شمسالدین حمیدیان/ فیلم سینمایی «درخت گردو» نوعی چرنوبیل سازی با جغرافیای کردی است که با طعم انترناسیونالیسم و البته ادبیاتی ضد جنگ و به سبک تراژدی ناتورالیسمی، سعی دارد تا روایتی تلخ از فاجعه شیمیایی سردشت و فلاکت انسان مقاوم را به مخاطب سینمایی خود عرضه نماید؛ روایتی که مخاطب را به ذهنیت خلع سلاح و عدم مقاومت تا به همیشه تاریخ رهنمون می سازد؛ آن هم در دورهای که ایران اسلامی بهعنوان کانون حماسه و مقاومت مطرح است!
فیلم سینمایی «درخت گردو» اثری ویژه در ژانر ضد جنگ محسوب می شود؛ اثری که با « جغرافیا زدایی» و «تاریخ زدایی» ترسی عمیق از جنگ را در دل مخاطب ایجاد میکند و از همه بدتر، با تحریف و به نوعی جعل تاریخ و حذف حماسه و ایدئولوژیک، روایتی منوالفکرانه از برههای از دفاع مقدس را مطابق با میل غربیها و البته باب دندان محافل خارجی و جشنواره های ایشان نشان میدهد. اثری که کاملاً تخریبکننده روحیه دفاع در جامعه است و با مفلوک نشان دادن گذشته و حال انسان ایرانی مقاوم، ماکتی از درد و رنجهای تاریخی بعد از دوران جنگ را میسازد و صورتکهای سخنگویی را نشان میدهد که انگیزهای برای مبارزه ندارند و قوتشان به ضعف تبدیلشده است.
روایت واقعی و مستند جنایت شیمیایی رژیم بعث عراق در طول جنگ تحمیلی، قطعا یکی از تروما انگیزترین وقایع تاریخ معاصر ایران است که به تبع آن اسباب مخاطب پذیری ویژه آثاری همچون فیلم سینمایی «درخت گردو» را فراهم می سازد و سوای نظر از ضعف های تکنیکی، این عمق فاجعه است که موجب برانگیختگی احساسات مخاطب می شود و این در حالی است که متاسفانه «درخت گردو» نمی تواند این احساسات را در مسیر افزایش روحیه پایداری و استقامت ملی مدیریت نموده و در راستای منافع ملی، به صورت جریان موجهی هدایت نماید و تنها در سطح مرثیه ای سینمایی باقی می ماند و حتی موجب می شود تا به صورتی متناقض به اثری در جهت ضایع نمودن حس مقاومت در جامعه مبدل شود و با ترسیم افراطی از ضایعات جنگ و مصیبت نمایی ادامه دار آن تا به زندگی مفلوکانه امروز؛ عملا از تیپولوژی درام فاصله گرفته و در قامت اثری ضد مقاومت، به مسیر پاتولوژی جنگ و صُلح ورود می نماید و از یک مصیبت دائمی خبر میدهد که دست از سر نسلها برنمیدارد و انسان کُرد را تا به امروز در حضیض ذلت متوقف ساخته است. |
بر این اساس مهمترین وجه مخرب و منفی فیلم سینمایی «درخت گردو» را می توان افتادن به ورطه ملودرام خاورمیانهای قلمداد نمود. به این معنا که عامل جنگ افروزی در این اثر سینمایی حذف میشود و جایش را بازنمایی ضایعات جنگ میگیرد و اینگونه وانمود میشود که مثلاً در کشتار و تیرهروزی جنگیدن چه به حق و چه باطل هیچ عاید مردم مستضعف نمی شود و مردم صرفاً برای زنده ماندن خود تلاش میکنند! ازاینرو در فیلم سینمایی «درخت گردو» ، تعریف جنگ و مقاومت به «تنازع بقا» تقلیل یافته و دورهای شکل میگیرد که هویت شخصی و جامعه نه بر پایه آموزه های دینی و تعریف از دشمن و نه حتی ایدئولوژیک، بلکه صرفاً در فرار از مَلاکت و داشتن زندگی بهتر، رخ مینماید، آنهم با توسل به محفل دادگاه لاهه و ژستهای حقوق بشری!
