شمس الدین حمیدیان/ سی و نهمین جشنواره فیلم فجر با حضور چند اثر شاخص در حوزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس همراه بود. آثاری در ژانر سینمای استراتژیک که ضمن رعایت فُرم سینمایی نسبتا مناسب، توانسته بودند خود را در میان ۱۶ اثر راه یافته به بخش نامزدی سودای سیمرغ جای داده و در این میان نه تنها دچار انگ «سفارشیسازی» نشوند؛ بلکه ضرورت تولید بیش از پیش آثار سفارشی و توجه هوشمندانه به «سفارشیسازی» را توسط نهادهای فرهنگی انقلاب اسلامی هویدا ساخته و همچنین کسب سواد و ذکاوت لازم توسط مدیران این قبیل از مجموعهها را بار دیگر گوشزد مینماید. موضوعی که شاید فقدان آن به تولید آثاری همچون فیلم سینمایی «مصلحت» منجر گردد.
فیلم سینمایی «مصلحت» با نام قبلی «مصلحت نظام» عنوان اثری مُهم در ژانر سینمای استراتژیک است. فیلمی که با سرمایهگذاری و استطاعت دو نهاد فرهنگی شناخته شده در پیکره انقلاب اسلامی، یعنی حوزه هنری و سازمان هنری رسانهای اوج ساخته شده و به عنوان نخستین تجربه مشترک همکاری میان سازمان تبلیغات اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جایگاه و اهمیت ویژهای در منظومه تولیدات سینمایی کشور برخوردار میباشد. اثری که ظاهرا دغدغهمند است و سعی دارد نقد درون گفتمانی بر حاکمیت نظام جمهوری اسلامی باشد؛ اما به واسطه عدم شناخت و دانش کافی و همچنین دقت لازم در طرح دغدغهها و بیان روایت خود به زبان سینما، به فیلمی در مواجهه با انقلاب اسلامی مبدل شده است.
پُرواضح است که فیلم سینمایی «مصلحت» اگر نام حوزه هنری و سازمان اوج را در پس خود نداشت، مخاطب را با ذهنیت تماشای فیلمی سفارش شده از آن سوی مرزها و در راستای ترسیم مظلومیت طیف سلطنتطلب و همچنین مجاهدین خلق (منافقین) در نظام جمهوری اسلامی مواجه میساخت. اثری که با پیش کشیدن مبحث دوگانه کاذب «مصلحت» و «عدالت» سعی میکند تا «فساد سیستمی» نهادینه شده در ساختارهای حاکمیتی کشور را به تصویر کشیده و چنین ذهنیت تباه کنندهای را به مخاطب سینمایی خود ارایه نماید.
فیلم سینمایی «مصلحت» به وضوح اثری است که برای بیان یک سری حرف امروزی در باب «عدالت»، لباسی تاریخی دوخته است و اگر چه ممکن است دغدغهمندانه و با تصورِ توجه به آرمانهای انقلاب اسلامی چنین اثری ساخته شده باشد؛ اما قطعا به ضد خود مبدل شده و مخاطب خود به تصور ایجاد سیستمی فشل و پُر از ایراد و اشکال در پس پیروزی انقلاب باورمند میسازد. اثری که با دستمایه قرار دادن اتفاقات اول انقلاب، ادعای ژانر تاریخی دارد؛ اما در واقع فیلمی است که بیشتر به ژانر جنایی گرایش پیدا کرده و در انتها این ملودرام است که بر آن غلبه مییابد. اثری که متاسفانه شمایل آن به صورت رئالیسم آرمانخواه تنظیم نشده و اگرچه شعار آرمانخواهی دارد اما فاقد شعور لازم برای بیان آن است و از این جهت شرایط زمانی و مکانی فیلم، از حیث زبان اجتماعی همخوانی پیدا نکرده و تناقض را پدید میآورد. تناقضی که در بهترین حالت سبب میشود تا مخاطب ضمن پذیرش حضور برخی شخصیتهای خوب در میان نیروهای انقلاب اسلامی، به وجود فساد سیستمی در بطن انقلاب اسلامی معتقد گردد.
