حسین پورقادری/ پُرواضح است که اگر یک حقیقتی بارها تکرار نشود و با جزئیّات و خصوصیّات ذکر نشود، گمان تحریف این حقیقت به مرور وجود دارد؛ چه برسد به حقیقتی همچون « فتنه ۸۸» که از ابتدا با سکوت رسانهای ویژهای در داخل کشور همراه بوده و هر سال بر هجم این سکوت و کمرنگ نمودن حماسه ملت مسلمان ایران در «۹ دی» افزوده میشود.
یازده سال است که از ماجرای «فتنه ۸۸» و هشتماه ایستادگی و دفاع ملت ایران در برابر «جنگ نَرم دشمن» میگذرد؛ اما معالاسف، دستگاههای عریض و طویل فرهنگی کشور همچنان عاجز از تبیین و نگاهداشت تاریخی آن بوده و اساسا مدیران فرهنگی کشور، برای ثبت و ضبط «حماسه ۹ دی» با زبان هنر و بالاخص فیلم و سریال، به عنوان میراث فرهنگی و تمدنی، کوچکترین دغدغهای را در خود احساس نمیکنند!
چه زود ۹ دی ۱۳۹۹ هجری شمسی فرا رسید و چقدر سریع متولدین سال ۱۳۸۸ هجریشمسی در حال سپری نمودن دوران کودکی خود و ورود به دوران نوجوانی میباشند و در این میان چقدر زیاد، دست ما خالی است از شناساندن گذشته به نسل آینده!
دست ما خالی است! زیرا مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور یا سَرفصلی با عنوان « سینمای استراتژیک» را نمیفهمد و یا دغدغهای از برای پیگیری آن و صرف بودجههای فرهنگی کشور به منظور تولید چنین آثاری در خود حِس نمیکند. پس اگر نبود دو سه اثری همچون «قلادههای طلا» و یا «پایان نامه» که با تمام ضعفها و نقایص خود به موضوع «فتنه ۸۸» میپرداخت؛ قطعا امروز به غیر از «هیچ!» هیچ نداشتیم برای «عَرضه رسانهای» به جوان و نوجوانی که ذهن او آماج تحریفِ تحریفکنندگان است!
دست ما خالی است! زیرا مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور عُرضه ندارد تا در کنار حمایت از تولید آثار فیلم و مُستند بیخاصیت و یا کمخاصیت؛ به سراغ حمایت مادی و معنوی از تولید رسانهای ویژهای برود که «زیباییهای انقلاب اسلامی» را به تصویر کشیده و مانع تحریف حقیقتهایی همچون « فتنه ۸۸» و حماسه ملت مسلمان ایران در «۹ دی» و ...در مرور زمان شود!
دست ما خالی است! چون مدیریت سینمایی کشور نمیخواهد در کنار توجه به «کامیون آبی» و یا هزینه کردن برای «رویای سیاه» و یا در کنار حمایت مادی و معنوی از تولید آثار معلومالحالی همچون «ایاغچی» و «از انقلاب تا آزادی» و پرداختن به «سفر نافرجام نیکلای» و ...؛ حداقل حمایتی را متوجه تولید مستندهایی نماید که در ژانرها و گونههای مختلف، به دنبال بیان واقعیتهای حال و گذشته نظام جمهوری اسلامی میباشند. مستندهایی که جای خالی آن در فهرست حمایتی مجموعههایی همچون «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» به وضوح قابل مشاهده میباشد. مستندهایی که جای خالی آنها در کنار حمایت دولتی از تولیدات سیاهی همچون «جاهای خالی پُر شود» و تشویق و تایید چنین آثار ضعیفی که در راستای «سند ۲۰۳۰» تعریف میشود و ...؛ به شدت ابهامبرانگیز بوده و موجب میشود تا اذهان به سمت حضور قدرتمند «جریان نفوذ» بر پیکره مدیریتی کشور، سوق پیدا نموده و اساسا تصور شود که جریانی در عرصه مدیریت فرهنگی کشور «ماموریت» دارد تا نگذارد «جاهای خالی مستندهای استراتژیک» پُر شود و اجازه ندهد تا مستندهایی تولید شود که هر یک با رویکردی مختص به خود، بخشی از فتنهانگیزی دشمنان علیه ملت ایران در طی بیش از چهل سال گذشته را به نمایش بگذارد. جریانی که در ساختار حاکمیتی کشور، اجازه رُشد مستندسازان انقلابی و تولید آثاری با کیفیت و با لحاظ وجاهت هنری لازم را نمیدهد. آثاری که بتوانند به عنوان سندی ماندگار در مقابل جریان «تحریف انقلاب» بایستند.