فیلم سینمایی «درخت گردو» مرثیه قوم کُرد است و در یک نگاه ژورنالیسمی و سطحی و با ژستی تاریخی به دنبال حقنه ضرورت تجزیه کردستان و تشکیل سرزمینی مختص به اکراد می باشد. این در حالی است که ذهنیت داستان فیلم بر مظلوم نشان دادن قوم کُرد به نحوی برجسته می شود که گویا مظلومیت این قوم به آن جهت است که ایشان پیشمرگان فارسها بودهاند و از این جهت قربانی جنگ شدهاند! |
درواقع فیلم سینمایی «درخت گردو» به اشتباه و یا به عمد قصد دارد تا «ملیت» را فرع بر «قومیت» تعریف نموده و از خلال بازنمایی افراطی مصیبت، اینگونه وانمود سازد که چگونه بهار کُردها به زمستان تبدیل شد! آن هم در شرایطی که کُردها زیر درخت گردو، با خانواده خود زندگی خوشی داشتند و برههایشان را در جوی آب میشستند و رقص و سرخوشی داشتند! از این جهت است که فیلم سینمایی «درخت گردو» با زمستان شروع میشود و با زمستان هم تمام میشود و به نوعی با باز کردن پرانتزی به نام کولبرهای کردستان، سعی در برجسته کردن مظلومیت کردها از آن زمان تا این زمان دارد!
فیلم سینمایی «درخت گردو» اثری ضد جنگ و به نوعی ترسیم وجهه ای فلاکت گونه از دفاع مقدس است که از پیمان معادی به عنوان بازیگر نقش اصلی بهره می برد و به تعریف داستان بمباران شیمیایی سردشت می پردازد و در این راستا زندگی یک خانواده پنج نفره را ترسیم می کند که بر اثر بمباران شیمیایی چهار نفر آن ها شهید می شوند و فقط پدر خانواده باقی می ماند و دختری که بعد از به دنیا آمدن گم شده و پدرش هیچ وقت موفق به دیدن او نمی شود. اثری که عقب تر و ضغیف تر از ساخته های پیشین کارگردان است و کارگردان سعی کرده تا با حذف نشانه های هر چند کوچک از ایثار و شهادت و دفاع مقدس و ... خود را بیش از پیش مقبول طیف منورالفکر نشان دهد و از این جهت با سانسور جنایت غربی ها و کمک ویژه کشورهای اروپایی به رژیم بعث در فرایند بمباران شیمیایی سعی دارد فضای بدون جنگ را با فضای جنگی مقایسه نموده و این در پلانی که پیمان معادی سوار ماشین شده و از پنجره ماشین دختری خارجی را در حال دویدن با حسرت نگاه می کند سبب می شود تا مخاطب استقامت و ایستادگی در برابر متجاوز را عامل بدبختی قلمداد نماید و به خوبی فهم نماید که ایستادگی در برابر مستکبران عایدیِ ویژه ای جز فنا و نابودی به ارمغان نخواهد آورد! |
البته فیلم سینمایی «درخت گردو» به لحاظ شمایل و برخورداری لوکیشن و فضاسازی خود از قرابت ویژه و شباهتی ساختاری با فیلم سینمایی نیوه یانگ یا نیمه ماه ( Half Moon ) برخوردار است. فیلمی چند تابعیتی که با سرمایه گذاری و بودجه سفارت خانه های اتریش و فرانسه و توسط بهمن قبادی در سال ۱۳۸۵ هجری شمسی ساخته شده است. اثری با ساختاری متمرکز بر تصویرسازی از ناتورالیسم بومی کردها که با تراژدی کلاسیک آن هم از نوع انتخاب میان بد و بدتر و رویکرد روایت در جدال با سرنوشت سیاه محتوم و بازی با صدا و فضاسازیها، شکل اگزوتیک و دلهرهآور پیداکرده است!
