان و البته بیشتر نوجوان به نام «مریم کمیجانی» از حکم قصاص و تامین دیه او در برنامه ای تلویزیونی شکل می دهد. اثری کُند و غیر جذاب از برای مخاطب عام که پس از حضور در بخش نگاه نو جشنواره فجر به سرعت توانست جهانگردی خود را آغاز نماید و اکنون پس از گذشت بیش از یک  سال به ایران برگشته و ظاهرا قرار است نا به عنوان فیلم افتتاحیه در سینمای کرونا زده ایران، حدود چهارماه بر سر درب سینماهای هنر و تجربه باقی بماند!




فیلم سینمایی «یلدا» داستان دختر جوانی به نام «مریم کمیجانی» است که همسر موقت خود یعنی «ناصر ضیا» را به قتل رسانده است. «مریم کمیجانی» بنابر روایت فیلم در ابتدا منشی «ناصر ضیا» بوده و پس از مدتی جناب «ناصر» او را در حالی که ۴۲ سال کوچکتر بوده است، به عقد خود در می آورد. اما پس از مدتی «مریم کمیجانی» حامله می شود و آنجا که بارداری «مریم» برخلاف توافق قبلی و عدم رضایت «ناصر ضیا» بوده، درگیری میان آن‌ها رخ می‌دهد و «ناصر» به صورتی ناخواسته توسط «مریم» هُل داده شده و کشته می‌شود. اکنون دو سال از این ماجرا می‌گذرد و قرار است در شب یلدا آن هم در یک برنامه تلویزیونی به نام «لذت عفو» و با دعوت کردن از قاتل و خانواده مقتول، حکم قصاص منتفی شود و از این جهت سازندگان برنامه با تحث فشار قرار دادن روحی خانواده مقتول در طی یک برنامه زنده و طی یک سناریوی احساسات برانگیز سعی می کنند تا از دختر مقتول یعنی «مونا ضیا» رضایت برای عفو «مریم کمیجانی» را بگیرند.


کارگردان یک خانواده محترم سعی نموده تا در فیلم سینمایی یلدا بر باز تولید سینمایی از یک برنامه تلویزیونی بپردازد و طی آن جامعه ای را روایت نماید که اسیر در کلاف سردرگم احکام و حدود الهی است. جامعه ای به شدت شلوغ و مُلتهب که دیوی به نام دین را با دستان خود ساخته و اکنون همین دیو خودساخته، آرامش زندگی و ثبات اجتماعی ایشان را ربوده است.



بر این اساس فیلم سینمایی «یلدا» برای ترسیم هرچه بهتر جامعه اسیر در کلاف سردرگم دین! می خواهد تا با الهام از آمفی‌تئاتر رُم باستان، کولیزه ای انسانی و البته انتخاباتی را در ظاهر برنامه ای شبیه ماه عسل احسان علیخانی به تصویر بکشد. برنامه ای که در قالب آن برای زنده ماندن یا نماندن دخترک مظلوم ایرانی، نظرسنجی می شود؛ آن‌هم به شیوه پیامکی!

البته این تمام ماجرا نیست و اساسا اصرار کارگردان فیلم سینمایی «یلدا» بر کولیزه (Colosseum) کردن مردمیِ حکم قصاص و ارایه راهکاری همچون به شور و انتخابات گذاشتن حدود الهی، تداعی‌گر هجمه ای جدید به احکام الهی است. هجمه ای که در ظاهر آن گویا رسانه، جان انسان‌ها را مانند عصر گلادیاتور ها، یک ابزار سرگرمی می‌داند که با یک نظرسنجی چشمی، قربانی‌اش را آزاد کند یا که بکشد! و از این جهت سرنوشت دخترک قاتل را به دست پیامک‌های شو تلویزیونی می سپارد!




فیلم سینمایی «یلدا» اثری با فُرم نوآر ( Noir ) و در قالبی شهری است که سعی می کند تا تقریبا تمام محتوای ضد قصاص خود را در موقعیت شب و تاریکی روایت نماید و این در حالی است که اطلاق «یلدا» به عنوان طولانی‌ترین شب سال بر این اثر سینمایی می تواند به نوعی تداعی‌گر این مطلب باشد که بالاخره سحر و روشنایی مدنظر کارگردان فرا خواهد رسید و آن سحر، چیزی نیست جز تحقق شعار و مانیفست نخ‌نما شده در موج های جدید فمینیسم!


