یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۷

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و نهم (۱)

کاشت یأس و پشیمانی با مُشتی «فیلم سیاه» در آستانه ورود به «سال ۱۴۰۰»

مراسم اختتامیه سی و نهمین جشنواره فیلم فجر

سینماپرس: سی و نهمین جشنواره فیلم فجر اگر چه به شکلی کاملا سَمبل شده و در یک ماراتن نحیف و کرونا زده به پایان رسید، اما مرور دقیق مجموع آثار به نمایش درآمده در این دوره از جشنواره به وضوح نشان می‌دهد که صنعت سینمای ایران، به سبب سیطره مدیریت غلط و به شدت نابخردانه حاکم بر فرهنگ و سینمای کشور، میزبان خوبی برای سده جدید نیست!

شمس الدین حمیدیان/ سی و نهمین جشنواره فیلم فجر اگر چه به شکلی کاملا سَمبل شده و در یک ماراتن نحیف و کرونا زده به پایان رسید، اما مرور دقیق مجموع آثار به نمایش درآمده در این دوره از جشنواره به وضوح نشان می‌دهد که صنعت سینمای ایران، به سبب سیطره مدیریت غلط و به شدت نابخردانه حاکم بر فرهنگ و سینمای کشور، میزبان خوبی برای سده جدید نیست و نه تنها از شور و اشتیاق لازم برای ورود به سال ۱۴۰۰ هجریشمسی برخوردار نمیباشد، بلکه با پذیرش ژانر فلاکت بر ساحت وجودی خود، سعی در القای گونهای از یاس مطلق به مخاطبان سینمایی خود دارد.



کیفت نازل و محتوای به شدت سیاه عموم تولیدات سینمایی عرضه شده در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر را میبایست نمودی روشن از سبک مدیریتی رایج در سالهای اخیر قلمداد نمود. سبک مدیریتی فراگیر در عرصه فرهنگی کشور که امور را به حال خود وِل نموده و با تکیه بر ظرفیت پُروپاگاندای رسانه‌ای سعی در فربه ساختن سوابق اجرایی خود مینمایند. گونهای از مدیریت اجرایی که معتقد بر استفاده از ظرفیت حرف و سخن بجای عمل و کار بوده و اکنون محصول همین مدیریت است که بجای تزریق امید به پیکره جامعه خسته از برخی مشکلات معیشتی و نارساییهای اجتماعی و بالاخص کرونا و ...، سعی دارد تا خودکشی و پایان بخشیدن به زندگی را به عنوان راهکار نهایی خود ارائه دهد.



سی و نهمین جشنواره فیلم فجر را میتوان به عنوان مدرک جُرم و سند جنایت برخی مدیران فرهنگی و سینمایی کشور  در طی هشت سال گذشته قلمداد نمود و از مدعی العموم خواست تا مبتنی بر آنچه که در این دوره از جشنواره گذشت، اقدام به اخذ توضیح و محاکمه متولیان امر به جهت مباشرت ایشان در وقوع جُرم فرهنگی و تولید محصولات فرهنگی و برخی آثار سینمایی معارض نظام جمهوری اسلامی و عموما در تقابل مستقیم با مصالح فرهنگی جامعه و بالاخص در مواجهه با امنیت ملی پرداخت.



شاید آن هنگام که ریاست اسبق سازمان سینمایی کشور رسما فرمودند که «سینمای استراتژیک و فاخر، مغازه و دکان در دوره ما نخواهد شد» ؛ سطح فهم ایشان به پیشبینی چنین روزی قَد نمیداد و عاجز از آن بودند که بتوانند عمق سیاستگذاری غلط ژنرالهای هدایت کننده خود را بفهمند و شرایط امروزِ روز و جولان وارونه سینمای استراتژیک بر پرده نقرهای سینماهای کشور را تصور نموده و به این بیاندیشد که سیاست وِل کردن عرصه فرهنگ و سینما که توسط ژنرالهای بنفش به ایشان دیکته شده بود، چگونه منجر به تولید آثاری همچون «بی همه چیز» و «روشن» و «شیشلیک» و «مامان» و «زالاوا» و ... در صنعت سینمای ایران میگردید. آثار و تولیدات گیشه‌پسندی که اتفاقا در ژانر سینمای استراتژیک دسته بندی میشوند؛ اما در جهتی معکوس و در راستای ارزشهای ضد انقلاب اسلامی و در تعارض و مواجهه مستقیم با نظام جمهوری اسلامی عمل نموده و به ابزاری در جهت تامین منافع دشمنان در مواجهه  نَرم خود با ملت ایران مبدل گردیدهاند.