ادعای به تصویر کشیدن و یا بیان و روایت فاجعه، بالأخص در دوران معاصر پس از جنگها و کشتارهای خونین و نسلکشیهای بعثیها در طی دو عملیات حلبچه و انفال همیشه موردتوجهی فیلمسازان کرد بوده است. باز روایی خاطرات بازماندگان جنگ به میانجی آثار داستانی و مستند این فیلمسازان، سرفصل نوینی از تاریخ این مردمان پس از فاجعه است. فیلمهای سینمایی «هزار و یک سیب» ، «همه مادران من» و «زمزمه با باد» ، آثار کارگردانان کردی است که سعی کردهاند در لابهلای تکگوییها، ایماژها، روایتهای شیزوئید و ازهمگسیخته به روایت زندگی و حیات مردمان پس از فاجعه بپردازند. زندگی و حیات انسانی حیاتی است در دل فاجعه انسان بالأخص انسان مدرن، تحت هجمههای سهمگین عصر مدرن، فنّاوری و ایدئولوژیهای نوین بیش از هرزمانی در لا بلای آنچه «گیدنز» گردونه خردکننده مینامد، شده است. در این میان انسان مدرن تحت تأثیر سیاستهای سرکوبگرانه رژیم بعث، به شدت با آنچه میتوان تجربه فاجعه نامید، همآغوش شده است. بمباران شیمیایی حلبچه در ۱۶ مارس ۱۹۸۸ میلادی که در آن ۵۰۰ هزار نفر قربانی شدند و واقعه «انفال» که در آن ۴۰۰۰ روستای کردنشین در کردستان عراق ویران شد و ۱۸۲۰۰۰ کرد نیز توسط نیروهای بعثی در ۱۴ آوریل ۱۹۸۸ میلادی زندهبهگور شدند، ازجمله مصادیق این تجربه فاجعه هستند. این تجربیات ازجمله اساسیترین موضوعاتی بودهاند که همیشه نویسندگان و هنرمندان را ترغیب کردهاند تا در انتقال و بازنمایی تجربه فاجعه، نقش نافذی داشته باشند. این دو نسلکشی در کردستان عراق فیلمسازانی از ایران، عراق، سوریه و حتی فیلمسازانی از اروپا را بر آن داشته که به بازنمایی و روایت این فاجعهها بپردازند. از جمله این آثار میتوان به فیلمهای: «عروس حلبچه» (۱۳۶۹) به کارگردانی حسن کار بخش، «اوینار» (۱۳۷۰) به کارگردانی شهرام اسدی و به «دنبال پاهایم میگردم «(۱۳۸۵) به کارگردانی آلان امین اشاره کرد که سعی در بازنمایی فاجعه حلبچه داشتهاند. فیلمهای زیادی نیز درباره فاجعه انفال ساختهشده است که میتوان به فیلمهای: «انفال» (۱۳۸۴) به کارگردانی مانو خلیل (از فیلمسازان کرد سوریه)، فیلم «زمزمه با باد» (۱۳۸۷) به کارگردانی شهرام علیدی، فیلم «همه مادران من» (۱۳۸۶) به کارگردانی ابراهیم سعیدی و زاوی سنجاوی، «کولاجو، قلب من تیره شد» (۱۳۸۶) به کارگردانی هلنا آپیو (فیلمساز شناختهشده انگلستانی)، «خسته» (۱۳۸۷) به کارگردانی ابراهیم سعیدی و فیلم «مزدور سفید» (۱۳۹۱) و فیلم «هزار و یک سیب» (۱۳۹۲) هر دو به کارگردانی طه کریمی اشاره کرد. |