جالب آن است که پوستر اصلی فیلم، زنی معکوس را در زمینه رنگ نارنجی نشان می‌دهد که دلالت بر آتش و خون دارد! البته مشت گره‌کرده به سبک زنان فمینیسم که شعارشان We Can Do It! است و چادری بودن دختر نیز می تواند به نوعی تداعی‌گر مُدل ترویجی فمینیسم اسلامی (Islamic feminism) در جامعه ایران قلمداد شود که متأسفانه یک زنجیری هم به دست دارد که می‌خواهد ظلم برزنان را تاریخی هم جلوه بدهد. مضاف بر این، استفاده کارگردان از غلبه رنگ قرمز، چه درصحنه برنامه زنده و چه پشت‌صحنه، افکت‌های صوتی، شلوغی طراحی‌شده و تحت کنترل پشت‌صحنه برنامه، همه به درآمدن تعلیق مملو از خشونت موردن نظر کارگردان، به‌ ویژه درباره زن مظلوم اثر یعنی شخصیت «مریم کمیجانی» که مرگ و زندگی او وابسته به فرجام برنامه تلویزیونی «لذت عفو» است، کمک می‌کند.




فیلم سینمایی «یلدا» اثری تماماً نوآر شهری و بسیار تلخ و سراسر سیاه است. فیلمی که با هِلیشاتی از برج میلاد در شب آغاز می‌شود و دوربین از بالا می‌آید و از دل شب و صدای آژیر، به ساختمان مثلاً شبه صداوسیمای جمهوری اسلامی وارد می شود و سپس به اتاق فرمان پخش یعنی همان اتاق رژی می‌رسد.


فیلم‌ساز در همان آغاز فیلم سینمایی «یلدا» اصرار دارد که بگوید اینجا تهران است و قرار است قصه در جغرافیای پایتخت نظام جمهوری اسلامی ایران روایت شود و از این جهت مسئله فیلم، روایت یک موضوع چِرک شهری به سبک متداول در ژانر نوآر (Noir) است. اینگونه است که فیلم سینمایی «یلدا»  با سیاهی آغاز می‌شود و با سیاهی هم تمام می‌شود و در میان این دو پرانتز ظلمانی، جامعه‌ای اسیر در کلاف سردرگم احکام الهی را روایت می‌کند که به خاطر وجود قانونی منحط و پلید به نام «قصاص» در بدبختی به سر می برد. جامعه ای شوریده و ملتهب شده که از فرشته‌خویی هیچ سخنی نیست و افراد دارند با دیو خود ساخته «احکام دین» کلنجار می‌روند و نهایتاً سرنوشتشان نیز زوال و تباهی است.



فیلم سینمایی یلدا همسو با سیاست ایدئولوژی زدایی به روایت سینمایی از دیوی به نام دین می نشیند و وجهه منحط و پلید قصاص را روایت می کند. اما در این روایت ضمن حفظ ماهیت بُغض و عصبانیت نهفته خود نسبت به حدود و احکام الهی، سعی دارد تا با فرم تصویرسازی مستندگونه از پشت صحنه برنامه ای تلویزیونی و تلفیق آن با روایت های آشنای مطرح در جوِ رسانه ی ملی، ضریب باورپذیری اثر را برای مخاطب خود بالا ببرد و شرحی باشد بر کیفیت و چگونگی حضور نگاهی که بجای شعارگرایی و شعارزدگی، به سمت عمل گرایی تغییر جهت داده است. به این ترتیب، مخاطب سینمایی را به نگرش انحطاطی از دین می رساند. نگرشی که بنابر ادعای اثر، تمامی جامعه از مسئول و غیر مسئول و شاکی و متشاکیبر پلیدی و پلشتی آن واقف بوده و در عین حال هیچ توانی برای زدودن آن از سیستم حاکمیتی موجود ندارند.




تاثیرگذاری رسانه بدر ایجاد یک کولیزه قدرتمند و تاثیرگذار بر «مونا ضیا» موجب می شود تا  در بخش پایانی فیلم سینمایی یلدا  او به عنوان وارث مقتول راضی شود تا از قصاص «مریم کمیجانی» بگذرد؛ اما اتفاقی که روند ماجرا را تغییر می‌دهد این است که به یکباره «مونا» متوجه می‌شویم که «مریم» دارای بچه ای است که می تواند از پدر او ارث ببرد!


اگر چه پیدا شدن ناگهانی فرزند «مریم» که در تمام آن دو سال فکر می‌کرده مرده است، در وسط برنامه تلویزیونی بسیار عجیب و به ‌سختی برای مخاطب قابل‌باور است. اما این امر با حضور زن‌ و شوهری که مدت‌ها از بچه‌ای که در بیمارستان به‌جای بچه مرده خودشان از مادر مریم تحویل گرفته و از او مراقبت و پرستاری کرده‌اند و ... سبب می شود تا مخاطب از همراهی با داستان وا بماند و با خود بیاندیشد که چگونه است زن و شوهری پس از گذشت دو سال به یکباره و با این سرعت، متحول شده و با دیدن یک برنامه تلویزیونی، حاضر شوند بچه «مریم» را به او برگردانند.