پُرواضح است که بعد از فتنه سال ۱۳۸۸ هجری‌شمسی و با پُررنگ شدن پروژه ایران منهای اسلام در فرایند جنگ نرم، طیفی وظیفه و ماموریت خود را در بازتولید شعار ایران نوین پهلوی دانسته و از این جهت همکاری مشترک تفاله‌های سلطنت‌طلب و برخی شبه روشنفکران تازه متولد و پول‌های سفارتی و ... شکل گرفت و ماحصل این همکاری به تولید فیلم‌های حاوی براندازی، بدبینی، شورش، فمینیسم و محکومیت انسان ایرانی به تضییع حقوق زنان، انقطاع از ولایت، سنت عقب مانده، مذهب‌گرایی منجر به خشونت، و غیرت‌زدایی از مرد ایرانی و عفت زدایی از جامعه اسلامی، جنسیت مخدوش و...  در صنعت سینماهای ایران انجامید. فیلمهایی که در سایه ندانم کاری و یا جهالت برخی متولیان سینمایی کشور، دیگر به حیاط خلوت هنر و تجربه بسنده نکرده و آنچنان فراگیر شده است که سینمای کشور را در جشن چهل و دو سالگی انقلاب اسلامی، با موجی از تولیدات سینمایی گیشه پسندی مواجه ساخته که رسما تصویری مخدوش از وضعیت کشور نشان داده‌ و آینده سیاه و سراسر فلاکتی را برای جامعه متصور میباشد. فیلمهایی در ژانر سینمای استراتژیک که  بجای تصویرسازی از ایران به عنوان قلعه مقاومت و پیشرفت و امید؛ تمرکز خود را بر ترسیم ماکت فقر و زجر نموده و سعی مینمایند تا در نهایت مخاطب خود را به این باور برسانند که تنها راه خلاصی از چنین فلاکت ریشه داری یا تحمل همراه با مشقت شرایط و یا خودکشی و نابود کردن خود است!



از این جهت میتوان تصویرسازی خراب‌شهرگونه از تمدن ایرانی اسلامی و تجسم عاقبت ظلمانی و توهم دانستن آینده «روشن» و «بی همه چیز» و بی مقدار دانستن ملت ایران و پشیمانی از گذشته انقلابی و طلب عفو از سلطنت طلبان و منافقین و چپیها به اسم «مصلحت» و تحقیر مقاومت در «روزی روزگاری آبادان» و یا تجویز مذاکره به بهای لقمهای نان برای «یدو» و تحقیر آرمانهای انقلاب اسلامی و جسارت به مقام شهدا و کارگر و فقرای عفیف در هجویه «شیشلیک» و ترسیم فلاکت «مامان» وطن و دکوپاژ جامعه بر میزانسن فقر و زجر «ابلق» و تجویز خودکشی و خودسوزی در «خط فرضی» و در نهایت، تبلیغ راه نجات در آسمان بی تقدیر «ستاره بازی» و سیاه چاله معنویت مدرن «تی تی» و... از دستاوردهای سی و نهمین جشنواره فیلم فجر است که ضرورت دارد تا مُدعی العموم با توجه به آن اقدام به پیگیرد قانونی برای متولیان سینمایی کشور نماید.