پُرواضح است که هر جنگی میتواند عامل به وجود آمدن فاجعه باشد و از این منظر دوران هشتساله دفاع مقدس نیز خالی از فجایع انسانی نبوده. اما باید توجه داشت که فیلم سینمایی «درخت گردو» با تمرکز بیش از حد خود بر ضایعات جنگ و تصویرسازی از ادامه مصیبت نمایی قوم کُرد تا به امروز به دنبال مقصود دیگری است. از این جهت است که گونه روایت «درخت گردو» از یک مصیبت دائمی خبر میدهد که دست از سر نسلها برنمیدارد و در این میان اگر چه مردم همچنان دعا و قرآن میخوانند تا کمی از ضرب این تراژدی کم شود؛ اما تصویرسازی اثر به نحوی است که رسما مخاطب را به این باور می رساند که دیگر خدا و دین هم در این ماکت غربتزده و سراسر فلاکت نمی تواند نقشی ایفا کند! و از این منظر است که «درخت گردو» به مخاطب خود چنین باوری را حقنه می کند که اگر خدایی هم وجود داشته باشد، صرفاً خدای مردگان و خدای پولوتن است که برای حیات بشریت هیچ کاری نمیتواند بکند. از این آنجایی که نشان از ایمان به خدا نشان داده میشود، نماز میت خواندن قادر بر جنازه فرزندانش هست، طوری که شکرگزاری هم تخطئه میشود و در نهایت نیز در کنار قادر مفلوک و در حال احتضار، سوره الرحمن خوانده می شود!
پس شاید فیلم سینمایی «درخت گردو» می خواست و سعی نمود که اثری افشاگر درباره برههای مغفول از تاریخ جنگ باشد؛ اما بارگذاری افراطی مصیبت و نمایش گسترده ضایعات جنگ، عملا اثر را به یک تراژدی تبدیل کرده است و «درخت گردو» را به ماکتی از درد و رنجهای تاریخی بعد از جنگ و یا بهتر بگوییم مقاومت مبدل ساخته است که در لایه رویین خود صرفا در سطح یک احساس همدردی باقی می ماند؛ آن هم با یک پدری که متاسفانه بجای آنکه اسطوره تاریخ ملت ایران شود، به سطح قومیتی فروکاست نموده است. به عبارتی دیگر فیلم سینمایی «درخت گردو» به گونهای از نوآوری در ترکیببندی اثر خود دست میزند که به واسطه تغییر موقعیت قهرمان فردی به قهرمان جمعی آن هم نه قهرمان ملت ایران، بلکه قهرمان قومیت کُرد پدید آمده و از مصادیق بارز نئوپست فرمالیست به شمار میآید و در این میان آنچه که فیلم سینمایی «درخت گردو» را زیبا یا حتی زشت جلوه میدهد این است که صاحب اثر به صورتی تعمدی و یا از روی نا آگاهی، سعی نموده تا آنتاگونیست و ضدقهرمان را از پیکره فیلم خود حذف نماید و مخاطب دیگر هیچ سخنی از رژیم بعث و ایادی غرب و جنایتکاران اروپایی و ... در فرایند این جنایت هولناک بشری نه ببیند و نه بشنود! و با عاملان این جنایت به عنوان دشمن حتی از نمای دور هم آشنا نشود!