دست ما خالی است! چون مدیران اجرایی در بخشهای مختلف «مقولهی فرهنگ را دستکم گرفتهاند» و در این میان مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور نیز احساس مسئولیتی برای جلوگیری و مقابل با جریان «تحریف تاریخ ایران» در خود احساس نمیکند. این در حالی است که «تحریف، امر جدّی و خطر بزرگی است و دست تحریف وجود دارد» و قطعا جریانی که با «تحریف تاریخ ایران» میتواند اقدام به ساخت مستندی خوشساخت و با جذابیت ویژه بصری، همچون «کودتای ۵۳» (coup۵۳) نماید و در سایه جهالت و یا سادهاندیشی مدیران برگزاری «چهاردهمین جشنواره سینماحقیقت» موفق میشود تا اثر تولید شده خود را به معرض دید عموم جامعه گذاشته و با بهرهگیری هوشمندانه از تکنولوژی دیجیتال، مخاطب کماطلاع از تاریخ را مجذوب خود سازد و ...؛ از همین شِگرد استفاده خواهد کرد و قطعا با بهرهگیری از این روش به سراغ موضوعات دیگری هم رفته و سعی مینماید تا دیگر واقعیتهای «تاریخ ایران» و بویژه «انقلاب اسلامی» را هم در ذهن آحاد جامعه با خطر «تحریف» مواجه سازد!
دست ما خالی است! چون مدیریت حاکم بر بسیاری از نهادهای فرهنگی برآمده از انقلاب اسلامی، چند سالی است که یا در «جریان قالب بر عرصه مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور» هضم شدهاند و یا بعضا دُچار آفت «خودکمبینی» گردیده و سیاست «همرنگ شدن» را در پیش گرفتهاند و اساسا یادشان رفته که وظیفه ایشان «پاسدارای از انقلاب اسلامی» در برابر دشمنی است که با تمرکز بر «قدرت نَرم» خود، میخواهد «کاری کنند که ملّت، حرکت خود، سابقهی خود و کار بزرگی را که کرده است فراموش کند، دچار نسیان و غفلت بشود». دشمنی که به شیوههای گوناگون به دنبال آن هستند «تا انقلاب را یا تحریف کنند یا به دست فراموشی بسپارند»! همان جریان معارضی که سالهاست سعی و توان ویژه خود را بر محدودسازی و کانالیزه نمودن هنر انقلابی گذاشته است. جریانی که از یک سو «مستندسازان انقلابی» را در دایره جایزهای درونقبیلگی با عنوان «جایزه شهید آوینی» در درون «جشنواره سینماحقیقت» محصور ساخته و از سوی دیگر در قالب دورهمیهای جذابی همچون «جشنواره فیلم عمار» و ...، به دنبال پیگیری سیاست «بالکانیزاسیون هنر و هنرمند انقلاب اسلامی» و جلوگیری از سرایت یافتن و الهامبخشی ایشان بر کُلیت و پیکره عمومی صنعت سینمای ایران میباشد.