البته فیلم سینمایی «مصلحت» به خوبی میتوانست اثری کاملاً زندگینامهای و بیوگرافی بسیاری از شخصیتهای موجه و مبارز انقلاب اسلامی قرار گیرد و به صورت مشخص، عدالتطلبی و عدالتخواهی شخصیتهای راست قامت و ماندگاری همچون مرحوم آیت الله محمدی گیلانی را به مخاطب سینمایی خود معرفی نماید. شخصیتی که در ظاهر بیشباهت با گریم و تیپ فرهاد قائمیان در «مصلحت» نبوده و سازندگان این اثر سینمایی میتوانستند با کمی هوشمندی و وفاداری به ماجراهای تاریخی، فیلمی قدرتمند و تبیین کننده ارزشهای انقلاب اسلامی بسازند و نشان دهند که چگونه وقتی از آیت الله گیلانی به عنوان حاکم شرع و رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز، پرسیده میشود که در صورت مواجهه با دو فرزند مجاهد خلق (منافق) شما در خانه تیمی و یا درگیری چه عکسالعملی نشان دهیم؟ این شخصیت عدالتخواه انقلابی پاسخ میدهد: مانند دیگران! پاسخی که در نهایت موجب کشته شدن هر دو فرزند ایشان در درگیری مسلحانه با نیروهای انقلابی میشود. |
بیتردید مشکل اصلی فیلم سینمایی «مصلحت» را میتوان فقر تئوریک در حوزه اندیشهورزی و توجه بیش از حد و یا به تعبیر دقیق، اولویت دادن به فُرم سینمایی قلمداد نمود. موضوعی که سبب میشود تا «مصلحت» بتواند تاییدیههای ساخت خود را از شوراهای هفتخوان برخی نهادهای انقلابی بگیرد و در اوج نادانی به سراغ تصویرسازی از مظلومیت جماعت سلطنتطلب برود. اثری که در پس این نادانی و یا تجاهل خود، به ترسیم خانواده مظلوم آریا که تداعیکننده آریامهر میباشد رفته و کاراکتری را نمایش دهد که از گنجایش تبدیل شدن به شمایل فرح پهلوی در ذهن مخاطب برخوردار است! اثری که در مسیر روایت خود، تمام تلاش خود را می کند تا جنایت گسترده و سازمان یافته انقلاب اسلامی علیه سلطنتطلبان را به مخاطب سینمایی خود حقنه نموده و چنین وانمود سازد که بخشی از ایرانیان اصیل و آریایی به خاطر ظلم و تعدی انقلابیون مجبور به مهاجرت اجباری از ایران گردیدند. ایرانیانی که تمام هستی و اموال و ثروتشان توسط جمهوری اسلامی مصادره شده و حتی فرزندان مجاهد خلق ایشان به ناحق توسط نظام کُشته شده اند.
با فرض عدم تعمد؛ اگر پدیدآورندگان «مصلحت» کمی دقت میکردند و با نگاهی جامع اقدام به چینش شخصیتهای داستان خود نموده و جایگاه ایشان در اثر را مبتنی بر الگوواره سینمای استراتژیک سامان میبخشیدند؛ قطعا نمیبایست چریک چپ و مجاهد خلق اثر را آنچنان مظلوم جلوه داده و ایشان را تنها به جرم پاره کردن تصویر شهید بهشتی، مغضوب جماعت حزباللهی نشان دهد و در عین حال عَصبی بودن بچههای انقلابی را عامل کشته شدن بیگناهان در سالهای ابتدایی انقلاب ترسیم نماید. پس بعید است که تا دهها سال دیگر ملت ایران بتوانند جنایات چپیها را در عرصههای مختلف اجرایی کشور فراموش نمایند. جنایاتی که قطعا ترور هفده هزار انسان ایرانی توسط سازمان چَپ مسلک مجاهدین خلق (منافقین) تنها بخش کوچکی از آن میباشد. شاید ضعف شدید پژوهش و تحقیقات در کنار سن و سال کم پدیدآورندگان «مصلحت» را بتوان عامل اصلی نادیده انگاشتن بسیاری از واقعیات تاریخی در این اثر سینمایی باشد. اما هستند ایرانیانی که هنوز دَردِ تیغهای موکتبُری همین چپهای مظلوم و به تصویر کشده شده در «مصلحت» را در محیط دانشگاه تهران به یاد دارند و هرگز اتاقکهای کنار زمین چمن دانشگاه تهران و بالاخص جنایت چپیها را در ماجرای ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ هجری شمسی فراموش نخواهد کرد! |