فیلم سینمایی «درخت گردو» اثری در ظاهر وفادار به تاریخ است اما به سینما بیشتر! زیرا نئوپست فرمالیستها اعتقاد دارند که سینما در وهله نخست باید مرجعی اعم از اقتباس یا رویدادهای تاریخی داشته باشد و از این جهت سینماگر باید به خود سینما وفادار باشد و همین رویکرد است که سبب می شود تا فیلم سینمایی «درخت گردو» بسیار راحت، تاریخ و داستان را به نفع درام، تغییر دهد! این در حالی است که فیلم سینمایی «درخت گردو» به لحاظ فرم سینمایی سعی می کند تا هوشمندانه عمل نموده و متناسب با دهههای مختلف، از سه فرمت فیلمبرداری استفاده نماید. از این جهت برای روایت دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی از فُرم روایت گری با دوربین ۱۶ میلیمتری بهره گرفته و برای دهه ۱۳۸۰ هجری شمسی به سراغ ۳۵ میلیمتری می رود و در روایت دهه ۱۳۹۰ هجری شمسی خود از دوربینهای دیجیتال استفاده می کند. |
این در حالی است که باید توجه داشت سینما عرصه خلق است و هرچه که گفته و نگفته است، سند میشود، بهواسطه آنچه نگفته است نیز مسئول است. زیرا نگفتههای فیلم، مهمتر هستند و فیلمساز بعداً مورد مواخذه قرار میگیرد که چرا در برابر تاریخ، گزینشی و نسبی رفتار کرده است و از این جهت است که فیلم سینمایی درخت گردو به عنوان یک داکیودرام ( Documentary Drama ) ازلحاظ مسئولیت، وظیفه سنگینی بر عهده داشت زیرا تعهد دارد تا تحولات را درست روایت نموده و به اقناع افکار عمومی بپردازد و به صورت مشخص در این اثر سینمایی مهم است که مخاطب وقتی یک حادثه شیمیایی را میبیند، تمام مقصران آن را هم با جزئیات کامل بشناسد. زیرا از لحاظ عقلی وقتی درباره جنگ، شبهه داریم، نمی توان این شبهه عقلی را با یک پایان حسی جمع نماییم! آن هم از مدل فمینیستی و ظلم به دختران کُرد به عنوان سرزمین و عقیده و مقایسه وضعیت زندگی ایشان با ژینای گمشده در صورت دختر پسری دانشگاه تهران و پیانو زدن دخترهای دانشجو و ...
فیلم سینمایی «درخت گردو» اصرار دارد که ما اصل جنایت را نبینیم، و از این جهت با نفی هرگونه طرفیت و طرفداری، جنگ ایران و رژیم بعث عراق را اصلاً مطرح نمیکند تا از عامل آن یعنی ایالات متحده آمریکا و رژیم های غربی حامی صدام چیزی نگوید و در مقابل ملت ایران، ملت دروغگو معرفی میشود. ایرانیانی که عامل بدبختی قوم کُرد می باشد. به این صورت که قوم کرد در بهار زندگی بود اما به خاطر خدعه و دروغگویی عدهای، آنها به خزان مصیبت گرفتار شدند؛ اینگونه است که نیروهای سپاهی به مردم مصیب زده کُرد میگوید شما چیزی از بمب شیمیایی نگویید. «کتمانی» که با رزالت در فرم روایتگری «درخت گردو» به عنوان «دروغگویی» در ذهن مخاطب سینمایی نقش می بندد و این در حالی است که فیلم سینمایی «درخت گردو» به واسطه تغییر موقعیت قهرمان فردی به قهرمان جمعی یعنی قومیت کرد، اثری با شاخصه های فیلمسازی به سبک نئوپست فرمالیست ها شمار میآید. از این جهت آنچه که «درخت گردو» را جلوه میدهد این است که آنتاگونیست و ضدقهرمان را از پیکره فیلم حذف کرده است؛ یعنی دیگر هیچ سخنی از صدام و رژیم بعث و ایادی غرب و تجاوزکاریهای اروپاییها و... در این جنایت هولناک بشری نیست و همین رویکرد موجب می شود تا مخاطب سینمایی اثر، با مختصات دشمن حتی از نمای دور هم آشنا نشود و تنها تصویر هواپیما را در شیشههای قهوهخانه ببیند! اثری که پرچم هواپیمای میگ را نشان نمیدهد و مخاطب نمی داند آن هواپیمای متعلق به کیست و آن بمب توسط چه کسانی ساخته شده و تکنولوژی آن برای کدام کشور است و ...؛ ابهام و ایهامی که معلوم نیست به چه دلیل فیلم سینمایی «درخت گردو» تا به آخر به آن پاسخ نمی دهد و طبق نریشن فیلم تنها ادعا میکند که خلبان سهواً این بمب شیمیایی را انداخته تا با بار بمب به فرودگاه ننشیند! |
ارسال نظر