البته «مونا ضیا» وقتی متوجه این ماجرا می‌شود سریعاً برنامه را ترک می‌کند زیرا او نمی‌خواهد شخص دیگری سهیم در ارث بر جای مانده از پدرش باشد. اما یک اتفاق در جبر فیلم‌نامه او را برمی‌گرداند! «مونا» در طول برگشت از استودیو تا منزل با یک موتورسیکلت تصادف می‌کند، راننده موتور از اینکه «مونا» او را تحقیر می‌کند می‌رنجد و «مونا» را وادار به عذرخواهی می‌کند و ظاهرا همین درک از بخشش باعث می‌شود تا «مونا» به برنامه برگردد، اما باوجود اینکه مشکل ارث همچنان پابرجاست، «مونا» می‌پذیرد که رضایت بدهد. سپس ضمن مشورت با وکیل و با یک تهدید بی‌اساس به «مریم» می‌گوید که نسبت خود را با خانواده «ضیا» را فراموش کند و دختر مظلوم داستان یعنی «مریم کمیجانی» هم می گوید چشم!



«مریم کمیجانی» در مسیر روایت فیلم سینمایی «یلدا» اصلا التماس نمی‌کند، بلکه نمادی از یک دختر فمینیسم است که مانند سیمون دوبووار (Simone de Beauvoir) به صورتی عدالت‌خواه و کینه‌کش و مبارز تصویر می شود و در عین حال مادر او به صورت زنی مفلوک ترسیم می شود. زنی بدبخت که به ‌شدت التماس و خواهش می‌کند تا  دخترش از بازی جنگجویانه با خانواده همسرش یعنی «ضیا» دست بردارد. زنی سنتی که نمی‌تواند همانند دخرت خود یعنی «مریم» شجاع و جسور باشد. البته رویکرد فمینیستی فیلم سینمایی «یلدا» تنها به نشان دادن دو طیف همگون از زن سنی و بدبخت در کنار دختر شجاع و مبارز فمینیست محدود نمی شود و فیلم اساس خانواده را مورد هدف قرا رداده و از این جهت به یکباره در بخش پایانی اثر،  شخصیت «مریم» را نیز همچون مادر سنتی خود در هم می شکند و آن هنگامی است که دختر فمینیست در فیلم سینمایی «یلدا» می‌فهمد مادر شده است!



بر این اساس تبدیل «مریم کمیجانی» از یک «دختر برزخی» که میان مادر بودن یا زن بودن اسیر است، به یک «مادر برزخی» که یک سیر از قوت به ضعف را می پیماید دارای پیامی روشن می باشد و آن این است که «مادر شدن» یعنی ضعیف شدن و این پیام، منطبق با «فمینیسم کلاسیک» آن هم از نوع منحط موج اولی (First-wave feminism) است!




از این جهت می توان۲۴ سرمایه‌گذار فیلم سینمایی «یلدا» را به مثابه ۲۴ بادیگارد رویین‌تن برای صاحبان اثر قلمداد نمود. زیرا وقتی ۲۴ شرکت خارجی، بدون هیچ ممانعتی در ایران و با برخورداری از حمایت کامل «سفارتخانه‌ها» پای این فیلم آمده‌اند و ...؛ یعنی فیلم سینمایی «یلدا» به سبب رویکرد ژنرال های بنفش، اثری محافظت شده است و  نمی‌توان هیچ‌گونه محدودیت یا توقیف و یا تغییری در آن اعمال نمود!


نکته قابل توجه آن است که در کنفرانس مطبوعاتی فیلم سینمایی «یلدا» در طی برگزاری جشنواره سی و هفتم فجر؛ تهیه‌کننده اصلی فیلم یعنی «ژاک بیدو» به همراه همسرش «ماریان دومولن» حضور داشتند و علی مصفا به‌عنوان تهیه‌کننده ایرانی فیلم به‌صراحت اذعان می‌کند که تمام سرمایه فیلم که دو و نیم میلیارد بوده است توسط خارجی‌ها تأمین شده است. این در حالی است که بنابر بر یک جع و تفریق عادی می توان متوجه شد که قیمت بلیت و هزینه سفر تهیه‌کنندگان فرانسوی برای آمدن به ایران و همچنین هزینه‌های اقامت موقت و گشت و گذارهای پیرامونی ایشان می تواند بیش از هزینه تولید فیلم و حتما بیشتر از هزینه دکور استودیوی ۳۰۰ میلیونی فیلم سینمایی «یلدا» بوده باشد!




در مجموع فیلم سینمایی یلدا  می تواند مصداقی عینی از فرمایشات اخیر امام خامنه ای در جمع مسئولان عالی قضائی باشد؛ اثری سینمایی که به خوبی مویدی از برای وضعیت وِل شده عرصه سینمایی کشور بوده و غفلت مسئولان در تولید و اکران فیلم های سینمایی را هویدا می سازد که مبانی اعتقادی نظام جمهوری اسلامی را زیر سوال می برند.


ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.