پس اقدام فیلم سینمایی «مصلحت» در تطهیر وجهه جماعت سلطنتطلب اگر چه امری بیبدیل در صنعت سینمای پس از انقلاب محسوب میشود؛ اما واقعیت آن است که این اثر سینمایی به همین موضوع اکتفا نکرده و در ادامه سعی میکند تا به توبهنامه ای سینمایی مبدل گردد و ندامت و پشیمانی طیف مسلمان انقلابی را از عملکرد خود به نمایش بگذارد. ابراز پشیمانی پُرشوری که البته در انتهای فیلم و با لطف و بُزرگواری زن سلطنتطلب، به خیر و خوشی ختم شده و با عفو و گذشت جوانان انقلابی همراه میشود و این همه در حالی است که «مصلحت» را میتوان به نوعی تکمیل کننده پازل و نقش سینما در مواجهه با حدود الهی قلمداد نمود. اثری که در پس زمینه خود کاملا بر مدار سینمای روشنفکرانه و شبه ملودرام سعی دارد تا از منظری دیگر و در جایگاه خود به موضوع «قصاص» بتازد!
البته ماجرای «مصلحت» آنجایی جالب میشود که طیفی خاص با عنوان سینمای انقلاب در اقدامی قابل تامل، جایزه ققنوس را به عنوان ویترین جبهه فرهنگی انقلاب به این اثر معلومالحال میدهد. پس اگر چه اصل جایزه دادن به این فیلمها، چه از نوع سیمرغی و چه از نوع ققنوسی و فانوسی و خرسی و ...، در خاطرهها فراموش میشود؛ اما ماهیت چنین اقدامی میتواند به نوبه خود، حکایت از میزان گسترش ابعاد کوتاه نظری و عدم توجه به مقتضیات ژانر سینمای استراتژیک در میان برخی محافل شکل گرفته با عنوان سینمای انقلاب داشته باشد. محافلی که اساسا به موضوع پژوهش و اصالت تحقیقات توجه خاصی ندارند و تنها تمرکز خود را بر فُرم سینمایی و جهیدن در مسیری نمودهاند که اگر چه ضروری است اما در نهایت به هضم ایشان در هاضمه وضعیت موجود و حاکم بر صنعت سینمای ایران میانجامد.
قطعا توجه به فُرم سینمایی موضوعی است که میبایست در مجموع تولیدات سینمایی و بالاخص آثار سفارشی توسط نهادهای فرهنگی مورد توجه ویژه قرار گیرد. موضوعی که عدم توجه به آن سبب شده تا بسیاری از تولیدات سینمایی نهادها با انگ «سفارشیسازی» مواجه شود. پس رعایت مقتضیات سینمایی یک اثر از جمله موضوعات حتمی و غیر قابل اغماض بوده و از این جهت میبایست به سازمانها و نهادهایی که در تولیدات خود توجه به فُرم سینمایی را اهمیت بخشیبدهاند تبریک گفت و تداوم این امر را به صورت مجدانه از ایشان مطالبه نمود. اما با این همه باید توجه داشت که موضوع فُرم سینمایی و ضرورت اهمیت یافتن ویژه آن در تولیدات سینمایی به معنی فراموش نمودن محتوا و اولویت داشتن آن در شان و چارچوب وظایف نهادهای فرهنگی انقلاب اسلامی نبوده و قطعا در وظایف سازمانی هیچ یک از نهادهای فرهنگی، موضوعی به نام فرمالیسم هنری از جایگاهی برای حمایت برخوردار نمیباشد.
