به گزارش سینماپرس، سینمای اجتماعی ایران نزدیک دو دهه است که درگیر بازتاب دادن واقعیتهایی است که تمرکز روی آنها در خوشبینانهترین حالت بهزعم سازندگانش میتواند در جامعه ایجاد واکنش کرده و اثرگذاری مثبت داشته باشد. بارزترین نمونههای این جنس پرداختن به سیاهیهای جامعه را فیلمسازی، چون سعید روستایی در فیلم ابد و یک روز به عنوان اثری قابل اعتنا و سینمایی رقم زده است و صدها فیلم درجهدو و در ردیفهای بعدی نازل با همین سبک و سیاق ساختهشده که در آن بیش از آنکه فیلمساز هدفش فرهنگی باشد و با انگیزههای دلسوزانه به سمت سوژه رفته باشد، اهدافی فردی و کوچک را هدف گرفته و برای همین نتیجه کار به لحاظ فرهنگی تأثیرگذاری مثبتی بر جامعه نگذاشته است. نکته اصلی در چنین آثاری این است که فیلمساز صرفاً خواسته هستهای منفی را جلوی چشم بیاورد با غفلت از این موضوع که رسالت هنرمند خیلی بیش از یک به اصطلاح مچگیری سطحی است و اتفاقاً آنها که باید از این سیاهیها خبر داشته باشند و کاری برای آن بکنند خود را به بیخبری زدهاند و این جامعه مخاطبان گسترده از میان مردم هستند که واقعیات روزمره جلوی چشمان آنها بزرگنمایی میشود و اتفاقاً کاری نمیتوانند بکنند جز اینکه گیجتر از قبل میشوند.
پریشانتر کردن جامعه
بخش عمدهای از آثار سینمایی جهان را آثاری تشکیل میدهند که نه تنها فهم یا درک تازهای از جهان برای تماشاگرانشان رقم نمیزنند بلکه آنها را گیجتر و پریشان احوالتر میکنند. شاید شنیده باشید که فلان فیلمساز مشهور به طور مشخص عنوان میکند هدفش از فلان سکانس رقتانگیز در فیلم شوکه کردن تماشاگر بوده است. شوکه کردن با نمایش یک صحنه ملتهب دلخراش که نسبتی با ژانر هم ندارد یعنی تماشاگر بیچاره در حال تماشای فیلم یا سریالی است که میانگارد اجتماعی یا خانوادگی است، اما با صحنهای که بیشتر مناسب ژانر ترسناک و دلهره آور است مواجه میشود.
پیش پا افتادهترین رسالت یک فیلم یا سریال میتواند افشاگری از پشت پردههای یک موضوع باشد. این کار را یک گزارش ژورنالیستی عادی نیز میتواند انجام دهد. سطحیترین تأثیری که یک فیلم یا سریال میتواند بر مخاطبش بگذارد این است که او را در یک موقعیت گرفتار و منقلب یا شوکه کند. فیلمساز در واقع این فرصت را در اختیار دارد که از تمرکز مخاطبش سوءاستفاده کند و سکانس یا موقعیتی را که در نسبت با دیگر اجزای اثر تعریف و جایگاه درستی پیدا نمیکند در معرض دید مخاطب قرار دهد.