دست ما خالی است! چون مدیریت سینمایی کشور نمیخواهد در کنار حفظ «ژست منورالفکرانه» برای خود و حفاظت از حضور انحصاری قبیلهای خاص در حوزه «فیلم کوتاه» و همچنین ادامه دادن به حمایت مادی و معنوی از «طیف محدود جوانان انتلکتوئل» که به دنبال ساخت «گونه نادر» و «سقف کاذب» و ... بوده و یا دغدغههایی از جنس «خرمگس» و «بهشت ابری» و «دروازهبان هانوفر» و ... را دنبال مینمایند؛ به حمایت از «طیف گسترده جوانان انقلابی» نیز مبادرت ورزد که به دنبال بیان حقیقتهایی همچون وقایع مختلف «فتنه ۸۸» و یا حماسه «۹ دی» در قالب تولیدات «فیلم کوتاه» میباشند. تولیداتی که جای خالی آن در فهرست حمایتی مجموعههایی همچون «انجمن سینمای جوانان ایران» کاملا محسوس بوده و در زمانهایی همچون «جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» به صورتی پُررنگ قابل مشاهده است.
دست ما خالی است! چون مدیریت در صدا و سیما دچار «اضمحلال» و «فرسایش سیستماتیک» شده است و بخش قابل توجهی از متولیان امر یا شان «رسانه ملی» را متوجه نمیشوند و یا به دلیل تخصصهای بیربط خود با امر «فرهنگ و هنر»، تنها به دنبال چاق نمودن و گسترش کَمیت شبکهها و زیرساختهای فیزیکی و ... میباشند. البته از مدیران میانسال و بعضا کُهنسال رسانه ملی توقعی نیست! عُمده این جماعت، چهل سال است که عادت کردهاند تا اولویتهای رسانهای کشور را نبینند و از توجه به موضوعات استراتژیک به راحتی بگذرند. اما در اینجا گلایه از طیف مدیران جوانی است که چند سالی است در تلویزیون حضور دارند و همچنان سیمای پُرشور و هیجان ایشان را پیش از حضور در عرصه مدیریت به یاد داریم! جوانانی پُرشوری که پیش از این ادعای «افسری» در «جنگ نَرم» را داشته و حتی در صف نخست مطالبههای به حق از «مدیریت فَشل رسانه ملی» بودند و اکنون حتی از درک و تشخیص جایگاه مدیریتی خود عاجز هستند و حتی نمیدانند که درگیری مستقیم با یک «سلبریتی گزارشگر» به چه میزان دون شان و سخیف میباشد! جوانانی که همچنان امید است تا قبل از هضم شدن در شیوه مدیریتی پیشینیان، به خود آمده و ضمن پاکسازی پیرامون خود، به این مُهم بیاندیشند که پس از آن همه دغدغه و آن همه ادعا و ...، چه شد که با حضور در جایگاه مدیریت رسانه، وظیفه خود در صیانت و یادآوری «یوم الله»هایی همچون «۹ دی» را در قالب فیلم و سریال فراموش کرده و به یکباره «دوپینگ» نموده و یا به وادی «صفر بیست و یک» سازی افتادند و مجبور شدند تا «شَرم» را تحویل مخاطب خود دهند و یا با کُپیبرداری از برنامههای ماهوارهای، اقدام به بازتولید آن در قاب تلویزیون نموده و مثلا برنامهای به سبک و سیاق «آکادمی موسیقی گوگوش» را با ادعای «عصر جدید» به مخاطب بیچاره خود حقنه نمایند و ...
دست ما خالی است! اما همچنان باید امید داشت و امیدوار بود؛ امید داشت تا در سالهای آتی، با حضور دولت جوان حزباللهی، مشکلات کشور علاج شود و به تبع آن تحولی اساسی در حوزه فرهنگی و بالاخص سینمایی کشور صورت پذیرد و بتوانیم هم از نظر کیفی و هم از نظر کَمی شاهد آثاری با موضوع «فتنه ۸۸» و حماسه غرور آفرین ملت ایران در «۹ دی» باشیم؛ آثاری که بتوانند میراث گرانبهای حضور مردم ایران در دفاع از انقلاب اسلامی و حفظ کیان نظام جمهوری اسلامی را ثبت و ضبط نموده و به نسلهای آتی معرفی نماید. نسلی که قطعا بیش از پیش آماج تحریف تحریفکنندگان خواهد بود!
ارسال نظر