متاسفانه ساخت اثری همچون فیلم سینمایی «مصلحت» حکایت از تغییر اولویتها و افتادن نهادهای انقلابی در دام فرمالیسم سینمایی دارد. دامی که نه تنها به سبب تک شاخصه تولید این اثر، بلکه با مرور فیلمهای تولید شده در چند سال اخیر نهادی همچون سازمان هنری رسانهای اوج قابل بررسی بوده و غلبه چنین آفت بزرگی را بر پیکره ژانر سینمای استراتژیک گوشزد مینماید. آفتی که متاسفانه در فرایند سی و نهمین جشنواره فیلم فجر و در دیگر تولید عرضه شده توسط این نهاد متولی پاسداری از انقلاب اسلامی؛ یعنی فیلم سینمایی «منصور» قابل رویت و مشاهده بود.
فیلم سینمایی «منصور» اثری دیگر در ژانر سینمای استراتژیک بود که ضمن برخورداری از فُرم سینمایی مناسب و کم اشکال خود؛ به نمونهای دیگر از بیتوجهی نزج یافته میان نهادهای فرهنگی در حفظ اصالت و اولویت محتوای سینمایی مبدل گردید. اثری که البته نه به صورتی غلیظی همچون فیلم سینمایی «مصلحت» ؛ اما به نوبه خود اقدام به سبکی از روایتگری نموده که ذهنیت عدول از ایدئولوژی و مبانی انقلاب اسلامی را متصور ساخته و چنین وانمود مینماید که به دنبال حرکت بر چنین مسیر انحرافی است. اثری که گویی تمام تلاش خود را مبذول مینماید تا شهید بزرگواری همچون منصور ستاری را به عنوان شخصیتی فنسالاری و پیرو تفکر تکنوکراسی (Technocracy) به مخاطب سینمایی خود معرفی کند.
باید توجه داشت که شهید منصور ستاری از جمله نوابغ نظامی ایران است که به سبب خودباوری خود بر بستر تفکر انقلاب اسلامی و با تمسک بر تعالیم مدیریت جهادی توانست خدمات ارزشمندی را در طول دوران خدمت خود در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به ثبت برساند و اساسا رویکرد حاکم بر مبانی تفکر انقلاب اسلامی بود که اجازه داد تا مدیری همچون ایشان با تخصص پدافند هوایی و بر خلاف تمامی پروتکلهای رایج در ارتشهای جهان و بدون حتی یک سورتی پرواز جنگنده و ...، به مدت ۸ سال سکاندار نیروی هوایی ارتش شود و در عین حال همین تفکر انقلاب اسلامی به عنوان تفکر غالب در ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که سبب شد تا سایر فرماندهای نیروی هوایی با ایشان همکاری کرده و به صورتی گروهی اسباب توفیق ایشان را در توسعه کیفی و کمی «نهاجا» فراهم ساختند و حال آنکه فیلم سینمایی «منصور» در ترسیم چنین چهرهای از این شهید والامقام ناکام بوده و خواسته و یا ناخواسته در مسیری گام بر میدارد که شخصیتی فنسالاری از ایشان را به نمایش گذاشته و مدیریت جهادی ایشان را با ماکیاولیسم (Machiavellianism) به نحوی آمیخته میسازد که گویی رسیدن به هدف، استفاده از هر وسیلهای را برای این شهید والامقام موجه ساخته بود!
فیلم سینمایی «منصور» میتوانست روایتگر روحیه انقلابی نیروی انسانی و چگونگی رسوخ تفکر انقلاب اسلامی بر پیکره تخصصیترین ساختار نظامی برجای مانده از رژیم پهلوی باشد. ساختاری که مبتنی بر تعالیم اسلام از آنچنان تغییر و تحولی برخوردار شد که به سرعت روحیه ولایتپذیری بجای دستورپذیری در آن حاکم گردید. روحیهای که سبب شد تا ضمن پذیرش فرماندهی فردی غیر خلبان در نیروی هوایی، سایر فرماندههای این نیرو به تبعیت و حمایت از شهید ستاری مبادرت ورزیده و حتی فرماندههان شجاعی همچون شهید والامقام عباس بابایی و ... نیز با وجود تمامی اختلافات و تعارضات دیدگاه خود در نحوه فرماندهی این نیرو، تا انتها دست از حمایت ایشان بر نداشته و شهید ستاری را برای رسیدن به اهداف خود یاری نمایند.