چه زمانی تولید فیلم شکست فرهنگی قلمداد میشود
برای مثال در فضایی که افکار عمومی یک جامعه درگیر موضوع اختلاس و فساد مالی دولتی است، سادهترین کار ممکن این است که موضوع فساد در سیستم در معرض دید مخاطب قرار بگیرد ممکن است در این میان برخی اطلاعات مغفول مانده نیز در معرض تماشاگر گذاشته شود، اما تا زمانیکه مخاطب از درکی تازه از موضوع بهرهمند نشود، نمیتواند توجیهی فرهنگی برای تولید آن وجود داشته باشد. موضوع منفی مثل اعتیاد، اختلاس، سرقت، فساد اخلاقی و مسائلی از این دست بدون ایجاد یک چارچوب منطقی تنها ذهن مخاطب را پریشانتر کرده و به نوعی پرداخت دمدستی و سطحی به این مسائل میتواند نوعی خیانت به مخاطب باشد. اگر در ساختار اثری که قرار است درباره فساد مالی باشد یک قهرمان با ابعاد شخصیتی دقیق و پرداخت شده وجود نداشته باشد، اثری تأثیرگذار به مثابه یک محصول فرهنگی تولید نشده است. وقتی از قهرمان حرف میزنیم از کاراکتری سهل و ممتنع سخن میگوییم که باید همذاتپنداری تماشاگر را به بهترین نحو ممکن برانگیزد وگرنه تولید چنین اثری یک شکست فرهنگی محسوب میشود؛ چراکه قصد سازندگان قطعاً سرگرم کردن صرف مخاطب نبوده است چه اینکه مخاطب را میشود با آثار دیگری، چون مسابقات گات تالنت نیز سرگرم کرد. فیلم یا سریال کارکردی بیش از سرگرم کردن دارند هر چند مسابقات موسوم به گات تالنت هم صرفاً سرگرم نمیکنند و بعد فرهنگی این آثار نیز غیرقابل کتمان است.
ما دغدغه داریم پس حق داریم!
سال گذشته و در جریان بالا گرفتن انتقادها از سریال تلویزیونی عروس تاریکی که با تغییر نام بوی باران روی آنتن رفت یکی از عوامل این سریال عنوان کرد که موضوع لزوم تولید سریال حول محور معضلات و مشکلات اجتماعی در جلسهای با رهبر معظم انقلاب مطرح شده و ایشان این مسئله را تأیید کردهاند. سازندگان آن سریال همین ادعا را سندی برای حقانیت خود در تولید سریالی میدانستند که نوع و جنس پرداخت معضلات اجتماعی و صرفاً پرداخت به موضوع در آن انتقادات زیادی در میان منتقدان و ناظران فرهیخته و دلسوز برانگیخته بود. نکته این بود که هیچ عقل سلیمی صرف پرداختن به مسائل و مشکلات و بازتاب حساب شده و منطقی این مسائل را رد یا منع نمیکند، اما موضوع این است که اگر پرداخت مسائل منفی در جامعه با رعایت اقتضائات و ظرافتهای دقیق علمی و فنی در ساختار فیلمنامه و درام انجام نشود، نه تنها تأثیرگذاری مطلوب در جامعه نخواهد داشت بلکه منجر به تخریب و جریحه دار شدن روحیه و احساسات جامعه میشود. به عبارتی دیگر اگر الزامات تولید سریال پیرامون نقاط کور و سیاه جامعه رعایت نشود در واقع سریالهای تلویزیونی با نگاهی خوشبینانه ناخواسته این مسائل را در جامعه ترویج کرده و ضریب دهند ما با ترویج وارونهای از فرهنگ مواجهیم که غفلتاً به جای گسترش خوبیها در حال توسعه بدیهاست. یک اثر خوب نمایشی اثری است که کاراکترهای منفی در آن نقاط سفید شخصیتی هم داشتهباشند تا مخاطب احساس کند آنها را درک میکند و آنها از کرهای دیگر نیامدهاند، اما وقتی این بدیهیات رعایت نمیشود، تأثیرات فرهنگی این آثار نیز به طور کلی زیر سؤال است.
مدیران فرهنگی به ویژه در بخشهای سینما و تولید سریال باید بدانند برای انتقاد از نقاط منفی لازم نیست بدیها در کانون اصلی یک فیلم قرار بگیرند و فیلم بر محور نقاط منفی دراماتیزه شده باشد بلکه یک فیلم خوب که بتواند الهام بخش بوده و درک تازهای از هستی و جامعه به مخاطبش بدهد باید عناصر مثبت در نقطه کانونی آن باشد. سریال یا فیلم خوب قرار نیست صرفاً پشت پردهها را افشا کند بلکه قرار است درکی نسبتاً دقیق یا جدید از هستی یا جامعه ارائه دهد.
*جواد محرمی
ارسال نظر