قطعا متولیان فرهنگی و سینمایی نه فقط در روز قیامت و در پیشگاه عدل الهی؛ بلکه اکنون و در محضر ملت ایران میبایست پاسخگوی اقدامات ضد فرهنگی خود باشند و تببین نمایند که چرا و به چه علت مسیر تولیدات سینمایی در کشور را به سمت و سوی آرمان‌باختگی هدایت نموده و چرا عموم آثار تولید شده اینقدر فلاکتبار و سرشار از خراب‌شهر، آنومی جوانان، اصالت لذت، انفعال و عصیان، شکست و خودسوزی، افسردگی زنان، داروینیسم اجتماعی، غلبه سیرها بر گرسنگان، معنویت مدرن و تقلیل غیب به متافیزیک و حذف خدا از زندگی مردم بوده و چرا تولیدات سینمایی این مقدار به دنبال تجویز شورش و تعلیم آنارشیسم سیاه میباشند و به سراغ تحقیر طبقه متوسط و روبه پایین جامعه رفته و فقر منجر به شورش و خودسوزی، خدشه در تصویر طبقه متوسط سنتی، جادوی مذموم سینما و... را پیگیر میباشند.



در این میان اگر چه برآورد معینی از میزان کمکاری و فروگذاری شوراهای نظارتی و بالاخص شورای پروانه ساخت، آن هم به جهت ارائه مجوز تولید به آثار سراسر سیاه و مأیوس کننده، همچون عموم آنچه که جشنواره سی و نهم به نمایش درآمد وجود ندارد. اما ضرورت دارد تا نهادهای امنیتی کشور نیز به نوع روابط و چگونگی احراز مجوز ساخت در این مجموعهها ورورد نموده و معین نمایند که چه عواملی موجب شده تا بدیهیاتی همچون تزریق این حجم از یاس و نا امیدی در تولیدات سینمایی نادیده گرفته شود. آن هم در شرایطی که ملت ایران با تمام توان خود در حال حفظ استقلال و هویت ایرانی و اسلامی و مبارزه و مقاومت میباشند.



البته باید توجه داشت که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر تنها ۱۶ محصول سینمایی از مجموع تولیدات صاحب مجوز، به نمایش درآمد و هنوز مشخص نیست که مابقی تولیدات سینمایی کشور، یعنی آن ۱۱۰ فیلم متقاضی حضور در جشنواره و یا آن ۶۲ فیلمی که حائز شرایط شرکت در جشنواره تشخیص داده شده بودند و یا آن ۵۷ فیلمی که توسط داوران این دوره از جشنواره تماشا شده و مورد قضاوت قرار گرفته بودند از چه جایگاه و محتوایی برخوردار میباشند و آیا همچون عموم این آثار به نمایش درآمده در جشنواره، باز هر گونه امیدی تُهی بوده و با یاسی مطلق به آینده پیش رو نگریسته و یا با ورود افراطی خود به ترسیم سیاهی و انحطاط مطلق روی آورده و به نوعی ژانر اجتماعی را در ایران به عنوان ژانر فلاکت ترجمه نمودهاند؟



میتوان شیب تند چنین سبک از فیلمسازی در ایران را به سبب وِل شدگی مشهود و بسیار پُررنگ عرصه فرهنگ در دولت یازدهم و دوازدهم و عدم فهم لازم و به تبع آن سیاست گذاری منسجم توسط متولیان سینمایی مورد ارزیابی قرار داد. موضوعی که سبب شد تا بخش قابل توجهی از تولیدات سینمایی در سالهای اخیر، از هر گونه امیدی تُهی شده و همسو با وادادگی برخی متولیان اجرایی کشور، با یاسی مطلق به دوران پسا برجام و عدم تحقق وعدههای کدخدا و قدرتهای سلطه نگریسته شود و با ورود افراطی خود به ژانر فلاکت، یا تجویز به خودکشی نموده و یا مخاطبان خود را به شورش اجتماعی بر علیه حاکمیت وا داشته و صراحتا به تبلیغ گونهای از آنارشیسم (Anarchism) بپردازند.




فیلم سینمایی «بی همه چیز» را می توان به عنوان یکی از مصادیق چنین تصویرگری سیاه و فلاکت باری مورد مشاهده قرار داد. اثری که با چهارده رشته نامزدی و نهایتا تصاحب پنج سیمرغ بلورین از سی و نهمین جشنواره فیلم فجر توانست به نمودی بارز از برای حماقت متولیان فرهنگی و یا عامل دشمن بودن برخی از ایشان در عرصه سینمایی کشور مبدل گردد. اثری که می توان تولید آن را اتفاقی جدید در ژانر فلاکت قلمداد نمود. ژانری که با این اثر از فضای بسته و لوکیشن آپارتمانی خارج شده و با ادبیاتی کاملا واضح و صریح، تمام مردم ایران را موجوداتی مفلوک معرفی می‌کند که با پول، قابل خرید و فروش هستند. موجوداتی که از یک سو دل در گرو «امیر» و رهبر خود دارند و از سوی دیگر با رای خود به امید آینده‌ای بهتر، در رفراندوم قتل و کُشتن «امیر» شرکت کرده و ...