متاسفانه فیلم سینمایی «منصور» با ضعف بنیه تحقیقاتی و پژوهشی خود آنچنان عمل کرد که گویی شهید ستاری تک ستارهای بر پیکره نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و بدون هیچ یار و یاوری در دورن نیرو و تنها با استفاده از متخصصان بیرون از «نهاجا» توانست آنچنان بدرخشد و موفق عمل کند! حال آنکه مبتنی بر مستندات تاریخی، توفیق شهید ستاری در گام نخست به سبب اعتماد خلبانان و پذیرش فرماندهی یک متخصص پدافند هوایی در مقام فرماندهی «نهاجا» پدید آمد و سپس این همراهی تنگاتنگ و حمایتهای همه جانبه خلبانان موجه و صاحب نامی همچون شهید مصطفی اردستانی و شهید سید علیرضا یاسینی و بسیاری دیگر از چهرههای سرشناس این نیرو میباشد. شخصیتهایی که حتی با وجود تفاوت در دیدگاه فرماندهی، تنها به سبب روحیه ولایتپذیری و تفکر نشات گرفته از مبانی انقلاب اسلامی از شهید ستاری حمایت نموده و حتی در مواردی همچون اشتباه فرماندهی به سبب تجهیز غیر کارشناسی هواپیمای گرومن اف-۱۴ تامکت و سقوط این هواپیمای گرانقیمت و یا ماجرای دستور به پرواز جنرال داینامیکس اف-۱۶ فایتینگ فالکن با خلبان غیر متخصص و یا خرید هواپیماهای شکاری رهگیر میگ۲۹ و ...؛ همچنان به حمایت از شهید ستاری پرداخته و ایشان رسیدن به هدف استراتژیک نیروی هوایی، یعنی خودکفایی «نهاجا» یاری نمایند.
قطعا تمرکز فیلم سینمایی «منصور» به صحنه توبیخ پرسنل و یا تمرد خلبانان از دستور فرماندهی و یا بازگو نمودن ناقص ماجرای فرار هواپیمای ایرانی و پناهندگی خلبان ایرانی به رژیم بعث عراق و ... میتواند از بیدقتی و یا کجسلیقگی این اثر مهم در ژانر سینمای استراتژیک قلمداد شود. مگر در طول هشت سال دفاع مقدس، چند جنگنده نیروی هوایی فرار کردند و چند خلبان به رژیم بعث عراق پناهنده شدند که در «منصور» اینچنین روایت میشود! آن هم در اثری که به واسطه تغییر موقعیت قهرمان جمعی پرسنل نیروی هوایی به قهرمان فردی و آن هم نه قهرمان برآیند شده و برجسته شده در میان سایر قهرمانان و تصویر شده در بُردار برایند روایتگری اثر؛ بلکه به صورت تک قهرمانی در آسمان سیاه «نهاجا» اقدام به تصویرسازی در ذهن مخاطب خود نمود و این روش اگر چه از مصادیق بارز نئوپست فرمالیست به شمار میآید، اما در مجموع سبب میشود تا به صورتی متناقض و حتی با کارکردی در جهت ضایع نمودن حس سلحشوری میان نیروهای نظامی مبدل شود.
با این همه قطعا جفای هیات داوران سی و نهمین جشنواره فیلم فجر و مُدل عمل سخیف متولیان برگزاری این دور از جشنواره در نادیده گرفتن فیلم سینمایی «منصور» ربطی به ایرادات و اشکالات محتوایی این اثر نداشته و عدم تعلق هیچ جایزه و سیمرغی به این اثر تولید شده در ژانر سینمای استراتژیک و بالاخص عدم دیده شدن بازی روان محسن قصابیان در نقش شهید ستاری و حتی اعلام نامزدی در بخش بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را میبایست در زمره ناعدالتیهای صورت گرفته و یا غرضورزیهای تعمدی جریانی خاص، نسبت به رونق گرفتن سینمای قهرمانمحور در صنعت سینمای ایران ارزیابی نمود.
ادامه دارد...
نظرات