پدید آورندگان «بی همه چیز» در جای جای فیلم اصرار دارند تا مخاطب سینمایی را بر دیده شدن فکت‌ها و المان‌های اثر وادار سازند و با ظاهر سازی و در پوشش گذشته به دنبال ارائه روایت خود از وضعیت حال و کنونی جامعه می‌باشند. آنچنان که بنابر ادعای کارگردان «بی همه چیز» که به صراحت میفرماید: «فیلمش حرف روز جامعه را می‌زند»!



پدید آورندگان «بی همه چیز» اگر چه ممکن است چنان توانمند باشند که علاوه بر ابعاد تکنیکی بتوانند بازیگرانی همچون «حاج کاظم» آژانس شیشه‌ای و «حیدر» بادیگارد را هم به پوچی و یاس مطلق برسانند و آنچنان ناامید سازند که به صراحت اعلام کنند: «احساس کردم زندگی من مثل امیر است» ؛ اما واقعیت جامعه ایران چیز دیگری است و قطعا فردای ایران از امروز آن به مراتب بهتر است و ملت ایران به برکت انقلاب، به برکت آیات الهی، به برکت تکیه‌ی بر ایمانِ به قرآن و اسلام و تعالیم ائمّه‌ی هدا علیهم‌السّلام خواهد توانست بر تمام مشکلات فائق بیاید و پیش خواهد رفت! البته ملت ایران هرگز فراموش نخواهند کرد، جنایت سلبریتی‌ها و برخی جماعت منورالفکری را که با ندانم‌کاری خود موجب شدند تا طیفی از مدیران بی‌کفایت در این چند سال اخیر به عرصه اجرایی کشور بازگردند و وضعیت معیشت مردم را اینچنین درگیر پَس و پیش برجام و مذاکره با کدخدا و ... نمایند و حالا هم بخواهند با ترسیم «بی همه چیز» بودن خود و جامعه، چنین یاس و ناامیدی ویژه‌ای را به مخاطب حقنه نمایند!



«بی همه چیز» از اسم تا رسمش، فحش و فضیحت‌نامه‌ای است بر ضد مقام «پدر» و جایگاه «ولایت» و «رهبری» در امروز جامعه اسلامی ایران. اثری که رسما به تمام ملت ایران توهین کرده و پیر و جوان ایشان را در حسرت بازگشت ایران نوین و صدقه گرفتن از مدرنیته و ... در چنان فلاکتی ترسیم می‌نماید که کاسه دریوزگی برسردارند و این جامعه‌سازی به صراحت محصول روابط امامت و تقابل ایشان در پذیرش مدرنیته تصویر می‌شود. جامعه‌ای که از منظر پدید آورندگان «بی همه چیز» دیگر حتی اجازه فرار و ترک وطن را هم به «امیر» خود نمی‌دهد و در نهایت امام و «امیر» را به انتهای خط رسانده و تصمیم به تمام کردن همه چیز به وسیله زیر چهارپایه زدن و حلق‌آویز خود می‌رساند. اثری با ادعای اقتباس سینمایی از نمایش‌نامه‌ای تراژیکمدی به نام ملاقات بانوی سالخورده (The Visit of the Old Lady) که توسط یک نویسنده پروتستان مسلک سوئدی به نام فردریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) نوشته شده؛ اما در واقع فیلمی است که سعی دارد تا به صورتی کاملا سیمبلیک و با فریاد زدن نمادها و نشانه‌های بسیار پُررنگ و به نوعی گُل درشت، به ترسیم ذهنیت خود از ایران امروز بپردازد و با دستمایه قرار دادن یک روستا و روایت داستانی در زمان پهلوی دوم و ... ضمن کسب مجوزهای وزارت ارشاد؛ عملا به اثری کاملا شاخص و جدید در ژانر فلاکت تبدیل شود.




ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.